۱۸۲۸۱۳
۷۸۵
۷۸۵
پ

تربیت و پرورش فرزندان، هدف والدین

تربیت طفل در طی قرن بیستم بسیار مشکل شده است و این مشکلات هرروزهم بیشتر میشود.

تربیت طفل در طی قرن بیستم بسیار مشکل شده است و این مشکلات هرروزهم بیشتر میشود . دلیل این امر آنست که ما اعتقادات و موازین قدیم را در مورد اخلاق ، روحیه و شخصیتی که میخواهیم در فرزندان بوجود آوریم بکلی از دست داده ایم. ما حتى اعتقادات خود را نسبت بعلت وجودی بشریت نیز از دست داده ایم ، و در عوض هرروز بیش از پیش پابند نظرات و تئوریهای جدید روانشناسی شده ایم. این نظرات در حل بعضی از مسائل کوچک موثر و مفید بوده است ولی هنوز بسیاری از مسائل مهم و مشکل زندگی را نتوانسته است حل نماید. البته این تغییرات و دگرگونی هائی که در امر تربیت بوجود آمده برای شما که جوان هستید و بنابراین جزئی از این عصر و زمانه میباشید ممکن است محسوس نباشد . دارد.

عقاید مربوط به تربیت در سایر کشورها

بشر در گذشته در بسیاری از کشورها پابند اصول و عقاید مذهبی بوده و وجود خود را برای خدمت بخالق میدانسته است و بهمین دلیل در قرون وسطی کلیسا و مذهب قدرت بی مانندی داشتند همین کیفیت در کشور امریکا نیز زمانی که مستعمره انگلیس بود وجود داشت و به مغز فرزندان آن زمان هرگز خطور نمیکرد که حیات آنها فقط برای کسب موفقیت های شخصی آنها است . با نها یاد میدادند که باید برنفس وغرایز طبیعی خود فائق آیند تا ترد خدا گرامی و عزیز باشند.
صد سال قبل در فرانسه در زمان ناپلئون و یا در امپراطوری بریتانیا و آلمان اتباع کشور را طوری تربیت میکردند که هدفشان فقط خدمت به میهن ومملکت باشد و این کیفیت هنوز هم در بعضی از کشورهای امروزی مانند روسیه شوروی و اسرائیل وجود دارد . در این ممالک والدین و معلمان همگام با رهبران کشور خصائصی را در کودکان پرورش میدهند که برای نیل بآرمانهای ملی بسیار اهمیت دارد مانند همکاریهای دسته جمعی جدیت و کوشش پی گیر وجان بازی در راه وطن . مهم آنست که در این کشورها تکلیف و خط مشی والدین برای تربیت کودکان خود بسیار مشخص و معین است و آنها هرگز برای انتخاب راه مردد و سرگردان نیستند .
در بعضی از نقاط دنیا ، در میان ایلات و قبائل ، منظور از بدنیا آوردن و بزرگی کردن کونک تقویت قبیله و افزایش عده خدمتگزاران آنست . افراد این قبایل و ایلات از همان کودکی بکارهائی گمارده میشوند که از نظر آن قبیله بسیار مهم و ارزنده است. باین افراد از همان طفولیت یاد میدهند که باید به بزرگترها احترام گذاشت و حرمت ریش سفیدان را نگاهداشت . حتی در مورد ازدواج ، در بسیاری از کشورها، والدین بجوانان اجازه نمیدهند که تسلیم احساسات شده با شخص مورد علاقه خود پیوند زناشوئی ببندند بلکه خود برای آنها خواستگاری میکنند و ترتیب ازدواجشاندابنا بمصلحت خانوادگی میدهند .
اما در امریکا پرورش و تربیت کودکان بندرت بر مبنای خدمت بخانواده بامیهن و خدا انجام میگیرد . ما آنها را در انتخاب راه زندگی و هدفهای آینده خود کاملا آزاد گذاشته ایم که هرطور میل دارند تصمیم بگیرند. در اکثر موارد هدف زندگی آنها قتل مادیات و کسب مال و منال است.
والدین امریکائی برای فرزندان خود اهمیت فوق العاده ای قائلند حتی بانها بیشتر از خود اهمیت می گذارند . بتول یک دانشمند مردم شناس انگلیسی در حالی که سایر ملل سعی میکنند فرزندان خود را طوری تربیت کنند که بوالدین خود از هر طبقه ای که باشند . احترام بگذارند و با نها بچشم مردمی بزرگ و محترم نگاه کنند ، امریکائی ها وارونه عمل میکنند و مثلا پدر به پسر میگوید : «پسرم، اگر تو بالاتر از آنجائی که منیدان رسیده ام، نرسی برای تو چندان اهمیتی قائل نخواهم شد.» بهمین دلیل است که غالبا سرزمین آمریکا را کشوری برای کودکان میدانند. و در میان سایر ملل ، والدین جوان و بی تجربه ، راه و روش تربیت فرزندان خود را بر مبنای آداب و رسوم و سنت های خانوادگی خود قرار میدهند و چون با پدر و مادر ۔ بزرگ در یکجا و یا خیلی نزدیک بهم زندگی میکنند می توانند به آسانی از کمک و همکاری و نصایح آنها برخوردار گردند . از این تسهیلات در امریکا خبری نیست. اجداد و نیاکان ما، سرزمین آباء و اجدادی خود را ترک کردند و با مریکا برزمین ناشناخته مهاجرت کردند تا خود را از قیود و رسوم آئین کهن برهانند. از آن زمان تا بحال اعتاب آنها نسل اندر نسل در سرزمین آمریکا دائما از محلی به محل دیگر در پی کسب موفقیت کرج کرده و میکنند لذا فرزاندانشان را در صدها کیلومتر دور از اقوام و خویشان تردیک خود بزرگ میکنند . از این جهت در برخورد با مشکلات ، چون بررگتری در دسترس آنها نیست بناچار به متخسین حرفهای، کتابهای روانشناسی و تئوریهای جدید تربیتی متوسل میشوند .
مسلما اگر این وضع یعنی توسل به کتاب و تئوریهای جدید ، توام با رعایت اصول صحیح اخلاقی و معنوی نباشد ، والدین را بطورحتم گرفتار مشکلات عدیده ای میسازد که چند نمونه کوچک آنرا برای شما می نویسم . حسادت بین برادران و خواهران و مشاجرات ناشی از آنرانسل فعلی بمراتب بهتر و بیشتر از نلهای گذشته قبول و تحمل میکند. در این مورد روانشناسی توصیه میکند که حسادت امری طبیعی است و اگر از بروز آن جلوگیری شود باعث ناراحتی وجدان شده اختلالاتی در روان و شخصیت فرد ایجاد می نماید و والدین نباید راجع باین موضوع زیاد سر بر کودکان خود بگذارند و مسائل کوچک را بزرگ جلوه دهند . البته قضیه تا اینجا صحیح و قابل قبول است ولی اگر والدین در رعایت این نکات راه افراط بپیمایند و بدون در نظر گرفتن ملاحظات خانوادگی و آداب و رسوم اجتماع طفل خود را در پرخاشگری و اعمال خشونت بطفل کوچکتر آزاد بگذارند مسلما ناراحتیهای وجدانی وعقده های روانی در او بوجود میاید.
یک دانشجوی ۱۹ ساله نسبت به مادرش که زنی مهربان و وظیفه شناس است دائما بی ادبی و حتی فحاشی میکند. مادر تصور میکند که شاید نتوانسته است وظائفش را ، را نسبت به پسرش بخوبی ادا نماید لذا احساس گناه و عذاب وجدان میکند و نتیجتا در مقابل فحاشی و گستاخی فرزندش بیش از پیش تسلیم میشود . هر چه مادرش بیشتر تسلیم میگردد پسر بر گستاخی خود می افزاید تا آنکه مادر بکلی از پا در میاید.
بخوبی ملاحظه میکنید که نظرات روانشناسی وقتی میتواند ارزنده باشد که شخص با اصول اخلاقی و تربیتی آشنا باشد و بتواند درست را از نادرست تشخیص دهد در غیر این صورت نظر اتروانشناسی نه فقط نمی تواند کمکی به حل مشکلات بنماید بلکه مشکلات جدیدی نیز ایجاد مینماید.
من تردید دارم که والدین امریکائی هرگز مایل باشند که آرزوهای فرزندان خودرا تحت الشعاع خواسته های خانواده و احساسات میهنی خود قرار دهند. بهر حال من فکر میکنم که اگر ما سعی کنیم این عقیده را در فرزندان بپرورانیم کس مهمترین و بالا ترین کاری که بشر می تواند انجام دهد خدمت بنوع و ببشریت است . بهر نحوی که میسر باشد ۔ محققا فرزندان ما سالم تر و رامی تر از زمان حاضر بار خواهند آمد (و این هدف مانع ترقی وکسب مال هم نیست)، بهمین دلیل در زمان جنگ که تمام ملت دارای هدف مشترکی است ، رفتار و احساسات و روحیه آن ملت خیلی بهتر از زمان صلح است. ارقام و آمار نشان داده است که در هنگام بحرانهای اقتصادی ، زمانی که خطر مشترک بزرگی تمام ملت را تهدید میکند ، از میزان جنایات و خودکشی کاسته میشود . در محیط خانوادگی نیز اگر والدین از اصول محکم و ثابتی پیروی نمایند براحتی میتوانند بسیاری از مشکلاتی را که هرروز با فرزندان خوددارند مانند مراعات ادب، انجام کارهای خانه ، مشاجره، انجام تکالیف مدرسه و معاشرت ۔ حل نمایند زیراچون راه اصلی مشخص است تعیین تکلیف طفل در برابر هر مسئله ای بسیار آسان خواهد بود.

