این فوتبالیست ایرانی در حسرت دیدن دخترش می سوزد / اعتیاد همه چیز را از او گرفت
نی نی بان: داستان زندگی یکی از ستاره های فوتبال ایران بسیار غم انگیز است، فوتبالیستی که همه چیز داشت اما با اعتیاد همه آن را بر باد داد.
فهرست مطالب
او روزگاری یک فوتبالیست ایرانی برجسته بود که خیلی از مربیان آرزوی داشتن چنین بازیکنی را داشتند. او در زمین فوتبال با حرکات شگفتانگیزش، تماشاگران را به تحسین وامیداشت. دریبلهای دلفریبش و سبک بازی منحصربهفردش او را به یک پدیدهی ورزشی بدل کرده بود. فوتبال برایش بیش از یک شغل؛ راهی برای زندگی کردن بود. اما زندگیاش به مسیری دیگر کشیده شد؛ مسیری که باعث شد همه چیز برای او تغییر کند. او کسی نبود جز مجتبی محرمی.
دههی هفتاد، دوران اوج و تغییر مسیر
دههی هفتاد برای مجتبی محرمی دورانی طلایی بود. او در این دهه به اوج شهرت و محبوبیت رسید، اما این درخشش بیش از آنچه دیگران تصور میکردند، شکننده بود. یک اتفاق مهم زندگی او را متأثر کرد. مصدومیتهای پیاپی و اختلافات با مربیان فوتبال او را به محیطهایی کشاند که دیگر نشانی از توپ و زمین فوتبال نداشتند. او میگفت این جمعها برایش آرامش آوردند، اما این آرامش گذرا، به اعتیاد ختم شد.
اعتیاد؛ سقوط یک ستاره
اعتیاد، آرام اما بیرحم، تمام زندگیاش را تحت تأثیر قرار داد. ابتدا تمریناتش را از دست داد و سپس جایگاهش در تیم را از دست داد. در نهایت، خانوادهاش نیز از دست رفتند. همسرش از او جدا شد و دختر خردسالش همراه با مادر به خارج از کشور رفت. او ماند و زمین خالی فوتبال، خاطرات تلخ و ذهنی پر از «اگرهای» بیپاسخ.
تلاش برای بازگشت
در همان سالها، گفته میشود که او بارها تلاش کرد به فوتبال و مسیر زندگی بازگردد. اما دنیای فوتبال حرفهای بیرحمتر از آن بود که منتظر بازگشت یک ستارهی آسیبدیده بماند. نسل جدیدی از بازیکنان ظهور کرده بودند و بهسرعت جای او را پر کردند. یکی از مربیان سابق او گفته بود: «اگر مسیرش را اشتباه نمیرفت، شاید امروز از او بهعنوان یکی از بزرگان فوتبال ایران یاد میکردیم.» البته او همین الان هم یکی از بزرگان فوتبال ایران است. مجتبی محرمی حتی به خاطر اعتیاد به زندان هم رفت اما با انگیزه مثال زدنی موفق شد اعتیاد را شکست بدهد و سال ۹۲ یعنی ۱۲ سال پیش جشن پاکی خود را بگیرد. او بعد از این مدت حتی نزدیک مواد مخدر هم نرفته است.
پایان اعتیاد؛ بازگشت به زندگی
پس از سالها سرگردانی، بالاخره او تصمیم گرفت با اعتیاد مبارزه کند. خودش بعدها گفت: «بیشتر از هر چیزی، ترس از فراموش شدن مرا وادار کرد تا مسیرم را تغییر دهم.» با کمک درمان و پشتیبانی دوستان قدیمی، توانست مرحلهی سخت ترک اعتیاد را پشت سر بگذارد و دوباره به زندگی بازگردد. اما بازگشت به زمین فوتبال دیگر ممکن نبود. بدنش توانایی گذشته را نداشت و فوتبال برای او به خاطرهای دوردست تبدیل شده بود.
زندگی پس از فوتبال
حالا او زندگیاش را با ورزش دوباره ساخته است. هر روز صبح در پارک میدود و وزنه میزند تا سلامتیاش را حفظ کند. او آرامش جدیدی یافته است، هرچند گاهی حسرت گذشته در چشمانش نمایان میشود.
دختری که از دور ستاره شد
دخترش که بخشی از زندگی او بود، اکنون در یکی از کشورهای اروپایی زندگی میکند و به یک دانشجوی ممتاز و ورزشکاری موفق تبدیل شده است. اما پدرش او را از دور مینگرد؛ کسی که روزی خودش ستارهی میدان فوتبال بود، حالا به ستارهشدن فرزندش افتخار میکند.
حسرتهای یک زندگی
او دیگر هرگز به زمین فوتبال بازنگشت، اما همچنان نشانههایی از آن بازیکن پرانرژی دههی هفتاد در چشمانش دیده میشود. او دیگر نه قهرمان است و نه بازنده؛ فقط مردی است که یاد گرفته زندگی را آرام و بدون تکرار اشتباههای گذشته پیش ببرد.