اختلاف در روابط زناشویی، چگونه حل میشود؟
جمله معروفی است که میگوید: به هر چیزی که فکر کنی، همان برایت اتفاق میافتد؛ این جمله از حقیقت دور نیست.
با ورود به زندگی زناشویی زندگی قبلی تان هم تغییر می کند، اگر نمیخواهید از موج این تغییرات جا بمانید و به دنبال یک زندگی آرام و موفق هستید باما همراه باشد.
دکتر محمدرضا رجبی شکیب: ذهن ما مثل یک پردازشگر رایانه است، همانطور که رایانهها ویروسی میشوند، ممکن است در ذهن ما هم خطاهایی شکل بگیرد؛ خطاهایی که نتیجهگیری ما را از اتفاقات اطرافمان تحت تاثیر قرار میدهد. مشکلات زندگی برای اغلب ما کم و بیش یکی است اما واکنش هر کدام از ما در برابر آنها فوقالعاده متفاوت است و این همان اثر پردازشگر ذهن ماست. اگر خطاهای این پردازشگر را برطرف کنیم، بهتر میتوانیم مشکلاتمان را مدیریت کنیم. این خطاهای ذهنی البته عمومی هستند اما من در این مقاله مصداقهای آن را در روابط زناشویی بررسی کردهام.
فیلترینگ ذهن
هرچی که من بدونم، درسته!
همه ما در ایران معنای واژه «فیلترینگ» را میشناسیم. همانطور که در اینترنت، فیلترینگ تنها اجازه دسترسی به سایتهایی را به شما میدهد که با معیارهای خودش سازگار باشد و بقیه را فیلتر میکند، گاهی در ذهن ما هم همین اتفاق میافتد: یک گزاره را در نظر میگیریم و تنها دادههایی را که با آن گزاره سازگار باشند در نظر میگیریم.
مثال: پریچهر از دوره نوجوانی نسبت به مردها بدبین شد؛ از همان زمان که شوهرخالهاش، خالهاش را رها و با زن دیگری ازدواج کرد.
اگرچه پدر و مادر خود پریچهر با هم زندگی خوبی داشتند اما سایه این بدگمانی نسبت به مردها همیشه در ذهن او سنگینی میکرد. پریچهر با همین نگرانی ازدواج کرد. شوهرش از همه نظر خوب بود و او هیچ مشکلی نداشت جز اینکه نمیتوانست به او اعتماد کند. هر بار شوهرش با تلفن با کسی صحبت میکرد که او نمیشناخت، دلش آشوب میشد و تصور میکرد همسرش دارد به او خیانت میکند. یکبار یک قاب سیمکارت ایرانسل در وسایل شوهرش پیدا کرد و دیگر مطمئن شد همسرش رابطههای مخفیانهای دارد.
با این حال او هیچ وقت اینها را به روی شوهرش نیاورد. نمیخواست شوهرش فکر کند او بیدلیل بدگمان است اما اتفاقی که افتاد این بود که او کمکم دیگر علاقه و میل جنسیاش به شوهرش را از دست داد. پس از مدتی حتی دیگر نمیتوانست در این رابطه ارضا شود. شوهرش هم ابتدا تلاش کرد بهتر باشد اما وقتی نتیجهای نگرفت، کمکم از او فاصله گرفت. بعد از مدتی رابطه زناشویی بین آنها تقریبا قطع شد. شش ماه بعد، پریچهر فهمید که همسرش رابطهای را با زن دیگری شروع کرده است.
تحلیل موقعیت: جمله معروفی است که میگوید: به هر چیزی که فکر کنی، همان برایت اتفاق میافتد؛ این جمله از حقیقت دور نیست.
ذهن پریچهر، مثل لنز رنگی یک دوربین که تنها به طیف خاصی از نور اجازه ورود میدهد، تنها بر این متمرکز شد که دادههای متناسب با فرض بیوفایی همسر را در نظر بگیرد و به دادههای دیگر توجهی نکند. نتیجه این بود که پریچهر از نظر ذهنی با همسرش فاصله گرفت. در روابط زناشویی، فاصله ذهنی، همیشه فاصله احساسی و به دنبال آن، فاصله فیزیکی ایجاد میکند. این موضوع مخصوصا برای خانمها، سریعتر از آقایان اتفاق میافتد. بیمیلی جنسی پریچهر هم ثانویه به ذهنیت او بود. در ادامه، همسر پریچهر هم مثل اغلب مردان، وقتی احساس کرد مثل گذشته نمیتواند پریچهر را در این رابطه راضی کند، افسرده و ناامید شد و در معرض این اشتباه قرار گرفت که در رابطه دیگری قدرتنمایی کند.