سرگردانی و بی تکلیفی

چه خوشبختند مردمی که دارای ایمان و اعتقاد محکم مذهبی میباشند زیرا تمام اعمال و فعالیت های آنها بر مبنای اصول کلی اعتقادات مذهبی و ایمانشان انجام میگیرد. ایندسته از مردم اغلب بچه های خودرانیز مؤمن و معتقد بار می آورند.
اما غالب افرادی که فاقد اعتقادات مذهبی میباشند از دو جهت بدبخت و بیچاره اند زیرا نه به مذهب نه به بشریت (نوع دوستی) بهیچکدام اعتقاد ندارند. ما در دوره و زمانهای زندگی میکنیم که دوره سرخوردگی وسرگردانی و بلاتکلیفی است . این نکته در ادبیات ، در نمایشنامه ها و فیلم های سینمائی پنجاه سال اخیر بخوبی منعکس و متجلی شده است زیرا در تمام اینها جنبه های خشونت و حیوانی بشر جایگزین جنبه های معنوی و عطوفت و مهربانی او گردیده است . ادب و تراکت در اجتماع ، خصوصا در میان زنها، تبدیل بخشونت شده است . حتی در تصاویر و نوشته های کارتهای تبری نیز بجای آنکه برای خویشان و افراد ناتوان و از کار افتاده آرزوی سلامت و خوشی بنمایند آنها را مورداستهزا و مسخره قرار میدهند. هنر نیز از نمایش و تجلی مردم خوب و مهربان یا بکلی دست کشیده یا آنها را بصورتی زشت و ناپسند جلوه میدهد. بسیاری از جوانها از اصلاح موهای سر و صورت خویش خود داری میکنند و خود را بسیار ژولیده و در هم نشان میدهند مثل اینکه از آدمیت بیزار و از داشتن قیافه آدمی شرمسارند و عده ای از آنها حتی از اجتماع کناره گرفته گوشه اتروا اختیار کرده اند . علت این سرخوردگی و سرگردانی ، پیشرفتهای سریعی است که در علوم زیست شناسی ، روانشناسی و جامعه شناسی که بشر را از حیث غرائز اصلی تردیک بحیوان شناخته است حاصل شده است و همچنین اعتقاد و اصول مذهب را ترد اغلب مردم متزلزل ساخته است و چون عقاید مذهبی مردم سست شده این تردید برای آنها بوجود آمده است که آیا راه و روشی که علما و مبلغین مذهبی نشان میدهند صحیح است یا خیر؟
بنظر من سرگردانی بشر ناشی از عدم درک وجود طبیعت خود میباشد . البته. این صحیح است که انسان از تکامل حیوانات پائین تر بوجود آمده است ولی با این حال با آنها کاملا فرق دارد . بشر در ترسیم آرزوهای خود ایده آلیست و خیال پرور است و روابطش با دیگر انسانها بیشتر جنبه روحی و معنوی دارد. با قدرت استدلال و منطق توانسته است جهان هستی را کشف کند و ماشین های غول پیکر و توانائی اختراع نماید و در زمینه هنر زیبائی های خیره کننده ای خلق نماید. بنیان این قدرت خلاقه بشر ، عشق و دلبستگی شدیدی است که در دوره کودکی بپدر و مادر خود دارد و این عشق و علاقه آتش اشتیاق و آرزو را در وجود او مشتعل میسازد . بشر خواه باصول مذهب اعتقاد داشته باشد خواه نداشته باشد، میتواند بقدرت مهر و محبت و توانائی خود برای انجام کارهای نیک معتقد باشد مشروط بر اینکه با سیر تکامل رشد روحی کودک آشنا باشد.

