توجه بیش از حد به کودک، بچه را معتاد می کند؟
بعضی از مشکلات رفتاری، اضطراب، پرخاش و اختلال در انسان ایجاد می کند. کودک معتاد به توجه و محبت نیز از این مشکلات رنج می برد.
بعضی از مشکلات رفتاری، اضطراب، پرخاش و اختلال در انسان ایجاد می کند. کودک معتاد به توجه و محبت نیز از این مشکلات رنج می برد.
همه انسان ها و بخصوص کودکان نیاز به توجه دارند. بدون دریافت توجه، نمی توانید یک وجهه اجتماعی داشته باشید. توجه، یکی از ملزومات حیاتی و ضروری در زندگی است. این موضوع می تواند در شرایط حاد و بحرانی، به نوعی تفاوت بین زندگی و مرگ را رقم بزند. بنابراین عدم دریافت توجه کافی می تواند کیفیت و پایداری زندگی را تهدید کند.
کارکرد اجتماعی توجه، موضوعی مهم و البته قابل فهم است. به همین دلیل، کودکی که در جستجوی افراطی توجه هست، به بیماریهای طولانی مدت روحی مبتلا می شود که به نوبه خود ناشی از حس ناامیدی است.
جلب توجه بیش از اندازه یک نقص شخصیتی نیست. بلکه یک پاسخ طبیعی مغز به آسیب های زودهنگامی است که در پروسه رشد کودکی، در اثر بی توجهی و کمبود محبت پدید آمده است. مغز در حال رشد، محیط و تطبیق با آن را بر این پایه در نظر می گیرد که در این دنیا زنده بماند و هر رویدادی که پیش روست مانند تجربه قبلی ای که دیده شده، فرض می شود.
نوزادان به شدت وابسته به توجه مادرشان برای زنده ماندن هستند. بنابراین هرچه بیشتر نیازهای آنها در طول رشد اولیه شان نادیده گرفته شود، ذهن کودک بیشتر به بقا و ایمنی خود معطوف شده و دنبال جلب توجه بیشتری در آینده خواهد بود.
نکات علمی چگونگی تاثیر حس کمبود توجه
مغز کمبود توجه را به عنوان یک خطر تعبیر نموده و به طور طبیعی آن را به شکل یک حس تهدید در آمیگدال (یک توده زیرغشایی بادامی شکل در داخل هر نیمکره مغزی) القا می کند. در صورت بروز این حالت، غشای متصل پیشانی (ACC) که مانند یک مدیر امور جزئی عمل نموده و به انسان فرمان می دهد، می تواند مداخله کند. ACC در قسمت تعقل غشای مغز است و زمانی که آمیگدال وارد عمل می شود، آن هم فعال می شود. ACC نیاز به سروتونین دارد که مدیریت جزء را انجام دهد.
با توجه به این پروسه، مشکل قابل تصور این است که افرادی که درگیر این گونه مشکلات کلیدی روحی هستند، اغلب استرس بالایی دارند. وجود استرس بیش از حد، سطح دسترس پذیری سروتونین را محدود می کند. علاوه بر این، تغییرات هیپوتالاموس نیز یکی دیگر از عواقب تحمل بی توجهی است. این نیز اغلب به این معنی است که هیپوتالاموس شما کوچکتر بوده و گیرنده های کمتری برای دریافت سروتونین و سایر شیمیایی های عصبی دارد. بنابراین، حتی اگر ACC شما برای اعزام سربازان خود آماده باشد، آنها ممکن است هیچ جایی برای فرود و انجام کار خود (تلطیف حس کمبود توجه) نداشته باشند.
ارتباط کودک معتاد به توجه با فاز احساسی شدید
پاسخ واضح به نظر می آید این است که احساساتی بودن در کودک خود باعث جلب توجه می شود. اما با این حال، به لحاظ فیزیولوژیکی موضوع فراتر از آن است. احساسات شدید کودک باعث تحریک غده هیپوفیز و هیپوتالاموس به ترشح اندورفین ها می شود که ترکیبی از حس التیام و لذت را به همراه می آورد. این دقیقاً همان مکانیسمی است که هروئین و دیگر مواد مخدر آن را شبیه سازی می کنند.
از این رو، احساسات شدید باعث التیام اضطراب حاصل از کمبود توجه زیاد و بی محبتی می شود و به طور طبیعی، از آنجایی که که احساسات از مکانیسم های مشابه مواد مخدر در مغز به عنوان آرامش دهنده استفاده می کند، کودک به راحتی می توانند به احساسی بودن معتاد شوند. نکته مهم دیگر این است که این هم مانند هر گونه اعتیاد دیگری، تاثیری ایجاد می کند که به طور مداوم هر بار به دوز بالاتری از قبل نیاز است. در مورد اعتیاد به احساسی بودن، بدان معنی است که کودک نیاز به یک بحران و فاز حسی بیشتر و شدیدتر برای دریافت همان احساس قبلی دارد.
عامل دیگری نیز وجود دارد. با استفاده از فاز احساسی به عنوان یک دارو، حس خوب و لذت بخشی ایجاد می شود که متاثر از تولید دوپامین، داروی ارضاءکننده مغز است. با آزاد شدن بیشتر دوپامین، تحت تاثیر یک سیستم علی معلولی در پیش بینی ارضاء بیشتر ذهن، مجدداً دوپامین بیشتری آزاد می شود، یعنی یک چرخه سیری ناپذیر که مانند همه اعتیادها، به عنوان یک رفتار هدف محور در بخشی از غدد لنفاوی مغز آغاز شده بود. این چرخه دقیقاً بنا به تعریف اعتیاد و توضیحات فوق کم کم یک رویه ثابت پیدا می کند و کودک هر بار که یاد کمبود محبت و فقر توجه خود می افتد، ناخودآگاه وارد فاز احساسی شدید می شود.
آیا این رویه قابل اصلاح است؟
نه، متاسفانه این معضل قابل اصلاح نیست، بدین معنی که نمی توانید رویه پایه ای و اولیه مغز را تغییر دهید. همانطور که نمی توانید اثرات سوء و باقی مانده از ضربه زود هنگام دوران کودکی را پاک کنید که اگر اینگونه بود شاید هیچ کس مانند هیتلر در این جهان وجود نداشت. اما با این حال خبر خوب این است که این مشکل قابل کنترل است و با پذیرش مشکل کودک معتاد به توجه، و دوست داشتن و توجه به چیزهایی که دارند در مقابل چیزی که ندارند، آغاز می شود.
این بدان معنی است که کودک معتاد به توجه حتی آنچه را که دارد، یک چالش بوده و نیازمند مدیریت است.
این کودک حتی در زمان بزرگی باید از روشهای خلاقانه ای مانند مدیتیشن و یوگا برای کاهش سطح استرس پایه خود استفاده کند و مانند کسی رفتار کند که گویا به احساسی بودن معتاد نیست. هرچه بیشتر این کار را بکنند، این نورونها به طور موثرتر عمل کرده و از این رو، رفتار طبیعی ساده تر خواهد شد.
کودکانی که پرخوری عصبی زیاد دارند، بیشتر مستعد ابتلا به بیماری جلب توجه و به تبع آن رفتن در فازهای شدید احساسی هستند، زیرا این افراد احتمال بیشتری دارد که در سن کمتر آسیب های مربوط به کم توجهی و کمبود محبت را تجربه کرده باشند. این بی توجهی، مسلماً شواهدی از کمبود عشق است.
منبع:
سرسره
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