پریچهر و هر کدام از ما در این موقعیت، میتوانیم به این ترتیب مسیر ذهنیمان را تصحیح کنیم:
1- فیلترهایمان را شناسایی و بررسی کنیم: بعید است آدمی پیدا شود که هیچ فیلتر ذهنیای نداشته باشد. همه ما، گزارههایی در ذهنمان داریم که حداقل بهدرستی برخی از آنها شک نمیکنیم. به محض اینکه ما به قطعیت یک گزاره ایمان بیاوریم، ذهن ما شروع میکند به فیلترینگ. آدمهایی کمتر گرفتار این خطا میشوند که همه گزارههای ذهنیشان را قطعی ندانند. پریچهر میتوانست این گزاره که «همه مردان بیوفا هستند» را در ذهنش شناسایی کند. اگر روی این گزاره یک علامت سوال میگذاشت، لااقل با توجه به زندگی پدر و مادر خودش میتوانست به این نتیجه برسد که آن گزاره درست نیست.
2- مدارک جمع کنیم: تصور کنیم از ما شکایت شده است. برای اینکه در دادگاه حقانیتمان را ثابت کنیم، باید مدارک و شواهد جمع کنیم. چه میکنیم؟ برای رد کردن گزارههای ذهنیمان نیاز داریم به جمع کردن شواهد و مدارکی که خلاف آنچه در ذهنمان حک شده را اثبات کند.
توقعسازی
من باید! من نباید!
آلبرت الیس، یکی از روانشناسان بزرگ پایهگذار رفتاردرمانی شناختی میگوید: توقعات ما از خودمان، علت بسیاری از مشکلات عاطفی ماست. منظور از توقعات، همه باورهای ذهنی ماست که در آنها کلمههای «باید» و «نباید» به کار رفته است.
مثال شماره یک: خسرو ۳۰ سال دارد و همه چیز برایش مهیاست تا ازدواج کند، اما او یک راز بزرگ دارد که باعث میشود نهتنها از ازدواج که از هر رابطهای فراری باشد. او سالهاست فکر میکند اندازه آلت تناسلیاش کوچک است؛ اگرچه با چند پزشک مشورت کرده و همه به او گفتهاند مشکلی در این مورد وجود ندارد اما او همچنان میترسد این مسئله باعث شود نتواند رابطه درستی با همسرش داشته باشد. در واقع او فکر میکند برای داشتن یک رابطه زناشویی خوب، «باید» اندامهای تناسلی ویژگی خاصی (مثلا از نظر اندازه) داشته باشند و چون خودش آن ویژگی را ندارد، فکر میکند نمیتواند رابطه خوبی داشته باشد.
مثال شماره ۲: فرزانه با شوهرش کامران مشکل پیدا کرده چون احساس میکند شوهرش در روابط زناشویی برایش کم میگذارد. فرزانه هر وقت که کامران برای رابطه ابراز تمایل میکند، او را میپذیرد و در مقابل فکر میکند هر وقت هم که او پا پیش میگذارد، کامران «باید» با او همراهی کند اما کامران اینطور نیست؛ گاهی همراهی میکند و گاهی هم میگوید خسته است و رابطه را به وقت دیگری موکول میکند. فرزانه فکر میکند همسران «نباید» هیچوقت در این جور روابط به هم نه بگویند. او خودش آنطور که فکر میکند عمل میکند اما همسرش نه. برای همین هم از او عصبانی است.
مثال شماره ۳: کیمیا عقد کرده است. او مدتی است که به شدت نگران است و حتی به جدایی فکر میکند. او و همسرش از وقتی ازدواج کردهاند، هفتهای یکبار با هم ارتباط دارند و همسرش بیشتر از این تمایلی از خودش نشان نمیدهد اما کیمیا فکر میکند یک زوج جوان «باید» حداقل هفتهای دو، سه بار ارتباط داشته باشند. او فکر میکند همسرش «باید» تمایل بیشتری برای دیدن او داشته باشد و اگر این کار را نمیکند یا آدم سردمزاجی است یا پای زن دیگری در میان است.
تحلیل موقعیتها: در روابط جنسی باید و نباید وجود ندارد. هر زوجی، الگوی رابطه خودشان را دارند. حتی نمیشود گفت چند بار ارتباط ایدهآل است. هر زوجی، عادتهای خودشان را پیدا میکنند و البته این اتفاق هم یکطرفه نمیافتد و با هم به تفاهم میرسند اما اینکه بخواهند رابطهشان را با استاندارد زوجهای دیگر مقایسه کنند، نه عملی است و نه سودمند. همینطور در مورد اندازه استاندارد اندام تناسلی مردانه هم نمیشود چیزی گفت.
