طولانی ترین زایمان طبیعی، هفتاد ساعت
چرا درد زایمانم شروع شده است. نمیدانم اصلا این درد زایمان است یا انقباضهای برکستون.
هرچند ژیل دیلارد برای زایمان پسرش در روز ۶ آوریل آماده بود (خودش میگوید برنامهریزی برای زایمان پسرش یکی از بزرگترین برنامههایی بود که دکترش دیده بود)٬ اما با درد وحشتناکی مواجه شد که مدام شروع و بعد از مدتی قطع میشد.
او میگوید: از خدا میخواستم که به من قدرت و توان مقاومت بدهد. واقعا ترسیده و عصبی شده بودم٬ با این حال دعا میکردم.
همسر ژیل، درک، میگوید: او داشت به من میگفت نمیدانم چرا درد زایمانم شروع شده است. نمیدانم اصلا این درد زایمان است یا انقباضهای برکستون. در واقع خداوند جواب دعاهایش را داد و کیسهی آب جنین پاره شد و او فهمید که درد زایمان شروع شده است.
درک در طول ۷۰ ساعت درد کشیدن ژیل، حتی یک لحظه هم از او جدا نشد. میگوید: چیزی که در مورد داستان ما جالب است این بوده که در آغاز کیسهی آب من ترکید و من واقعا ترسیدم. فکر کردم که خب٬ من خیلی از افراد را دیدهام که با این وضعیتهای زایمانی مواجه شدهاند و میدانم که در آن شرایط انتظار چه چیزی داشته باشم٬ و میدانم خیلی سخت است. وقتی دردهایم شروع میشد٬ با اینکه شدید بود اما از خدا تشکر میکردم.
او از حمایت شوهرش که با هم در کلاسهای آموزشی زایمان شرکت کرده بودند برای به دنیا آمدن پسرشان، ایزریل بسیار تشکر کرد. درک میگوید که با اینکه عصبی بوده٬ اما سعی کرد آن را فراموش کند و به ژیل کمک کند تا بتواند با درد زایمان کنار بیاید. درک به او میگفت: عزیزم٬ به ماه عسلی در دشتها داشتیم فکر کن٬ اصلا به آینده فکر نکن.
درک میگوید: در واقع سعی میکردم کاری کنم که در لحظه به درد فکر نکند. به او میگفتم: تو میبینیاش٬ تو میبینیاش و همینطور هم شد.
او میگوید: از خدا میخواستم که به من قدرت و توان مقاومت بدهد. واقعا ترسیده و عصبی شده بودم٬ با این حال دعا میکردم.
همسر ژیل، درک، میگوید: او داشت به من میگفت نمیدانم چرا درد زایمانم شروع شده است. نمیدانم اصلا این درد زایمان است یا انقباضهای برکستون. در واقع خداوند جواب دعاهایش را داد و کیسهی آب جنین پاره شد و او فهمید که درد زایمان شروع شده است.
درک در طول ۷۰ ساعت درد کشیدن ژیل، حتی یک لحظه هم از او جدا نشد. میگوید: چیزی که در مورد داستان ما جالب است این بوده که در آغاز کیسهی آب من ترکید و من واقعا ترسیدم. فکر کردم که خب٬ من خیلی از افراد را دیدهام که با این وضعیتهای زایمانی مواجه شدهاند و میدانم که در آن شرایط انتظار چه چیزی داشته باشم٬ و میدانم خیلی سخت است. وقتی دردهایم شروع میشد٬ با اینکه شدید بود اما از خدا تشکر میکردم.
او از حمایت شوهرش که با هم در کلاسهای آموزشی زایمان شرکت کرده بودند برای به دنیا آمدن پسرشان، ایزریل بسیار تشکر کرد. درک میگوید که با اینکه عصبی بوده٬ اما سعی کرد آن را فراموش کند و به ژیل کمک کند تا بتواند با درد زایمان کنار بیاید. درک به او میگفت: عزیزم٬ به ماه عسلی در دشتها داشتیم فکر کن٬ اصلا به آینده فکر نکن.
درک میگوید: در واقع سعی میکردم کاری کنم که در لحظه به درد فکر نکند. به او میگفتم: تو میبینیاش٬ تو میبینیاش و همینطور هم شد.
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