۴۱۳۴۷
۱۰ نظر
۱۰۶۷۴۸۶
۱۰ نظر
۱۰۶۷۴۸۶

داستان: شنگول و منگول و حبه انگور

داستان شنگول و منگول و حبه انگور، یکی از داستان‌هایی است که بچه‌ها دوست دارند آن را بشنوند. این قصه را برای کودک تعریف کنید. قصه خواندن برای کودکان، فواید بسیاری دارد که در این مقاله با آن‌ها آشنا می‌شوید.

داستان: شنگول و منگول و حبه انگور

داستان شنگول و منگول و حبه انگور، یکی از داستان‌هایی است که بچه‌ها دوست دارند آن را بشنوند. این قصه را برای کودک تعریف کنید. قصه خواندن برای کودکان، فواید بسیاری دارد که در این مقاله با آن‌ها آشنا می‌شوید.

در این مقاله می‌خوانید: 

فواید قصه خوانی برای کودکان

قصه‌خوانی با صدای بلند برای کودکان می‌تواند به طور قابل توجهی برای زندگی کودک مفید باشد. برخی از فواید قصه‌خوانی برای کودکان عبارتند از:

  • تقویت رشد شناختی کودک 
  • بهبود مهارت‌های زبانی
  • آمادگی برای موفقیت تحصیلی
  • پیوند والدین با فرزند
  • افزایش تمرکز و نظم و انضباط
  • بهبود تخیل و خلاقیت 
  • پرورش عشق مادام‌العمر به مطالعه

داستان: شنگول و منگول و حبه انگور

تقویت رشد شناختی کودک 

ثابت شده است که خواندن برای کودکان خردسال، مهارت‌های شناختی آن‌ها را بهبود می‌بخشد و به روند رشد شناختی آن‌ها کمک می‌کند. رشد شناختی، ظهور توانایی تفکر و درک و ساخت فرآیندهای فکری، از جمله به خاطر سپردن، حل مسئله، و تصمیم‌گیری، از کودکی تا نوجوانی و بزرگسالی است. 

در چند سال اول زندگی کودک، بیش از ۱ میلیون اتصال عصبی جدید در هر ثانیه شکل می‌گیرد. قصه‌خوانی برای کودک باعث می‌شود بسیاری از ارتباطات موجود بین سلول‌های مغز تقویت شود. همزمان سلول‌های مغزی جدیدی شکل می‌گیرند که کمی تعریف و پیچیدگی بیشتری به مدار پیچیده‌ مغز می‌افزایند که تا پایان عمر کودکان باقی خواهند ماند.

بنابراین، هر چه بیشتر برای فرزندان خود با صدای بلند کتاب بخوانید، دایره لغات آن‌ها وسیع‌تر می‌شود و بیشتر در مورد جهان و جایگاه خود در آن اطلاعات کسب می‌کنند.

داستان: شنگول و منگول و حبه انگور

بهبود مهارت‌های زبانی

خواندن روزانه برای کودکان خردسال، اگر از دوران شیرخوارگی شروع شود، می‌تواند به یادگیری زبان، مهارت‌های ارتباطی، مهارت‌های اجتماعی و مهارت‌های سواد کمک کند. کتابخوانی برای کودکان در ماه‌های اولیه بخشی از مغز آن‌ها را تحریک می‌کند و به آن‌ها اجازه می‌دهد معنای زبان را بفهمند و به ساختن مهارت‌های کلیدی زبان، سواد و اجتماعی‌شان کمک می‌کند.

علاوه بر این، وارد کردن خواندن به یادگیری کودک یک مزیت دیگر نیز به همراه دارد و به او می‌آموزد که زبان کتاب با زبانی که در زندگی روزمره شنیده می‌شود، متفاوت است. 

داستان: شنگول و منگول و حبه انگور

افزایش تمرکز و نظم

قرار دادن زمان مطالعه منظم در برنامه فرزندتان، مزیت دیگری بجز ایجاد زمان مشترک با هم دارد و نظم و تمرکز را افزایش می‌دهد. کودکان بسیار کوچک به ندرت برای مدت طولانی بی‌حرکت می‌نشینند و اغلب اوقات سخت است که آن‌ها را وادار به تمرکز کنید. اما هنگامی که مطالعه منظم را به فرزندان خود معرفی می‌کنید، ممکن است تغییراتی در رفتار او مشاهده کنید. کودکان نوپا ممکن است در ابتدا در طول زمان داستان بازیگوشی کنند و حواسشان پرت شود، اما در نهایت یاد می‌گیرند که در طول مدت کتاب خواندن بر داستان تمرکز کنند.

بهبود تخیل و خلاقیت 

کودکان خردسال به طور طبیعی ظرفیت رویاهای بزرگ و استفاده از تخیلات خود را دارند. خواندن با صدای بلند برای کودک به او کمک می‌کند تا از تخیل خود برای کشف افراد، مکان‌ها، زمان‌ها و رویدادها فراتر از تجربیات خود استفاده کند. خواندن به عنوان یک فعالیت تخیلی می‌تواند درهایی از دنیاهای جدید را به روی کودک باز کند. با وسعت دادن به تخیل فرزندتان، فرزند شما به احتمال زیاد رویاهای بزرگ‌تری می‌بیند و خلاقانه عمل می‌کند که باعث بهبود عملکرد او در مدرسه، کار و زندگی او در آینده می‌شود.