مردان معمولا به ویژگیهای ظاهری اهمیت میدهند و تصور میکنند زنان هم مثل آنها هستند و برای همین اندازه اندامهای تناسلی برایشان مهم است و فکر میکنند برای رابطه رضایتبخش «باید» اتفاق ویژهای بیفتد اما واقعیت این است که در این مورد هم بایدی وجود ندارد حتی در مورد پاسخ مثبت به همسر برای برقراری رابطه هم ضرورتی وجود ندارد.
هم مرد و هم زن، گاهی تمایل یا آمادگی لازم برای رابطه را ندارند و خیلی طبیعی است که به همسرشان پاسخ منفی بدهند، البته نحوه بیان این پاسخ منفی ظرافتهایی دارد اما در اصل این ماجرا هم «باید» و «نباید»ی نیست.
همه ما برای پیشگیری و درمان خطای ذهنی «توقعسازی» باید از این راهها برویم:
۱- ادبیاتمان را عوض کنیم
مرتب نگوییم باید، نباید، لازم است و لازم نیست. به جای واژههای جزمی و انعطافناپذیر باید بگوییم ترجیحم این است، مایلم و میخواهم.
2- تایید طلبی را کنار بگذاریم
خیلی از بایدها و نبایدهای ذهن ما به این دلیل ایجاد شده که فکر میکنیم دیگران هم این بایدها و نبایدها را در ذهنشان دارند. درواقع تاییدطلبی ماست که باعث میشود مدام درگیر این بایدها و نبایدها باشیم اما واقعا نمیتوانیم بدون تایید دیگران برای خودمان زندگی کنیم و از زندگی لذت ببریم؟ اینجاست که این مسئله با عزت نفس ما ارتباط پیدا میکند. آدمهایی که عزت نفس پایینتری دارند، بایدها و نبایدهای ذهنشان هم بیشتر است.
۳- به خودمان یادآوری کنیم
«دنیا با قواعد ما اداره نمیشود»: هرکس، کتاب قانون خودش را برای زندگیاش دارد. وقتی ما به بایدهایی فکر میکنیم که دیگران میگویند، در واقع داریم زندگیمان را بر اساس قانونهای آنها تنظیم میکنیم در حالی که آنها هم انسانهایی مثل ما هستند و البته ممکن است با نظرات ما موافق نباشند.
دکتر محمدرضا رجبی شکیب: ذهن ما مثل یک پردازشگر رایانه است، همانطور که رایانهها ویروسی میشوند، ممکن است در ذهن ما هم خطاهایی شکل بگیرد؛ خطاهایی که نتیجهگیری ما را از اتفاقات اطرافمان تحت تاثیر قرار میدهد. مشکلات زندگی برای اغلب ما کم و بیش یکی است اما واکنش هر کدام از ما در برابر آنها فوقالعاده متفاوت است و این همان اثر پردازشگر ذهن ماست. اگر خطاهای این پردازشگر را برطرف کنیم، بهتر میتوانیم مشکلاتمان را مدیریت کنیم. این خطاهای ذهنی البته عمومی هستند اما من در این مقاله مصداقهای آن را در روابط زناشویی بررسی کردهام.
فیلترینگ ذهن
هرچی که من بدونم، درسته!
همه ما در ایران معنای واژه «فیلترینگ» را میشناسیم. همانطور که در اینترنت، فیلترینگ تنها اجازه دسترسی به سایتهایی را به شما میدهد که با معیارهای خودش سازگار باشد و بقیه را فیلتر میکند، گاهی در ذهن ما هم همین اتفاق میافتد: یک گزاره را در نظر میگیریم و تنها دادههایی را که با آن گزاره سازگار باشند در نظر میگیریم.
مثال: پریچهر از دوره نوجوانی نسبت به مردها بدبین شد؛ از همان زمان که شوهرخالهاش، خالهاش را رها و با زن دیگری ازدواج کرد.
اگرچه پدر و مادر خود پریچهر با هم زندگی خوبی داشتند اما سایه این بدگمانی نسبت به مردها همیشه در ذهن او سنگینی میکرد. پریچهر با همین نگرانی ازدواج کرد. شوهرش از همه نظر خوب بود و او هیچ مشکلی نداشت جز اینکه نمیتوانست به او اعتماد کند. هر بار شوهرش با تلفن با کسی صحبت میکرد که او نمیشناخت، دلش آشوب میشد و تصور میکرد همسرش دارد به او خیانت میکند. یکبار یک قاب سیمکارت ایرانسل در وسایل شوهرش پیدا کرد و دیگر مطمئن شد همسرش رابطههای مخفیانهای دارد.
