گوش دادن به کودکان، وقتی از رویاهایشان میگویند!
رویا بیمعنا نیست، پوچ و عبث نیست. رویا پدیدهٔ روانی کاملاً معتبری است.
رویا بیمعنا نیست، پوچ و عبث نیست. رویا پدیدهٔ روانی کاملاً معتبری است. رویا تمهیدی است برای تحقق آرزو. همراه با رویا همهٔ مشکلات زندگی در حالت بیداری به حالت خواب منتقل میشوند؛ همه چیز جز آنچه ممکن است تا حدی باعث ایجاد سازگاری و مصالحه میان شخص با زندگی شود. اما آیا رویاهای ناخوشایند و دردناک ما هم ریشه در تحقق یکی از آرزو و خواستههای ما دارند؟ به این ترتیب و با این پرسش ذهن، ما فقط با مشکل پاسخ دادن به این سؤال روبهرو نیستیم که رویاهای دردناک و هراسانگیز چگونه ممکن است نقش محقق کردن خواستهها یا آرزوهای ما را ایفا کنند، بلکه به این مشکل میتوان مشکل دومی را افزود که ناشی از بحث فوق در باب مشکل کلی رویاهاست: چرا رویاهایی که محتوایی خنثی دارند و با این حال، مشخص میشود که کارکردشان محقق ساختن آرزوها یا همان کامروایی است، معنای خود را بدون پردهپوشی آشکار نمیکنند؟
رویا چیست
رویا به واسطهٔ یک کنش فکری فوقالعاده پیچیده پدید میآید
وقتی انسان از معبری تنگ میگذرد و ناگهان به نقطهای مرتفع میرسد که در آن سویش چند راه از هم منشعب میشوند و هر یک از آن راهها چشماندازی باشکوه دارند، شرط عقل آن است که لحظهای درنگ کند و ببیند از کدام مسیر باید راه را ادامه دهد؟ با این توضیح، حالا کموبیش در موقعیتی مشابه هستیم؛ اکنون نور کشفی ناگهانی بر ما تابیدن گرفته است.
نمیتوان رویا را با اصوات نامنظم یک ابزار موسیقی که به جای نواخته شدن با دستان یک نوازنده، به واسطهٔ نیرویی خارجی به صدا درمیآید مقایسه کرد. رویا بیمعنا نیست، پوچ و عبث نیست، در رویا فرض بر این نیست که یک بخش از مجموع ایدههای ما نهفته یا خفتهاند و بخشی دیگر آشکار و بیدار. رویا پدیدهٔ روانی کاملاً معتبری است؛ در واقع، رویا تمهیدی است برای تحقق یافتن آرزو. میتوان رویا را بخشی پیوسته از فعالیتهای روانی قابل درک در حالت بیداری قلمداد کرد؛ رویا به واسطهٔ یک کنش فکری فوقالعاده پیچیده پدید میآید. اما درست در لحظهای که قرار است از کشف این حقیقت غرق شور و شعف بشویم، انبوهی از مسائل و مشکلات ما را احاطه میکنند.
اما دلیل این تحقق آرزو به شکل رویا چیست
اگر طبق این نظریه، رویا تجلّی تحقق آرزو باشد، دلیل نمود این تحقق آرزو با این شیوهٔ خارقالعاده و نامأنوس چیست؟ پیش از آنکه رویای آشکار، آنگونه که ما در حالت بیداری آن را به خاطر میآوریم، از دل افکار رویایمان شکل بگیرد، چه تحولی در این افکار رخ میدهد؟ این تحول چگونه رخ داده است؟ ریشهٔ مطلب و موضوعاتی که به شکل رویا پرورانده میشوند کجاست؟ آیا رویا میتواند در مورد فرایندهای روانی درونیمان چیزی تازه به ما بیاموزد، آیا محتوای رویا میتواند نظراتی را که ما در طول روز در ذهن داشتهایم تصحیح کند؟ من پیشنهاد میکنم که فعلاً تمام این مسائل را کنار بگذاریم و یک مسیر واحد را در پیش بگیریم و دریافتههای ما از رویا را مرور کنیم.