بیشتر بخوانید: چند تا از قشنگ‌ترین کتاب‌های شعر برای کودکان 

داستان: شنگول و منگول و حبه انگور

پرورش عشق مادام العمر به مطالعه

هر بار که برای کودک خود کتاب می‌خوانید، پیام «لذت» به مغز کودک می‌فرستید. این ارتباط بین خواندن و «لذت» برای موفقیت‌های بعدی او در زندگی بسیار مهم است. 

خواندن، کلید یادگیری مادام‌العمر است و اگر بتوانید در سنین پایین، عشق به کتاب خواندن را به کودک القا کنید، مطمئنا تعهد به یادگیری مادام‌العمر را در او ایجاد می‌کنید. خواندن با صدای بلند کتاب‌ها را به عنوان منابع تجربیات دلپذیر، ارزشمند و هیجان‌انگیز معرفی می‌کند. کودکانی که برای کتاب ارزش قائل هستند، انگیزه کتاب خواندن دارند.

کتاب خواندن با صدای بلند برای کودکان واقعا مهم‌ترین فعالیت برای ایجاد این درک و مهارت‌های ضروری برای موفقیت در خواندن است که کودک در تمام طول زندگی‌اش با خود خواهد داشت.

داستان: شنگول و منگول و حبه انگور

یکی بود، یکی نبود، بزی بود که بهش می‌گفتن بز زنگوله پا. این بز ۳ تا بچه داشت شنگول، منگول، حبه انگور. بزغاله‌ها با مادرشان نزدیک چراگاه زندگی می‌کردند. روزی بز خبردار شد که گرگ تیز دندان آن دور و بر‌ها خانه گرفته و همسایه‌اش شده، خیلی نگران شد و به بچه‌ها سپرد که مراقب خودشون باشن.

بز زنگوله پا به بچه‌ها گفت اگه کسی آمد و در زد از سوراخ کلید خوب نگاه کنین، اگر گرگ یا شغال بود در را باز نکنید.

  • بچه‌ها گفتند: چشم.

وقتی بُز از خونه‌ش بیرون رفت، گرگه که اون دور و برا بود، اومد در خونه بز زنگوله پا و در زد. 

  • بچه‌ها گفتند: کیه در می‌زنه؟
  • گفت: «منم، منم مادرتان!»
  • بچه‌ها گفتند: «دروغ می‌گی، صدای مادر ما نازکه، اما صدای تو کلفته.» گرگه رفت و یه کم بعد دوباره برگشت و در زد.
  • باز بچه‌ها پرسیدند: «کیه؟»
  • گرگ صدایش را نازک کرد و گفت: «منم، منم مادرتون.»

داستان: شنگول و منگول و حبه انگور

بچه‌ها از پشت در نگاه کردند و گفتند: «دروغ می‌گی، مادر ما دستاش سفیدِ اما دستای تو سیاهه.» گرگ به آسیاب و رفت دست‌هاش رو توی کیسه آرد زد. وقتی دستاش سفید شد برگشت و‌‌ همان حرف‌ها را تکرار کرد. باز بچه‌ها از پشت در نگاه کردند و گفتند: «تو دروغ می‌گی مادر ما پاهاش قرمزه، اما پاهای تو قرمز نیست.»

گرگ هم رفت به پاهاش حنا گذاشت و دوباره برگشت و همون حرفا رو تکرار کرد. بچه‌ها این دفعه در رو باز کردند، گرگ یکهو پرید توی خانه. شنگول و منگول را خورد اما حبه انگور رفت توی سوراخ راه آب پنهان شد.

نزدیک غروب بز زنگوله پا از چرا برگشت. وقتی به خانه رسید، دید در بازه و بچه‌ها نیستن. شروع کرد به صدا زدن بچه‌ها. 

  • حبه انگور از ته سوراخ راه آب صدای مادرش را شنید، بیرون آمد و همه چیز را برای مادرش تعریف کرد. مادرش پرسید: «گرگ آمد یا شغال؟»
  • حبه انگور گفت: «نمی‌دانم.»
  • بز رفت در خانه شغال و گفت: «شنگول و منگول منو تو خوردی؟»

شغال گفت: «بیا خانه منو ببین، چیزی توش نیست، شکمم را نگاه کن از گرسنگی به پشتم چسبیده.»

بز رفت دم خانه گرگ. گرگ هم یک دیگ را آتش کرده بود و داشت برای بچه‌اش، آش می‌پخت. بز روی پشت بام شروع کرد به جست و خیز کردن (بالا و پایین پریدن).

