۱۵۶۵۳۸
۲۳۴۲
۲۳۴۲

اشعار کودکانه کوتاه، جالب است

من دوباره به پوست شکلات‌ها نگاه کردم و با شادی گفتم: «وای! من هم دیگر پوست شکلات‌هایم را جمع می‌کنم.

دوستم، خیلی پوست شکلات جمع کرده است.
پوست شکلات‌ها رنگارنگ و نازک هستند.
او آنها را دستم داد و گفت: «نگاه کن چقدر قشنگند!»
من دو دستی آنها را گرفتم.
خیلی سُر و نرم بودند. خنده‌ام می‌گرفت.
دوستم با خوشحالی گفت: «آنها پول‌های من هستند. حالا خیلی ثروتمندم، نه؟!»
من دوباره به پوست شکلات‌ها نگاه کردم و با شادی گفتم: «وای! من هم دیگر پوست شکلات‌هایم را جمع می‌کنم.»
دوستم دستش را روی شانه‌ام گذاشت.
با خوشحال به هوا پرید و گفت: «جانم جان، جانم جان!» آخر ما با آن پول‌های قشنگ، بهترین ثروتمندان دنیا هستیم.»

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

  • اخبار داغ
  • جدیدترین
  • پربیننده ترین
  • گوناگون
  • مطالب مرتبط

برای ارسال نظر کلیک کنید

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «نی نی بان» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.