بچه دار شدن خوبه یا بد؟
در بحث بچه دار شدن باید به بالا رفتن سن ازدواج توجه کرد. الان سن ازدواج در کشور ما به حد بحران رسیده است.
در بحث بچه دار شدن باید به بالا رفتن سن ازدواج توجه کرد. الان سن ازدواج در کشور ما به حد بحران رسیده است. طبق آمار، الان متوسط سن ازدواج پسرهاسال و دختر ۵/۲۳ است. پدرهای ما ،در سن هجده سالگی عقد می کردند و بعد از سربازی عروسی می کردند. و مادرهای ما در سن پانزده سالگی ازدواج می کردند و دارای فرزند می شدند. الان آقا پسرها در سن ۱۲ سالگی به بلوغ می رسند، در سن ۲۸ سالگی ازدواج می کنند و در سن ۳۵ سالگی صاحب فرزند می شوند. وقتی بچه ی این آقا به سن هفت سالگی می رسد، پدر به سن چهل سالگی می رسد و وقتی فرزند دوم بدنیا می آید( باتوجه به اختلاف سنی) آقا به سن پنجاه سالگی می رسد که دیگر حوصله ی تربیت و سرو کله زدن با بچه را ندارد. و مجبور است که فرزندش را با رسانه و بازی های کامپیوتری آرام نگه دارد.
ما در دوران عقد و ابتدای تشکیل زندگی مشترک ،به یک شناخت نسبی از یکدیگر می رسیم. زمان طلب کردن بچه از خدا وقتی است که دو طرف به یک اطمینان نسبی در زندگی شان رسیده باشند. گاهی وقتی دو نفر ازدواج می کنند هنوز تردید دارند که این زندگی را ادامه بدهند یا جدا بشوند. یعنی به یک اطمینان نسبی نرسیده اند و اختلافات آنقدر زیاد است که فکر طلاق در سر آنهاست. این موقع زمان خوبی برای بچه دار شدن نیست اگر چه بعضی ها می گویند که اگر بچه دار بشوید، خوب می شوید.
پس هر زمان که در زندگی به اطمینان رسیدیم آن زمان بهترین زمان برای فرزند دار شدن است. اگر کسی هنوز در مورد اصل زندگی به نتیجه نرسیده و در ذهنش به طلاق فکر می کند، مشاوره کند و اختلاف زندگی را حل کند. زیرا کِش دادن این زندگی ضربه به خود و فرزندی است که در آینده بدنیا می آید.
سوال - بعضی می گویند که مگر ما برای پدر و مادرمان چه کرده ایم که حالا خودمان بچه دار شویم؟
پاسخ- وقتی شما گیاهی را در آپارتمان پرورش می دهید و از آن نگهداری می کنید، نه از سایه ی آن استفاده می کنید و نه از گل آن ولی همین که شما نتیجه ی کارتان را می بیند ،انگیزه ی بیشتری برای نگهداری از گیاه پیدا می کنید. آیا مفید بودن فرزند به این است که برای ما خرید انجام دهد یا جیب ما را پُر کند یا برای ما خانه و ماشین بخرد؟ خیر،یک موجودی را که خلیفه خدا روی زمین و برترین موجود بعد از خداست، به زمین می آید و واسطه ی به وجود آمدنش هم ما هستیم و بزرگ کردن هم بدست ماست. آیا حسی از این بالاتر وجود دارد؟ بزرگترین خیری که شما به من می رسانید این نیست که مرا سوار ماشین تان کنید یا جیب مرا پُر کنید، بلکه این است که حس مفید بودن و استفاده ی مفید از زندگی را به من منتقل کنید. حتی اگر سختی به من برسد که باعث شود حس مفید بودن به من دست بدهد، این سختی خدمتی است که شما به من کرده اید. پس باید نگاه مان را به بچه عوض کنیم.
سوال - بعضی می گویند که مسئولیت پدر و مادری یک مسئولیت بسیار بزرگی است. و تربیت بچه کار سختی است. زیرا شما می خواهید یک انسان را وارد دنیا کنید در حالیکه از آینده آن مطمئن نیستید. پس چرا باید فررند دار شویم؟
پاسخ - تربیت فرزند کار سخت و آسانی است. سخت است از این نظر که اگر شما وقت، حوصله و آگاهی را خرج بچه نکنید، نمی توانید فرزند خوبی تربیت کنید. اگر ما وقت و حوصله برای تربیت فرزند نگذاریم و دنبال آگاهی برای تربیت فرزند نرویم، تربیت فرزند سخت است. اما اگر این سه تا چیز را خرج کنیم تربیت فرزند راحت است. کسی که در مورد بچه این طور صحبت می کند ، صورت مسئله را پاک می کند. اگر شما نمی خواهید وقت و حوصله تان را صرف بچه کنید، می خواهید وقت تان را صرف چه چیز کنید؟ اگر شما نمی خواهید آگاهی تان را برای تربیت فرزند بگذارید، می خواهید آگاهی تان را برای چه چیزی صرف کنید؟ چه چیزی ارزشش بیشتر از بچه است؟ ما می خواهیم چند روزی در دنیا زندگی کنیم ،پس باید بهترین کار را انجام بدهیم. سختی در دنیا همراه انسان است. خدا در قرآن می فرماید: خدا انسان را در سختی آفرید. پس اگر شما در دنیا دنبال راحتی هستید، بدانید که به آن نمی رسید.
بعضی ها می گویند که ما از پدر و مادرمان گِله داریم که ما را به دنیایِ به این سختی آورده اند. خدایی که این انسان را خلق کرده فرموده که انسان در سختی آفریده شده است، بنا نیست که در دنیا براحتی زندگی کنیم. حتی پولدارترین انسان ها هم سختی های خاص خودشان را دارند. سختی جزو زندگی است. ما زندگی دیگری بنام آخرت یا دارالقرار داریم که آسایش برای آن دنیاست. ما مقطع کوتاهی را در دنیا می گذرانیم. پیامبر فرمود : کل دنیا، لحظه ای است. شیرینی، نشاطی ،بهجت و شوقی که بچه در پدر و مادر ایجاد می کند به تمام سختی هایی که تربیت بچه دارد می ارزد.
زمان به اطمینان رسیدن دو نفر به یکدیگر، زمان استانداردی نیست. ممکن است که دو نفر در زمان عقد به اطمینان برسند و عده ای پس از چند سال زندگی در زیر یک سقف به اطمینان نرسند. در سال اول زندگی ،باید انسان به نتیجه برسد. اینکه بعضی ها برای به نتیجه رسیدن به سال دوم و سوم زندگی می رسند بخاطر تعارفی است که با زندگی دارند. یکی از دلایل آن این است که اصرار دارند که مشکلات زندگی را به تنهایی و بدون دخالت بزرگتر ها و مشاوره حل کنند و بخاطرهمین مشکلات شان کِش پیدا می کند و اِلا دوران عقد و اوایل زندگی زمان زیادی برای شناخت و به نتیجه رسیدن است.
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