ما دریافتهایم که رویا نمایانگر میل و آرزویی است که تحقق مییابد. هدف بعدی ما باید این باشد که مطمئن شویم آیا این تحقق آرزو، ویژگی عمومی همهٔ رویاهاست یا صرفاً محتوای اتفاقی رویای خاصی است، چون حتی اگر به این نتیجه برسیم که همهٔ رویاها معنا و ارزش روانی دارند، باز هم باید این امکان را در نظر داشته باشیم که این معنا ممکن است در تمام رویاها یکسان نباشد.
تشخیص و اثبات این امر که رویاها اغلب نمود آشکار تحقق آرزو هستند کار سادهای است؛ به همین دلیل، ممکن است از خودمان بپرسیم که چرا زبان رویاها از مدتها پیش درک نشده است؟ برای مثال، رویایی هست که هر وقت خودم بخواهم، به شکلی تجربی، میبینمش. اگر من شبهنگام خوراکیهای شوری بخورم، چند ساعت بعد از تشنگی از خواب بیدار خواهم شد و هر بار پیش از بیدار شدن، رویایی میبینم که همیشه محتوایی یکسان دارد، یعنی رویای نوشیدن آب. مقدار زیادی آب را جرعهجرعه مینوشم؛ این آب مثل وقتی که گلوی آدم خشک است و نوشیدنیای خنک مینوشد، گوارا و لذتبخش است و بعد از خواب بیدار میشوم و حس میکنم که واقعاً تشنه هستم. دلیل این رویا تشنگی است، همان احساسی که پس از بیداری تجربهاش میکنم. تمایل به نوشیدن، برآمده از همین احساس است و در رویا این میل من ارضا میشود. بنابراین، رویا در خدمت یک کارکرد است.
شاید این نمونهها ثابت کنند که اغلب و تحت پیچیدهترین شرایط، رویاهایی وجود دارند که میتوان آنها را صرفاً به مثابه رویاهای تحقق آرزو درک کرد، رویاهایی که بدون پردهپوشی محتوایشان را آشکار میکنند. این رویاها در بیشتر موارد کوتاه و سادهاند و با رویاهای مغشوش و پیچیدهای که عمده توجه نویسندگان این حوزه را به خود جلب کردهاند، تضادی خوشایند دارند. اما بررسی بیشتر این رویاهای ساده، خالی از فایده نخواهد بود.
رویاهای کودکان چه معنایی دارند
زیگموند فروید، پدر علم روانکاوی میگوید: «به گمان من، سادهترین رویاها را در میان کودکان میتوان مشاهده کرد، کودکانی که فعالیتهای روانیشان مسلماً به پیچیدگی فعالیتهای روانی بزرگسالان نیست. روانشناسی کودکان برای روانشناسی بزرگسالان همان فایدهای را دارد که بررسی ساختار یا روند رشد حیوانات پستتر برای تحقیق در باب ساختار راستههای عالیتر حیوانات دارد. تا کنون برای استفاده از روانشناسی کودکان به این منظور تلاشهای آگاهانهٔ معدودی صورت گرفتهاند.»