تکامل روحی کودک

در دوره سه تا شش سالگی طفل به پدر و مادرش بحد پرستش عشق میورزد. او پدر و مادرش را داناترین ، تواناترین و زیباترین موجود روی زمین میپندارد. پسر آرزو دارد که مانند پدرش باشد لذا تمام حرکا شورفتار او را الگوی رفتار و حرکات خود قرار میدهد و تمام روز آنها را مرتبا تمرین و تکرار میکند در عین حال عاشق مادر خود میشود ، مادر بمنزله بت و محبوبه او است و در روح او آنچنان تاثیری میگذارد که اثرات آن حتی در بزرگی درهنگام ازدواج بخوبی نمایان است.
در مورد دختر قضیه برعکس است. او دوست دارد که از هر جهت حتى از حیث شغل و بچه داری شبیه مادرش باشد و بپدر احساس عشق و تعلق خاطر میکند.

چون در این دوره کودکان احساس میکنند که عشق و محبت پدر و مادر چقدر برایشان مهم و حیاتی است بتدریب فرا میگیرند که چگونه سایر مردم را دوست بدارند و به آنها مهر و محبت بورزند. از همین جا است که حس رافت و فداکاری نسبت بفرزندان خود و نوع دوستی نسبت بابناء بشر را می آموزند و در خمیر؛ خودمیں میزند. . در همین دوره تغییرات دیگری از جهت تکامل روحی کودکانجام میگیرد.هم دختر و هم پسر شیفته ازدواج و بچه دار شدن میشوند . متقاعد ساختن پسر که نمی تواند آبستن شودو در درون شکم خودبچه ای بپروراند بسیار مشکل است و این موجب رشگی و غبطه او نسبت بدختر میشود ، روانشناسان معتقدند که این رشگی وضبطه انگیزه ایست بسیار قوی که مردان را برای جبران این نقیصه بطرف خلق آثار هنری و اختراعات
علمی میکشاند انگیزه تولید).

