۲۵۰۷۸۸

حضور ۲ ستاره پرسپولیس در منزل الهه حسین نژاد / باشگاه پرسپولیس تسلیت گفت

حضور ۲ ستاره پرسپولیس در منزل الهه حسین نژاد / باشگاه پرسپولیس تسلیت گفت

قتل الهه حسین نژاد، هوادار پرسپولیس این روزها حسابی خبرساز شده است. دو ستاره پرسپولیس برای عرض تسلیت راهی خانه پدری این هوادار سابق شدند.

به گزارش نی نی بان، بعد از حضور محمد خدابنده لو هافبک جوان پرسپولیس در منزل حسین نژاد، رضا درویش به همراه محمد حسین کنعانی زادگان ستاره ملی پوش پرسپولیس هم راهی منزل الهه حسین نژاد شدند.

مصطفی لشگری مدیر روابط عمومی باشگاه پرسپولیس هم درویش و کنعانی زادگان را همراهی کرد و آن ها به نمایندگی از باشگاه پرسپولیس به خانواده حسین نژاد تسلیت گفتند.

مصاحبه جدید با  قاتل الهه حسین نژاد

 بهمن- ف، قاتل الهه حسین نژاد متولد سال ۱۳۷۲ است. او که این روزها همه از وی به عنوان جنایتکاری شیطان‌صفت یاد می‌کنند، صبح دیروز در دادسرای جنایی تهران مقابل خبرنگاران قرار گرفت تا به سئوالات آنها پاسخ دهد. بهمن در همه زمانی که مقابل خبرنگاران بود با گریه پاسخ آنها را می‌داد و می‌گفت به شدت از قتلی که مرتکب شده پشیمان است و عذاب وجدان دارد. او روز گذشته حقایق تازه‌ای از این جنایت هولناک به زبان آورد. گفت‌وگو با او را در ادامه می‌خوانید.

دیروز گفتی که از حرف‌های الهه عصبانی شدی و به همین دلیل کنترلت را از دست دادی و او را به قتل رساندی. آخرین جمله‌ای که الهه قبل از مرگ گفت، چه بود؟

گفت چرا افسرده‌ای و در لحظه حال زندگی نمی‌کنی؟ نمی‌دانم چرا حرف هایش مرا به یاد همسرم انداخت. الهه هم مثل همسرم می‌گفت از زندگی لذت ببر.

خب کجای این جمله بد بود؟

با خنده و تمسخر به من گفت. حتی عکس‌های داخل گوشی‌اش و تفریحاتش را به من نشان داد و گفت از زندگی‌ات لذت ببر، چرا افسرده‌ای؟ من یاد همسرم افتادم. خیلی عاشقش بودم و او ترکم کرده بود. همه درگیری‌ها و حرف‌های همسرم در ذهنم تداعی شد. او با من بد کرد اما من هنوز دوستش داشتم. در یک لحظه دچار جنون شدم و ناگهان چاقویی که پایین در ماشین گذاشته بودم را برداشتم و به او ضربه زدم.

الهه صندلی جلو نشسته بود؟

بله.

چرا اینقدر گریه می کنی؟

چون خیلی عذاب وجدان دارم. در مسیر اشتباهی قرار گرفتم و بدشانسی آوردم. ای کاش می شد زمان به عقب برمی گشت.

اگر زمان به عقب برمی گشت، چه می کردی؟

توقف می کردم و از الهه می‌خواستم از ماشین پیاده شود.

چه ساعتی الهه سوار ماشینت شد؟

فکر می کنم حدود ساعت ۷ بعدازظهر بود.

منتظر مسافر بودی که او را دیدی؟

کار من مسافرکشی است. الهه دور میدان آزادی بود که گفت اسلامشهر و منم تصمیم گرفتم مسافر برای اسلامشهر سوار کنم. وقتی سوار شد، حتی ۲۰ دقیقه هم منتظر مسافران دیگر ماندم. ای کاش مسافر پیدا می شد. شاید اگر مسافر پیدا می شد، سرنوشت من به اینجا کشیده نمی شد. اما باور کنید من جانی بالفطره نیستم. نه انگیزه‌ام سرقت بود و نه جنایت. ببیند من شماره کارتم را به الهه دادم که کرایه‌ام را واریز کرد. اگر قصد جنایت یا سرقت داشتم چنین سرنخی از خودم به جا می‌گذاشتم؟ یا چرا باید گوشی‌اش را رها می‌کردم و چرا آن را نفروختم؟ اصلا چرا طلاهایش را سرقت نکردم؟ مقتول همراهش طلا داشت؟ باور کنید همه چیز در یک لحظه رخ داد و من نتوانستم خشم خودم را کنترل کنم.

