با مرضیه برومند و روزهای ساخت مجموعه عروسکی «زیزیگولو»
کمتر کارگردانی را میتوان سراغ گرفت که برای همه اقشار سنی، کودک، نوجوان و بزرگسال، تا این حد محبوب باشد. «مرضیه برومند»، کارگردان، بازیگر و عروسکگردان پیشکسوت را اگر بزرگترها، با سریالهای «آرایشگاه زیبا»، « خودروی تهران ۱۱»، «هتل»، «کارآگاه شمسی و دستیارش مادام»، «کتابفروشی هدهد» و «همه بچههای من» میشناسند.
شهرزاد: کمتر کارگردانی را میتوان سراغ گرفت که برای همه اقشار سنی کودک، نوجوان و بزرگسال تا این حد محبوب باشد. مرضیه برومند، کارگردان، بازیگر و عروسکگردان پیشکسوت را اگر بزرگترها با سریالهای آرایشگاه زیبا، خودروی تهران ۱۱، هتل، کارآگاه شمسی و دستیارش مادام، کتابفروشی هدهد و همه بچههای من میشناسند، کودکان هم با کارهای عروسکی مدرسه موشها، شهر موشها، خونه مادربزرگه و زیزیگولو میشناسند و هنوز عروسکگردانیهای او، نوع کارگردانیاش و حتی صدایش برای خیلیها خاطرهانگیز است.
سال 1374 برومند به فکر ساخت مجموعهای درباره دوستی انسان و عروسک افتاد. اینکه به یک عروسک طوری جان ببخشی که در میان آدمها زندگی کند و هیچکس از دیدنش تعجب نکند، ایدهای بود که خیلی زود، جان گرفت و فصل تازهای درباره حضور عروسکها در زندگی آدمها در برنامهسازی تلویزیون شروع شد.
رسیدن به دنیای تخیلی و زندگی در فانتزی موهبتی بود که بچههای دهه 70 توانستند با مجموعه زیزیگولو، به آن برسند. حالا 17 سال از آن روزها گذشته و یادآوری خاطرات ساخت این مجموعه از زبان گارگردانش و دانستن رازهای آن برای همه ما جذاب خواهد بود.
عروسکها انسانها را به آرزویشان میرسانند
برومند درباره طرح قصه زیزیگولو و اینکه از کجا به ذهنش رسیده، آن هم زمانی که تجربه حضور عروسک درمیان آدمها چندان جا نیفتاده بود، معتقد است: اولین بار ایرج محمدی پیشنهاد ساخت چنین مجموعهای را داد. ما قبلا با هم کار کرده بودیم و روحیات هم را میشناختیم. با حضور کاظم اخوان، نویسنده این مجموعه تصمیم گرفتیم قالب جدیدی را طراحی کنیم که یک عروسک وارد زندگی ما شود و با قدرت جادوییاش ما را شگفتزده کند. شخصیت اصلی مجموعه عروسکی بود که تا آن موقع مانند آن را نداشتیم.
او درباره ایده تولد شخصیت زیزیگولو میگوید: زیزیگولو خلاصهای از اسم شخصیتی به نام زیزیگولو آسیپاسی دراکوتا تابهتا بود که موجود عجیب و غریبی است. ما نمیخواستیم آن اسم، اسم جانور یا موجود عجیب و غریب و تخیلی باشد که شاید در ادبیات فولکلوریک ما وجود دارد.
این قصه متعلق به خانم نویسندهای است که این شخصیت از آن بیرون میآید و زندگی کردن را شروع میکند. به همین خاطر میخواستیم این موجود کاملا تخیلی و فانتزی باشد. معلوم است که این عروسک نباید شبیه شخصیت دیگری میبود و حتی بیانش هم باید متفاوت میبود. البته نوع ساختاری که عادل بزدوده در نظر داشت و طراحیای که برای این شخصیت کرد، واقعا بهیادماندنی شد.
