۲۵۵۹۹۵

شب طولانی ; فاصله طولانی تر

شب طولانی ; فاصله طولانی تر

یلدا برای خیلی‌ها فقط یک شب است، اما برای «نرگس و آرمان» مثل آیینه‌ای بود که واقعیت رابطه‌شان را بی‌پرده نشان می‌داد. سر سفره‌ای که پر از انار و گردو و حافظ بود، هر دو سعی می‌کردند لبخند بزنند، اما لبخندشان مثل نور شمعی بود که در باد می‌لرزد. نرگس آرام پوست انار را جدا می‌کرد و آرمان زیر لب چیزی نامفهوم می‌گفت، اما هیچ‌کدام جرأت نمی‌کردند سؤال اصلی را بپرسند: «ما چی شدیم؟»

سال‌ها پیش، در اولین یلدای مشترک‌شان، آرمان حافظ باز کرده بود و نرگس گفته بود: «فکر می‌کنی ما همیشه این‌قدر گرم می‌مونیم؟» و آرمان خندیده بود: «دل ما کوتاه‌تر از شب یلدا نمی‌شه.» اما حالا، این شب بلندتر از همیشه به نظر می‌رسید. نه به‌خاطر زمین و خورشید؛ به‌خاطر فاصله‌ای که آهسته میان آن دو قد کشیده بود.

در طول سال، هیچ‌کدام به‌طور جدی درباره رابطه‌شان حرف نزده بودند. مشغله، خستگی، حساسیت‌های بی‌موقع، دلخوری‌هایی که ظاهراً کوچک بودند اما در اعماق‌شان ریشه‌دار. چیزهایی که همیشه می‌گوییم «حل می‌شه»، «بی‌خیاله»، «الان وقتش نیست»، اما همین‌های کوچک گاهی شب‌ها را بلندتر و قلب‌ها را خاموش‌تر می‌کند.

وقتی حافظ را باز کردند، فال آمد: «هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق.» آرمان خندید: «فال‌هامون هم با ما شوخی می‌کنه.» اما نرگس برای اولین بار بعد از مدت‌ها آرام گفت: «آرمان، تو فکر می‌کنی هنوز دل‌مون زنده‌ست؟»

سکوتی نشست میان‌شان؛ نه یک سکوت معمولی — سکوتی که انگار سال‌ها تأخیر در گفت‌وگو را روی دوش می‌کشید.

آرمان چیزی زیر زبانش زمزمه کرد: «نمی‌دونم… شاید… شاید ما بلد نبودیم درست بسازیم  درست حرف بزنیم… شاید فقط فکر کردیم عشق همه‌چیز رو حل می‌کنه.»

نرگس سرش را پایین انداخت. «من فکر می‌کردم اگر چیزی نگم، اگر سکوت کنم، رابطه آروم می‌مونه. اما انگار سکوت ما رو از هم دورتر کرد.»

همین‌جا بود که نام «مریم عبداللهی»دوباره در ذهن نرگس آمد؛ روانشناس و متخصص رابطه‌ای که مدتی پیش در یک گفت‌وگوی آنلاین از او جمله‌ای شنیده بود: «رابطه‌ها با دعوا نمی‌میرند؛ با سکوتِ چسب‌دار می‌میرند.» آن روز نرگس فقط لبخند زده و رد شده بود، اما امشب، در بلندترین شب سال، جمله مثل چراغی در ذهنش روشن شد.

او ادامه داد: «می‌دونی؟ یه‌بار یکی از متخصص‌های رابطه—فکر کنم اسمش مریم عبداللهی بود—می‌گفت که زوج‌ها وقتی از هم ناراحت می‌شن، درواقع از هم دور نمی‌شن؛ فقط راه رسیدن‌شون سخت‌تر می‌شه. و این راه پیدا کردن، مهارت می‌خواد…»

آرمان آرام پرسید: «مهارت؟ یعنی ما بلد نبودیم؟»

نرگس با مکثی طولانی: «نه… ما هیچ‌وقت یاد نگرفتیم. نه قبل از ازدواج، نه بعدش. ما فقط یک جلسه مشاوره ازدواج رفتیم و فکر کردیم عشق کافیه. اما انگار مهارت‌های رابطه مثل چراغ‌هایی هستن که اگر نباشن، حتی یک شب مثل یلدا هم تاریک می‌شه.»