در دوره بعد که بین شش تا دوازده سالگی است بتدریج کودک از عشق و وابستگی شدید خود بوالدین میکاهد و سعی میکند خودرا روحا از آنها جدا و مستقل نماید و بیشتر بطرف اجتماع و محیط بیرون از خانه گرایش پیدا می نماید . این تغییر خواه ناخواه احساس کودک را نسبت به پدر و مادر نیز تغییر میدهد . عشق کودک بوالدغیز همجنس خود بتدریج حس حسادت و رقابت را در او با والد همجنس خود بر میانگیزاند. کودک در حدود شش یا هفت سالگی از احساس عشق و محبت بوالد غیر همجنس خود که بصورت آرزوی ازدواج با او و بچه دار شدن از او در تصوراتش نقش می بست احساس گناه و ناراحتی وجدان می نماید . برای انصراف از این عشق گناه آلوده خود را بوسیله مطالعه علوم و سرگرمی های دیگری مشغول میسازد . کودک والدینش رادیگر همچون بت نمی پرستد و بتدریج که روحا از آنها مستقل میگردد بطرف پرستش خدا و احترام بدولت و قانون کشیده میشود و مجذوب افسانه ها و داستانهای فکاهی و کومیک شده قهرمانان تاریخ را با نظر اعجاب و تحسین مینگرد.
نکته جالب آنست که تمام خصوصیات و صفاتی که انسان را از سایر حیوانات مشخص و متمایز میسازد در حدود پنج سالگی یا کمی بعد از آن در طفل بوجود میاید وشکل میگیرد : خویشتن داری و نهی از امور جنسی و شهوانی، علاقه به رمز و کنایات (سمبل)، وضع قانون و مقررات ، الهام گرفتن از قهرمانان تاریخ ، پرستش خدا و کشش بسوی امور معنوی . تمام این خصوصیات اخلاقی بشری از دو راه در او بوجود می آید اول از طریق ابراز عشق و علاقه مفرط به پدر و مادرش و خصوصا بوالد غیر همجنس خود و دوم از اجتناب از این عشق در دوره بعد، زیرا از وجود حسادت و رقابت با والد همجنس خود دچار وحشت میگردد.
طلوع دوران بلوغ با اثرات شگفت انگیز غدد مترشح داخلی ، بدوران کودکی پایان می بخشد. این انگیزه های عشقی و شهوانی بطور خاصی جلوه میکندو خویشتن داریهای دوره قبلی درهم شکسته میشود ولی البته نه همه آن بلکه تا آن حدیکه پدر و مادرش رعایت میکنند و بان عمل می نمایند . عشق عمیق پسر بمادرش ، که سالها (از شش تا دوازده سالگی ) در درونش فروکش کرده و بصورت خفته ومهارشده ای در آمده بود ، اینک بیدار شده و بصورت عطش فراوان و عشق شدید بدختری تجلی میکند ، پسر این معشوقه خود را می پرستد و از او بشدت حمایت میکند.
خیال پردازبهای مرد از زن، همراه با انگیزه تولید مهمترین عامل مهارت مردان در اختراعات فنی و مهندسی و کشفیات علمی و خلق آثار شگفت انگیز در ادبیات ، نقاشی و موسیقی است . بهترین نمونه آن کتاب کمدی الهیدانته است که نویسنده در نگارش آن از زنی بنام بئاتریس - که نویسنده قتل او را دیده ولی هرگز نشناخته است الهام گرفته و کتابرا نیز با و اهدا نموده است. بطور خلاصه : بشر میتواند بر پایه تخیلات خود نسبت بپدر و مادرش در دوره کودکی خود (مانند عشق، نشاط ، اعتماد ، خیال پردازیهای غیر واقعی نسبت بوالدین) شالوده و سازمان روحی خود را در بزرگی بریزد.
این خصائص اخلاقی و روحی در عده معدودی خیلی خوب و بطور کامل پرورش می یابد ، در عده زیادی بطور متوسط و در عده ای اصلا بوجود نمی آید . قدرت تخیل و انگیزه تولید و حالت معنونیت درهر کودکی بحالت خفته وجود دارد . کودک تاچه اندازه از وجود آنها در خود مطلع است بستگی بوالدینش دارد. کودک در سه چهار سالگی بهر حال نسبت بوالدینش خیال پرداز بوده و رفتار و اعمال آنها را سرمشق کار خود میسازد منتها اگر آنها روحا بهم نزدیک بوده و تفاهم داشته باشند و اگر بخود و نسبت بهم و بطفل خود احترام بگذارند ، کودک این طرز رفتار را سرمشق خود قرار میدهد و حتی تا سالهای بعد که از پدر و مادرش جدا میشود ادامه خواهد داد . بر خلاف اگر پدر و مادر بغیر از روابط جنسی و جسمی ارتباط دیگری مانند مهر و محبت بین خود نداشته باشند کودک نیز همین رفتار و طرز تفکر را الگوی رفتار آینده خود قرار خواهد داد و قدمی از آن فراتر نخواهد گذاشت.

چرا به کودکان خیال پرداز نیازمندیم

اگر کودکی را بزرگ کنید که خیال پرداز باشد مسلما فرصت های گرانبهائی برای بکار بردن آنها خواهد یافت . در کشور ما (امریکا) و در جهان ، مسائل ومشکلات خطیر فراوان وجوددارد. از نظر مادی بشر به ترقیات علمی شگرف و معجزات فنی شگفت انگیزی نائل آمده است ولی از نظر معنوی ، با کمال تاسف ، هیچگونه پیشرفتی در زمینه بهبود روابط انسانی ، تأمین آرامش روحی و ایجاد امنیت و آسایش در سطح جهانی نکرده است . کشور ما (امریکا) بالاترین میزان طلاق ، خودکشی و جنایت را در میان سایر کشورها دارد . اختلافات نژادی ما - ملتی که خدارا می پرستد و بازادی و تساوی حقوق معتقد است . خیلی شدید و کاملا وحشیانه است ، در برخی از نقاط کشورما (امریکا) فقر مادی و انحطاط اخلاقی وجود دارد که اگر ما وظایف و مسئولیتهای خطیر خود را در این زمینه منصفانه بپذیریم میتوانیم در ظرف مدتی کمتر از یکسال همه آنهارا برطرف سازیم . میلیونها دلار صرف تشویق و تبلیغ مردم برای خرید اتومبیل هائی میشود که قدرت کشش آنها پنج برابر بیشتر از حد ضرورت است و با پول های فراوانی صرف تبلیغات سیگار میشود که ماده ای خطرناک ومولد سرطان است.
ما طرز تولید مواد غذائی را خیلی خوب میدانیم معذالک در زمانی که خطر گرسنگی جان اکثریت مردم روی زمین را تهدید میکند میزان تولید را پائین نگاه میداریم .
با وجود آنکه انبارهای ما از سلاح های مخوف و فوق العاده مخرب انباشته شده است معذالک خود در معرض خطر انهدام قرار داریم و هیچ روزنه امیدی برای حل این مشکل و ایجاد امنیت بین المللی دیده نمی شود . ما با اتکاء بقدرت خود در امور داخلی دیگران دخالت میکنیم و رنجش و ناراحتی مردم جهان را سبب میشویم و میلیاردها دلار خرج مسابقه تسخیر فضائی میکنیم.