  • گرگ سرش را بیرون آورد و فریاد زد:«کیه کیه پشت بام توپ و تاپ می‌کنه؟! آش بچه‌های منو پر از خاک می‌کنه؟»
  • بز گفت: «منم منم، بز زنگوله پا کی برده شنگول من؟! کی خورده منگول من؟»
  • گرگ گفت:«منم منم گرگ تیز دندان. من خوردم شنگول تو، من بردم منگول تو، من میام به جنگ تو.»
  • بز گفت:«چه روزی میای به جنگ من؟» گرگ گفت: «فردا.»

داستان: شنگول و منگول و حبه انگور

بز برگشت به خانه خودش و از آنجا رفت به صحرا علف سیری خورد. روز بعدش رفت پهلوی گاودوش تا شیرش را بدوشد و یک ظرف کره و سرشیر درست کند. بعد کره و سرشیر را برداشت و برد برای سوهان‌کار و گفت: شاخامو را تیز کن. سوهان‌کار شاخ بز را تیز کرد.

گرگ هم رفت پیش دلاک و گفت: «دندان‌های مرا تیز کن.» دلاک گفت: «کو مزدش؟» گرگ گفت: «مگه مزد هم می‌خوای؟»

دلاک گفت:« بله، بدون مزد که نمی‌شه.» گرگ هم رفت یک کیسه برداشت و پر از باد کرد و برای دلاک برد. دلاک تا سر کیسه را باز کرد دید عه همه‌اش بادِ، اما به روی خودش نیاورد، توی ذهنش گفت:«بلایی به سرت بیارم که تو داستان‌ها بنویسن.»

دلاک گاز انبر را برداشت و دندان‌های گرگ را کشید و جاش پنبه گذاشت. فردای آن روز، گرگ و بز رفتن میدان تا با هم بجنگن. بز پوزه‌اش را توی آب فرو برد، اما آب نخورد ولی گرگ اینقدر آب خورد تا شکمش باد کرد و سنگین شد. گرگ و بز به میدان اومدن. بز با شاخ تیز و سر و گردن کشیده. گرگ با دهن بی‌دندون و شکم ورقلمبیده. 

  • گرگ گفت: «برای من سروکله می‌کشی. الان نشانت می‌دم.»

در این قسمت از کودک بخواهید تا ادامه قصه را برایتان بگوید تا بتواند تخیل کند. بعد قصه را برایش تعریف کنید.

گرگ پرید که گردن بز را بگیرد. اما دندان‌های پنبه‌ای‌اش از دهانش افتاد بیرون. بز هم به گرگ فرصت نداد. رفت عقب و آمد جلو و با شاخ زد توی پهلوی گرگ بی‌دندون. پهلوی گرگ شکافت و شنگول و منگول از شکم گرگ افتادن بیرون. بُز زنگوله پا بچه‌هاش را به خانه برد و حبه انگور راهم صدا کرد و گفت: «بچه‌ها بعد از این دانا باشید و دشمن را از دوست بشناسید.»

منبع: allforkids

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

  • اخبار داغ
  • جدیدترین
  • پربیننده ترین
  • گوناگون
  • مطالب مرتبط

نظر کاربران

  • عبدالله
    درباره داستان: شنگول و منگول و حبه انگور

    عالیه

  • مهدی
    درباره داستان: شنگول و منگول و حبه انگور

    خیلی عالیه . من دوسش دارم

  • پوریا
    درباره داستان: شنگول و منگول و حبه انگور

    عالی بود فقط اون نفهمید توی دهتش پنبه یا اونا توی شکمش نمردند

  • رضا
    درباره داستان: شنگول و منگول و حبه انگور

    نه پوریا جان، گرگ قصه ی ما بخاطر خوردن زیاد فست فود از مشکل معده رنج میبُرد و شب ها قبل از خواب مسواک نمیزد به همین علت دچار مشکل شد، پس بچه های گلم غذای بیرون کم بخورید و قبل از خواب مسواک بزنید

  • آنیا
    درباره داستان: شنگول و منگول و حبه انگور

    عالیه ممنون واقعا زیبا بود

  • هادی
    درباره داستان: شنگول و منگول و حبه انگور

    مرحوم مادربزرگم در زمان کودکی نزدیک به 34سال قبل برایم قصه میگفت بسیار لذت بخش وآموزنده بود من هم خواستم واسه پسرم این قصه را برایش بگم یادم رفته بود.واسه بچه های امروزی این داستان بسیارآموزنده است.باتشکر

  • معصومه
    درباره داستان: شنگول و منگول و حبه انگور

    من اینو برا داستان نویسی می خواستم خیلی خوب بود فقط کشیدن عکساش یکم سخته

  • أيدا
    درباره داستان: شنگول و منگول و حبه انگور

    عالي عالي

  • اسو
    درباره داستان: شنگول و منگول و حبه انگور

    عالی بود مرسی

  • کارن
    درباره داستان: شنگول و منگول و حبه انگور

    خیلی عالیه واقعا داستان خوبی بود

برای ارسال نظر کلیک کنید

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «نی نی بان» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.