با این حال او هیچ وقت اینها را به روی شوهرش نیاورد. نمیخواست شوهرش فکر کند او بیدلیل بدگمان است اما اتفاقی که افتاد این بود که او کمکم دیگر علاقه و میل جنسیاش به شوهرش را از دست داد. پس از مدتی حتی دیگر نمیتوانست در این رابطه ارضا شود. شوهرش هم ابتدا تلاش کرد بهتر باشد اما وقتی نتیجهای نگرفت، کمکم از او فاصله گرفت. بعد از مدتی رابطه زناشویی بین آنها تقریبا قطع شد. شش ماه بعد، پریچهر فهمید که همسرش رابطهای را با زن دیگری شروع کرده است.
تحلیل موقعیت: جمله معروفی است که میگوید: به هر چیزی که فکر کنی، همان برایت اتفاق میافتد؛ این جمله از حقیقت دور نیست.
ذهن پریچهر، مثل لنز رنگی یک دوربین که تنها به طیف خاصی از نور اجازه ورود میدهد، تنها بر این متمرکز شد که دادههای متناسب با فرض بیوفایی همسر را در نظر بگیرد و به دادههای دیگر توجهی نکند. نتیجه این بود که پریچهر از نظر ذهنی با همسرش فاصله گرفت. در روابط زناشویی، فاصله ذهنی، همیشه فاصله احساسی و به دنبال آن، فاصله فیزیکی ایجاد میکند. این موضوع مخصوصا برای خانمها، سریعتر از آقایان اتفاق میافتد. بیمیلی جنسی پریچهر هم ثانویه به ذهنیت او بود. در ادامه، همسر پریچهر هم مثل اغلب مردان، وقتی احساس کرد مثل گذشته نمیتواند پریچهر را در این رابطه راضی کند، افسرده و ناامید شد و در معرض این اشتباه قرار گرفت که در رابطه دیگری قدرتنمایی کند.
پریچهر و هر کدام از ما در این موقعیت، میتوانیم به این ترتیب مسیر ذهنیمان را تصحیح کنیم:
1- فیلترهایمان را شناسایی و بررسی کنیم: بعید است آدمی پیدا شود که هیچ فیلتر ذهنیای نداشته باشد. همه ما، گزارههایی در ذهنمان داریم که حداقل بهدرستی برخی از آنها شک نمیکنیم. به محض اینکه ما به قطعیت یک گزاره ایمان بیاوریم، ذهن ما شروع میکند به فیلترینگ. آدمهایی کمتر گرفتار این خطا میشوند که همه گزارههای ذهنیشان را قطعی ندانند. پریچهر میتوانست این گزاره که «همه مردان بیوفا هستند» را در ذهنش شناسایی کند. اگر روی این گزاره یک علامت سوال میگذاشت، لااقل با توجه به زندگی پدر و مادر خودش میتوانست به این نتیجه برسد که آن گزاره درست نیست.
2- مدارک جمع کنیم: تصور کنیم از ما شکایت شده است. برای اینکه در دادگاه حقانیتمان را ثابت کنیم، باید مدارک و شواهد جمع کنیم. چه میکنیم؟ برای رد کردن گزارههای ذهنیمان نیاز داریم به جمع کردن شواهد و مدارکی که خلاف آنچه در ذهنمان حک شده را اثبات کند.
توقعسازی
من باید! من نباید!
آلبرت الیس، یکی از روانشناسان بزرگ پایهگذار رفتاردرمانی شناختی میگوید: توقعات ما از خودمان، علت بسیاری از مشکلات عاطفی ماست. منظور از توقعات، همه باورهای ذهنی ماست که در آنها کلمههای «باید» و «نباید» به کار رفته است.
مثال شماره یک: خسرو ۳۰ سال دارد و همه چیز برایش مهیاست تا ازدواج کند، اما او یک راز بزرگ دارد که باعث میشود نهتنها از ازدواج که از هر رابطهای فراری باشد. او سالهاست فکر میکند اندازه آلت تناسلیاش کوچک است؛ اگرچه با چند پزشک مشورت کرده و همه به او گفتهاند مشکلی در این مورد وجود ندارد اما او همچنان میترسد این مسئله باعث شود نتواند رابطه درستی با همسرش داشته باشد. در واقع او فکر میکند برای داشتن یک رابطه زناشویی خوب، «باید» اندامهای تناسلی ویژگی خاصی (مثلا از نظر اندازه) داشته باشند و چون خودش آن ویژگی را ندارد، فکر میکند نمیتواند رابطه خوبی داشته باشد.
