قصه های شب بخیر کوچولو، دوستی/ پادکست
یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچکی نبود، مادربزرگ توی ایون خونه نشسته بود...
یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچکی نبود، مادربزرگ توی ایون خونه نشسته بود و نوه های کوچولوش دوروبرش داشتن بازی میکردن...
امشب هم یکی دیگه از قصه های شبانه و قشنگ رو با صدای زیبای خانم نشیبا با همدیگه گوش می دیم.
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