رویاهای کودکان خردسال اغلب معطوف بر تحقق آرزوهای جزئی و کوچکاند و به همین دلیل در قیاس با رویاهای بزرگسالان، به هیچوجه قابل توجه نیستند. این رویاها نمایانگر مشکلی که باید حل بشود نیستند، اما به عنوان دلیل اثبات این واقعیت که رویا، در جوهر ذاتیاش، تحقق یک میل یا آرزوست، بینهایت ارزشمندند. فروید از میان رویاهایی که فرزندان خودش دیدهاند، چند نمونه رویای اینچنینی را مطرح میکند. او میگوید: «اگر بپذیریم که حرف زدن کودکان در خواب به حیطهٔ رویاها مربوط میشود، میتوانم رویای ذیل را به عنوان یکی از نخستین رویاهای مجموعهام توصیف کنم:
رویای توتفرنگی: «آنا» کوچکترین دخترم که در آن زمان ۱۹ ماهه بود، یک روز صبح استفراغ کرد و به همین دلیل سرتاسر روز به او غذایی داده نشد. در طول شب، در خواب با هیجان و صدای بلند میگفت: «آنا فروید، دو... اَرنگی، دو... اَرنگی وحش، اولت، پودین!» کودک به این شکل و با بیان نام خود، احساس مالکیتش را به رُخ میکشید؛ فهرست غذایش نیز قاعدتاً تمام چیزهایی را که از نظرش خوراکیهای لذیذی میآمدند دربرمیگرفت؛ این واقعیت که دو نوع توتفرنگی در فهرست او وجود داشت، مسئلهای بود ناقض مقررات بهداشتی خانواده، و اتفاق بنیادی آن که دخترم به هیچوجه آن را نادیده نگرفته بود این بود که پرستارش گفته بود دلیل ناخوشی او خوردن توتفرنگی زیادی بوده است؛ بنابراین، او در رویایش، با اشاره به نام پرستار، به خاطر اظهارنظر پرستارش، از او انتقام گرفته بود.»
رویای سبد گیلاس: وقتی دوران کودکی را به دلیل عدم وجود تمایلات جنسی در کودک، دورهای شاد و معصومانه توصیف میکنیم، نباید فراموش کنیم که یک تکانهٔ حیاتی و بزرگ دیگر برای کودک میتواند منبع بزرگی از ناامیدی و انکار نفس باشد و از همین طریق هم موجب شکلگیری رویا شود. فروید ادامه میدهد: «در این مورد یک نمونهٔ دیگر را هم شرح میدهم. به برادرزادهام که در آن زمان ۲۲ ماهه بود، گفته بودند که به مناسبت سالروز تولدم به من تبریک بگوید و یک سبد کوچک گیلاس هم به من هدیه بدهد، میوهای که در آن دوره از سال کمیاب بود، چون فصلش گذشته بود. این وظیفه گویا از نظر این بچه دشوار آمده بود، چون مدام تکرار میکرد: «گیلاس توش»، و نمیتوانستند مجابش کنند که آن سبد کوچک را رها کند. اما او خوب میدانست که چطور غرامت بگیرد. این کودک روز بعد از قربانیای که برای سالروز تولد من داده بود، با خوشحالی از خواب بیدار شد و جملهای به زبان آورد که به حتم به یک رویا مربوط میشد: «هرمان همهٔ گیلاسها رو خورد!»
یک نتیجهگیری ساده و درست در باب رویاهای کودکان
در تحقیقات علمی ممکن است راهحل یک مشکل، مشکلات دیگری ایجاد کند، اما افزوده شدن یک مشکل دیگر به مشکل نخست، اغلب نتیجهای سودمند دارد؛ درست مانند اینکه فشردن دو فندق به هم و شکستن پوستهٔ هر دو با هم، راحتتر و بهتر از شکستن آنها به شکل جداگانه است. پس رویاهای بچههایمان را تفسیر کنیم یا نکنیم، آنها را بفهمیم یا متوجه معنیشان نشویم، تحقیق کنیم یا فقط گوش بدهیم، لازم و بهتر است که:
خوابها و رویاهای کودکانمان را بشنویم.
به آنها پر و بال بدهیم.
بگذاریم با ما حرف بزنند.
از خیالپردازیهایشان برایمان بگویند.
هر قدر میخواهند اغراق کنند تا تخیلشان زنده بماند.
وقتی کودک به واسطهٔ قدرت تخیلش چیزی را بازگو میکند، او را با عنوان «دروغگو» یا دروغگویی نهی نکنیم.
و یادمان باشد که نداشتن تخیل، اتفاقی دردناک برای تمام دنیا خواهد بود.
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