چه شد که شماره کارت به او دادی؟

وقتی مقتول از من خواست حرکت کنم و گفت کرایه مسافران دیگر را هم می‌دهد، ‌ سوار شدم و راه افتادم. بعد انگار یک چیزی ته دلم گفت که نکند کرایه ندهد! برای همین در همان لحظه اولیه شماره کارتم را به او دادم و گفتم کرایه را واریز کن. او هم با موبایلش کرایه را به حسابم واریز کرد.

چقدر واریز کرد؟

نمی دانم. سیستم پیامک موبایلم هم خراب شده بود. فقط با گوشی‌اش، تراکنش را به من نشان داد و گفت پول را واریز کرده است.

از زمانی که الهه سوار ماشینت شد تا لحظه ای که جانش را گرفتی، چقدر زمان سپری شد؟

حدود یک ساعت.

گفتی گوشی موبایل مقتول را با جسدش در بیابان رها کردی؟

وقتی متوجه شدم او به قتل رسیده، ترسیدم و تصمیم گرفتم جسد را در جای خلوتی رها کنم. رفتم به سمت بیابان های فرودگاه امام و جسد را همانجا انداختم. موبایل را هم پرت کردم به سمت بیابان اما روز بعد که می خواستم خونی که روی صندلی، سقف و داشبورد ماشینم ریخته بود را تمیز کنم چشمم افتاد به یک گوشی موبایل که زیر صندلی ماشین افتاده بود. حدس زدم گوشی دوم مقتول باشد. چون در بین راه با گوشی موبایلش صحبت کرد و انتقال پول از حسابش را با گوشی دیگری انجام داد. البته من راننده اسنپ هستم و یک حدس هم زدم که ممکن است گوشی برای مسافران دیگر باشد. قبلا هرچه در ماشینم از مسافران جا می ماند به پشتیبانی تحویل می دادم اما چون مرتکب قتل شده بودم، ترسیدم که مبادا گوشی برای مقتول باشد و گیر بیفتم.

با گوشی دوم الهه چه کردی؟

تا ۸ یا ۹ روز پیشم بود و بعد داخل سرویس بهداشتی انداختم.

چند وقت است که در اسنپ کار می کنی؟

حدود ۸ سال.

اما اسنپ، گواهی سوء پیشینه از رانندگان می گیرد در حالیکه تو سابقه داری؟

سوء پیشینه را ۸ سال قبل گرفتم. زمانی که برای اسنپ ثبت نام کردم، سابقه ای نداشتم. البته من مجرم حرفه‌ای نیستم. سوابقم برمی گردد به تهدید و درگیری که اغلب خانوادگی بود. به همین دلیل به عنوان سوءسابقه ثبت نشده بود.

چند وقت زندان بودی؟

زمان زیادی نبودم. به زندان می‌رفتم و بعد آزاد می شدم. اغلب همسرم از من شکایت می کرد. دو سه مورد هم شکایت خانوادگی دارم چون با برخی از اعضای خانواده ام بر سر زمین اختلاف ملکی داشتیم.

همیشه با خودت چاقو حمل می کنی؟

از ۷، ‌۸ سال قبل که در دام زورگیران خشن گرفتار شدم، ‌تصمیم گرفتم چاقو با خودم حمل کنم. در آن زمان راننده اسنپ بودم که در بین راه، ‌مسافر گذری سوار کردم. دو نفر بودند که خفتم کردند و با تهدید از من خواستند به سمت بیابان های واوان بروم. خفت گیران، کرایه ۳۰ هزارتومانی ام را پرداخت نکردند و با تهدید اموالم را به سرقت بردند. از آن زمان به بعد، یک چاقو داخل ماشینم قرار دادم برای محافظت از خودم اما نمی دانستم با آن مرتکب جنایتی جنجالی خواهم شد.

برگردیم به زندگی شخصی ات، ‌ از اختلافاتت با همسرت بگو؟

من عاشقش بودم و خیلی دوستش داشتم. او اما خیلی عاشق من نبود و به راحتی ترکم کرد.

همسرت گفته که شکاک و بدبین بوده ای و حتی بارها او را کتک زدی و تهدید به قتل کرده ای؟

امکان ندارد که همسرم چنین حرف هایی زده باشد!

پس چرا او ترکت کرد و رفت؟

چون عاشقم نبود. آن شب وقتی الهه شبیه او حرف زد، تمام تنم لرزید. یاد همسرم افتادم و از خود بی خود شدم.