تنها امید واقعی

آنطور که من میبینم آنست که کودکان و فرزندان خودرا طوری بزرگ و تربیت نمائیم که حس نوع پرستی و بشر دوستی در آنها تقویت گردد و وجود خود را در این دنیا فقط برای ارضاء تمایلات خود نخواهند بلکه خود را برای خدمت بدیگران بدانند. کودکان از اینکه بتوانند در کاری مفید واقع شوند احساس افتخار مینمایند و میتوان آنها را از زمانی که کوچک هستند باینکار تشویق نمود . مثلا نباید بیک کویک نه ماهه اجازه داد که موی سر مادرش را بکشد و یا صورت او را گاز بگیرد . بکوبک یک تا دوساله نباید اجازه داد که اسباب بازیهایش را بشکند و یا آنها را بهم بریزد و ریخت و پاش نماید. در دو سالگی مادر می تواند باو یاد دهد که در جمع و جور کردن اسباب بازیها باو کمک کند. در سه سالگی باید کارهای کوچکی مانند چیدن میز غذا و خالی کردن سطل خاکروبه را انجام دهد ولو اینکه این کارها کار زیادی را از دوش مادر بر ندارد. در هفت سالگی باید بتواند بعضی از کارهای منزل را بخوبی انجام دهد .
در مذاکرات و گفتگوهای روزمره خانواده، طفل باید علاقه پدر و مادرش را به مسائل و مشکلاتی که در اجتماع، در کشور و در دنیا وجود دارد بکرات بشنود.
کودکان باید برای العین ببینند که والدینشان با شرکت در مجالس مذهبی، انجمن های، خیریه و کمکهای مادی به حل این مشکلات تا حدودی کمک می نمایند.
در مدرسه، کودکان باید نه فقط افتخارات ملی و اقدامات مثبت و بزرگی را که در کشور انجام میشود بخوانند بلکه باید نقائص و اشتباهات را نیز بدانند. دانش آموزان یک مدرسه باید اختلاطی از همه نژادها و طبقات مختلف جامعه باشد تا آنها با یکدیگر آشنا و مانوس گردند تا بتوانند با یکدیگر سلوک و همزیستی نمایند. دانش آموزان دبیرستانها و دانشجویان دانشگاهها در حالی که در رشته های اختصاصی خود مشغول تحصیل هستند باید بتوانند با صرف وقت ، بسیاری از مشکلات حل نشده حرفه انتخابی خود را به چه از نظر مادی و چه از نظر معنوی - تجزیه و تحلیل نمایند. بنظر من نکته مهم دیگر آنست که دانش آموزان در عین تحصیل ، قسمتی از وقت خود را داوطلبانه یا در مقابل دریافت اجرت در خدمت مردمی که نیازمندیها و خواسته هایشان تاکنون برآورده نشده صرف نمایند سپس این مسائل را در کلاس مورد بحث قرار دهند تا نسبت بآن دسته از مردم محروم، غریبه و بی اطلاع نباشند.

پ

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

مشاوره ویدیویی

    • اخبار داغ
    • جدیدترین
    • پربیننده ترین
    • گوناگون
    • مطالب مرتبط

    برای ارسال نظر کلیک کنید

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «نی نی بان» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.