مثال شماره ۲: فرزانه با شوهرش کامران مشکل پیدا کرده چون احساس میکند شوهرش در روابط زناشویی برایش کم میگذارد. فرزانه هر وقت که کامران برای رابطه ابراز تمایل میکند، او را میپذیرد و در مقابل فکر میکند هر وقت هم که او پا پیش میگذارد، کامران «باید» با او همراهی کند اما کامران اینطور نیست؛ گاهی همراهی میکند و گاهی هم میگوید خسته است و رابطه را به وقت دیگری موکول میکند. فرزانه فکر میکند همسران «نباید» هیچوقت در این جور روابط به هم نه بگویند. او خودش آنطور که فکر میکند عمل میکند اما همسرش نه. برای همین هم از او عصبانی است.
مثال شماره ۳: کیمیا عقد کرده است. او مدتی است که به شدت نگران است و حتی به جدایی فکر میکند. او و همسرش از وقتی ازدواج کردهاند، هفتهای یکبار با هم ارتباط دارند و همسرش بیشتر از این تمایلی از خودش نشان نمیدهد اما کیمیا فکر میکند یک زوج جوان «باید» حداقل هفتهای دو، سه بار ارتباط داشته باشند. او فکر میکند همسرش «باید» تمایل بیشتری برای دیدن او داشته باشد و اگر این کار را نمیکند یا آدم سردمزاجی است یا پای زن دیگری در میان است.
تحلیل موقعیتها: در روابط جنسی باید و نباید وجود ندارد. هر زوجی، الگوی رابطه خودشان را دارند. حتی نمیشود گفت چند بار ارتباط ایدهآل است. هر زوجی، عادتهای خودشان را پیدا میکنند و البته این اتفاق هم یکطرفه نمیافتد و با هم به تفاهم میرسند اما اینکه بخواهند رابطهشان را با استاندارد زوجهای دیگر مقایسه کنند، نه عملی است و نه سودمند. همینطور در مورد اندازه استاندارد اندام تناسلی مردانه هم نمیشود چیزی گفت.
مردان معمولا به ویژگیهای ظاهری اهمیت میدهند و تصور میکنند زنان هم مثل آنها هستند و برای همین اندازه اندامهای تناسلی برایشان مهم است و فکر میکنند برای رابطه رضایتبخش «باید» اتفاق ویژهای بیفتد اما واقعیت این است که در این مورد هم بایدی وجود ندارد حتی در مورد پاسخ مثبت به همسر برای برقراری رابطه هم ضرورتی وجود ندارد.
هم مرد و هم زن، گاهی تمایل یا آمادگی لازم برای رابطه را ندارند و خیلی طبیعی است که به همسرشان پاسخ منفی بدهند، البته نحوه بیان این پاسخ منفی ظرافتهایی دارد اما در اصل این ماجرا هم «باید» و «نباید»ی نیست.
همه ما برای پیشگیری و درمان خطای ذهنی «توقعسازی» باید از این راهها برویم:
۱- ادبیاتمان را عوض کنیم
مرتب نگوییم باید، نباید، لازم است و لازم نیست. به جای واژههای جزمی و انعطافناپذیر باید بگوییم ترجیحم این است، مایلم و میخواهم.
2- تایید طلبی را کنار بگذاریم
خیلی از بایدها و نبایدهای ذهن ما به این دلیل ایجاد شده که فکر میکنیم دیگران هم این بایدها و نبایدها را در ذهنشان دارند. درواقع تاییدطلبی ماست که باعث میشود مدام درگیر این بایدها و نبایدها باشیم اما واقعا نمیتوانیم بدون تایید دیگران برای خودمان زندگی کنیم و از زندگی لذت ببریم؟ اینجاست که این مسئله با عزت نفس ما ارتباط پیدا میکند. آدمهایی که عزت نفس پایینتری دارند، بایدها و نبایدهای ذهنشان هم بیشتر است.
۳- به خودمان یادآوری کنیم
«دنیا با قواعد ما اداره نمیشود»: هرکس، کتاب قانون خودش را برای زندگیاش دارد. وقتی ما به بایدهایی فکر میکنیم که دیگران میگویند، در واقع داریم زندگیمان را بر اساس قانونهای آنها تنظیم میکنیم در حالی که آنها هم انسانهایی مثل ما هستند و البته ممکن است با نظرات ما موافق نباشند.
منبع:
دکتر سلام
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