با همسرت چطور آشنا شدی؟

همشهری ماست. نزدیک روستای ما زندگی می کرد. مادرم او را دیده و خواستگاری کرده بود. من هم چون مادرم انتخاب کرده بود، رفتم ببینمش. یک ماه بعد از آشنایی، ‌عقد کردیم و زندگی مشترکمان شروع شد. بعد از ازدواج، ‌عاشقش شدم. من خیلی عاشقش بودم او اما کم مرا دوست داشت. البته هنوزم عاشقشم با اینکه می دانم او مرا دوست ندارد. حتما الان که شنیده من قاتلم، بیشتر از قبل از من متنفر شده است.

چند سال با او زندگی کردی؟

۱۲ سال. من آنقدر عاشقش بودم که آخر هفته ها می رفتم خرم‌آباد. پنهانی از او فیلم می گرفتم و ساعت‌ها تماشایش می کردم. آنقدری که خوابم می برد. حتی وقتی از او فیلم می گرفت برایش می فرستادم و می گفتم ببین چقدر عاشقتم، کاش برگردی.

او چه می گفت؟

حرفی نمی زد. بعد از مدتی هم بلاکم کرد تا دیگر پیامی از طرف من دریافت نکند اما من همچنان عاشقش بودم و به هیچ زن دیگری جز او فکر نمی کردم. بزرگترین آرزویم این بود که او برگردد به زندگی با من.

بچه‌دار نشدی؟

نه. نمی توانستیم بچه دار شویم. تحت درمان قرار گرفته بودیم. همسرم چند بار به مراکز ناباروری رفته بودم اما نتوانستیم بچه دار شویم.

چند وقت بود که تو را ترک کرده بود؟

دو سالی می شد که ترکم کرده بود و از ۶ ماه قبل گفت باید طلاق بگیریم. البته فکر می کنم هنوز طلاق ثبت نشده است.

همسرت گفته که از ترس تو به خرم آباد فرار کرده است؟

نه اینطور نیست. پدرزنم و باجناقم سالها قبل در خرم آباد یک نان فانتزی افتتاح کردند. البته من هم با آنها شریک شده بودم. همسرم رفت که کنار خانواده اش باشد.

تو هم خرم آباد زندگی می کردی؟

۸ سالی بود که خرم آباد زندگی کردم چون باجناقم اهل آنجاست. ما هم به خاطر شرایط کاری آنجا بودیم. البته قبل از آن، من و همسرم تصمیم گرفته بودیم تهران زندگی کنیم.

ظاهرا اسلامشهر زندگی می کردی؟

درسته. قبلا برای همسرم آنجا خانه خریدم اما بعد گفت خانه را بفروش و در کار نان فانتزی پدرزنم سرمایه گذاری کن که من چون عاشقش بودم قبول کردم.

چقدر درس خوانده ای؟

تا دیپلم. البته دلم می خواست به دانشگاه بروم اما شرایطش را نداشتم.

قبلا چه کاره بودی؟

قبلا کشاورز بودم. البته در تهران در مغازه های ساندویچی کار می کردم.

برگردیم به پرونده جنایت هولناکی که مرتکب شدی، بعد از قتل عکس های الهه را در فضای مجازی دیدی و متوجه شدی که همه منتظر خبری از سرنوشت او بودند؟

داخل قهوه خانه که نشسته بودم، از دیگران شنیدم که می گفتند دختری به نام الهه گم شده است. آنجا بود که فهمیدم پلیس در جست و جوی ردی از دختر گمشده است. اما نمی توانستم به کسی حرفی بزنم. احساس خفه گی داشتم.

چرا خودت را معرفی نکردی؟

می خواستم بروم خرم آباد و به خانواده همسرم بگویم که ببینید با من چه کرده اید؟ به آنها بگویم آدم کشته ام و بعد خودکشی کنم. می خواستم به آنها بگویم که من می روم اما شما در این دنیا می مانید اما نتوانستم بروم.

چرا نرفتی؟

چون تعطیلات بود و بلیط گیرم نیامد.

حرف آخر؟

از اولیای دم طلب بخشش می کنم؛ اگر زمان به عقب برمی گشت، ‌ الهه را از ماشین پیاده می کردم و هرگز این اتفاق هولناک رقم نمی خورد. او با گریه ادامه می دهد: دلم می خواهد قبل از اینکه اعدامم کنند، ‌مادرم را ببینم، می ترسم او سکته کند از شنیدن این خبر..

لینک هدیه

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

  • اخبار داغ
  • جدیدترین
  • پربیننده ترین
  • گوناگون
  • مطالب مرتبط

برای ارسال نظر کلیک کنید

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «نی نی بان» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

هم اکنون دیگران می خوانند