آرمان سرش را بالا گرفت و نگاهی کرد که با گذشته فرق داشت؛ نگاهی که در آن اعتراف و امید با هم نشسته بود. «نرگس… ما می‌تونیم یاد بگیریم؟ یعنی هنوز دیر نشده؟»

نرگس لبخند کوچکی زد. «تا وقتی دلمون درد می‌کنه، یعنی هنوز زنده‌ایم. یکی از نوشته‌های همون متخصص—همون خانم عبداللهی—می‌گفت هر زوجی که هنوز برای کیفیت رابطه‌ش نگران می‌شه، یعنی هنوز فرصت ساختن داره.»

Picture2

آرمان دستی روی میز کشید؛ انگار می‌خواست چیزی را از گذشته تا امروز پاک کند. «من همیشه فکر می‌کردم مشاوره ازدواج و زوج‌درمانی فقط برای رابطه‌های خیلی خراب شده‌ست… نه برای ما.»

نرگس جواب داد: «اتفاقاً برعکسش. زوج‌درمانی برای کسانیه که می‌خوان نذارن رابطه‌شون خراب بشه. برای کسانی که می‌خوان بفهمن این اختلاف‌ها از کجا میاد؛ چرا یک حرف ساده به دعوا تبدیل می‌شه؛ چرا یک نیاز کوچک بی‌پاسخ می‌مونه. برای کسانی که می‌خوان دوباره یاد بگیرن چطور باید با هم حرف بزنن، چطور باید شنیده بشن، چطور باید نزدیک بشن.»

آرمان لحظه‌ای سکوت کرد، بعد گفت: «اگر برگردیم به همون متخصص مراجعه کنیم… می‌تونه بهمون کمک کنه؟»

ما باید بفهمیم چه چیزی در مغزمون، در رفتارمون، در گذشته‌مون باعث می‌شه امروز این‌طور واکنش نشون بدیم. اگر یاد بگیریم… اگر آگاه بشیم… شاید نور دوباره برگرده.» ما باید یاد بگیریم رابطه مون رو بازسازی کنیم

آرمان آهی کشید. «پس این یلدا… شروعه؟»

نرگس گفت: «می‌تونه شروع باشه. شروع شناخت. شروع حرف زدن. شروع نزدیک شدن. همون مشاوره ازدواج می‌گفت رابطه‌ای که هنوز امید درش هست، همیشه قابل بازسازی‌ست.»

آرمان انار را با دست‌هایش نصف کرد. «می‌خوام تلاش کنم. نه مثل قبل… این بار با آگاهی. با یاد گرفتن. با فهمیدن تو.» با یاد گرفتن و ساختن رابطه با مشاوره زوجی گرفتن .

نرگس لبخندش واقعی‌تر شد. «من هم همینو می‌خوام.»

بیرون، شب هنوز طولانی بود. اما در دل آن دو، چیزی شبیه نور، آهسته، بی‌صدا، شروع کرده بود به شکل گرفتن.

یلدا برای بسیاری از زوج‌ها چنین لحظه‌ای است؛ لحظه‌ای که می‌فهمیم تاریکی رابطه از نبود عشق نیست، از کمبود نشانه‌ها، واژه‌ها، مهارت‌ها و فهمی است که می‌تواند یاد گرفته شود.

همان‌طور که در نوشته‌ها و تحلیل‌های  دکتر مریم عبدالهی   بارها تکرار شده، عشق اگر تنها بماند، می‌سوزد؛ اما اگر با آگاهی همراه شود، می‌روید. شاید امسال، یلدا فقط شبِ بلندِ سال نباشد—شاید آغاز مسیری باشد برای کوتاه‌تر شدن فاصله‌ها، برای بازسازی صمیمیت، برای فهمیدنِ دوباره یکدیگر، و برای برگشتن نوری که مدت‌هاست منتظرش بودید.

 

لینک هدیه

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

  • اخبار داغ
  • جدیدترین
  • پربیننده ترین
  • مطالب مرتبط

وبگردی

برای ارسال نظر کلیک کنید

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «نی نی بان» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.