نکته مهم در این مجموعه سهم فانتزی در آن است و اینکه طوری پرداخته شده که گاهی ما یادمان میرفت که این عروسک واقعی نیست. این نکته هم مد نظر سازندگان مجموعه بوده، بهطوری که معتقدند: زیزیگولو موجودی است که خودش تخیلی است، اما واقعی بودن ما را تحت تاثیر قرار میدهد. خانم نویسنده و آقای پدر با آقای اقبالی و خانوادهاش با هم زندگی میکنند و زندگیشان در جریان است، اما اتفاقاتی که برایشان میافتد، کاملا فانتزی و خیالی است بدون اینکه ما تعجب کنیم. علتش این است که ما این فانتزی را به بطن زندگی آوردیم و قوت پرداخت آن عالی بود.
قرار بود زیزیگولو بتواند هر چیزی را که اطرافیانش میخواهند، برآورده کند یعنی همان ذهنیت بچهها که دوست دارند هر بار که چیزی را میخواهند با یک اجیمجی کردن به همه خواستههایشان برسند. زیزیگولو تجسم عینی این آرزوها بود و همین باعث لذت بردن ما شده بود.
آقای پدر و خانم نویسنده، میشه من بچه شما باشم؟
یکی از مهمترین ویژگیهای این مجموعه عروسکی حضور بازیگرانی بود که درست انتخاب شده بودند. لیلی رشیدی،امیرحسین صدیق، مریم سعادت، رضا فیاضی و...، همه عالی بودند. برومند دراینباره میگوید: همیشه برای انتخاب بازیگران سراغ آنهایی میروم که حتما از نظر فکری، به هم بخوریم یعنی آنها نگاهشان به کودک را با ما عجین کرده باشند. آدمهایی که ازشان اسم بردید، در زمان خودشان در کار کودک شناختهشده بودند و نگاهشان به فانتزی و تخیل خیلی خوب بود. دو شخصیت اصلی این مجموعه زن و شوهر جوانی هستند که آن زمان دلم میخواست چهرههای کمتر شناختهشدهای باشند.
امیرحسین صدیق خیلی چهره نبود و از شاگردان هرمز هدایت بود که به ما معرفی شد. لیلی رشیدی هم که خواهرزاده خودم بود و بهخاطر استعدادی که داشت و بازیهای کودکانهاش همیشه در ذهنم بود. بقیه هم همکاران قدیمی و دوستانی بودند که با هم کار کرده بودیم. البته خوشحالم که در این مجموعه با دوستانی چون رضا بابک، محمود بصیری و مهتاب نصیرپور هم کار کردم.
زیزیگولو آسیپاسی دراکوتا تابهتا را بخوانید و به آرزویتان برسید
اگر یادتان باشد، قرار شد این کار ابتدا در نوروز سال ۷۵ پخش شود و شاید به همین دلیل بود که یکدفعه همه نگاهها به این سمت آمد که برومند یک عروسک عجیب و غریب و بامزه ساخته است. یادم است آن زمان همان تکیهکلام زیزیگولو هم خیلی سر زبانها افتاد و این نشان میداد که هم بچهها و هم پدرها و مادرها، این شخصیت را دوست دارند. برومند معتقد است که تا حدودی به نتیجه کار مطمئن و راز جذب مخاطب را بلد بوده چون زبان مخاطب را میشناخته است.
سالها از آن روزها گذشته و نگاه بچهها و نگاه برنامهسازان خیلی تغییر کرده است، اما آثاری چون مدرسه موشها، شهر موشها، خونه مادربزرگه و زیزیگولو، همچنان بهعنوان بهترین اثر کودک در فروشگاهها عرضه میشود و هر بار دیدنش برای بچهها و بزرگترها لذتبخش است چون به اعتقاد برومند: بچهها بهترین کسانی هستند که به اثر پدیدآورندگانش نمره میدهند. شاید خیلیها عادل بزدوده را نشناسند ولی عروسک زیزیگولو را همه میشناسند.
شاید همه آزاده پورمختار را نشناسند ولی مطمئن هستم اگر فردی در هر جایی صدای زیزیگولو را بشنود، فوری متوجه شود که این صدا مال چه شخصیتی است. این همان ماندگاری یک اثر است. این مهم نیست که چهقدر برنامه برای کودک ساخته میشود بلکه این مهم است که برنامهای که ساخته میشود، ارزشمند باشد تا مخاطب را با خود همراه کند و به نگاهش به زندگی احترام بگذارد و البته در تربیت بچهها و دانستن بیشتر از زندگیشان موثر باشد.
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