ویدا جوان، متولد ۱۳۶۵ در تهران، از جمله بازیگران شناختهشده ایرانی است. او در رشته حسابداری تحصیل کرده و علاوه بر بازیگری، در زمینه طراحی لباس فعالیت میکند. مدتی نیز در حوزه مدلینگ مشغول بوده است. ویدا تجربه حضور موفق در آثار طنز و درام را در کارنامه هنری خود دارد.
ویدا جوان با آیلا تهرانی ازدواج کرده است ولی هنوز تصمیمی برای مادر شدن ندارد.
ماجرای آشنایی ویدا و آیلا به چندین سال پیش بازمیگردد. ویدا میگوید که یکی از دوستانش، با آگاهی از علاقه او به دوبله، پیشنهاد داد که به استودیوی ضبط صدای آیلا مراجعه کند و تست دهد. در طی این جلسات، گفتوگوهای بین آنها مشخص کرد که نقاط اشتراک فراوانی در علایق هنری، رنگها و نگاه آنها به مسائل مهم زندگی وجود دارد.



خواستگاری متفاوت ویدا از آیلا
آیلا تهرانی در مورد ماجرای خواستگاری میگوید: در مراسم ازدواج ما، بسیاری از سنتهای رایج رعایت نشد و تصمیم گرفتیم طبق خواسته و سلیقه خودمان عمل کنیم. نکته جالب این است که ویدا از من خواستگاری کرد. این اقدام او برایم بسیار غیرمنتظره و جذاب بود و بلافاصله پاسخ مثبت دادم.
کتاب به جای گل در مراسم خواستگاری
آیلا تهرانی درباره هدیهای که در مراسم خواستگاری آورده بود، میگوید: من به جای گل و شیرینی، کتاب انتخاب کردم. برای مادر ویدا کتابی از سعدی و برای خود ویدا دو جلد از آثار هوشنگ ابتهاج هدیه بردم. این انتخاب برای هر دوی ما ارزش زیادی داشت.
مهریه خاص: 7 هزار شاخه گل رز
ویدا و آیلا تصمیم داشتند زندگیشان را با عشق و صداقت آغاز کنند و مهریهای متفاوت انتخاب کردند. مهریه ویدا شامل ۷۰۰۰ شاخه گل رز هلندی در رنگهای سفید، قرمز و زرد بود. حتی عاقد مراسم هم از این انتخاب خاص شگفتزده شد.
دستپخت آیلا در حد رستورانهای معتبر
ویدا در مورد آشپزی همسرش میگوید: آیلا یک آشپز فوقالعاده است و غذاهای او در حد کیفیت بهترین رستورانهای پاریس است. به همین دلیل معمولاً در آشپزی تنها به او کمک میکنم و مواد مورد نیاز را برایش فراهم میسازم.
شام عروسی به دست مادرشوهر
مادر آیلا به داشتن دستپختی بینظیر در بین خانواده مشهور است. به همین دلیل تصمیم گرفتیم که شام عروسی را خود او بپزد تا همه میهمانان شب خاطرهانگیزی را تجربه کنند. مادر آیلا سه روز پیش از مراسم در حال تهیه و تدارک این شام بود و این اقدام او برای همه به یادماندنی شد.
ویدا میگوید: وقتی به مرگ فکر میکنم، تنها چیزی که مرا میترساند جدایی از آیلا است. نه به این دلیل که او همسر من است یا من آدمی رمانتیک هستم، چون چندان اینگونه نیست. آنچه برایم اهمیت دارد، این است که کم اتفاق میافتد که کسی رفیقی پیدا کند با نگاهی پر از عشق، دستهایی سرشار از احساس و قلبی مملو از انرژی مثبت. این است معنای واقعی رفاقت برای من.