تاثیر خانواده بر کودک، چقدر است؟
خانواده، زمینه ساز بسیاری از انحرافات و یا شرافتمندی هاست. وضع متزلزل جهان امروز تا حدود زیادی ناشی از وضع نابسامان خانواده هاست.
روزنامه رسالت:براساس تجارب و تحقیقات صاحب نظران اگر خانوادهها متعادل و بهنجار باشند قطعا در رابطه با وضع جامعه بشری یا مسئلهای نخواهیم داشت و یا با دشواریهای کمتری مواجهه خواهیم بود. دشواری و مصیبت به هنگامی است که در عرصه حیات جهانی خانواده ها نابهنجار، نابسامان و نامتعادل باشند.
خانواده، زمینه ساز بسیاری از انحرافات و یا شرافتمندی هاست. وضع متزلزل جهان امروز تا حدود زیادی ناشی از وضع نابسامان خانواده هاست. اگر بنا باشد دنیای نامتعادل و اوضاع بحرانی امروز بشر تا حدودی سر و سامان یابد، ناگزیر باید تجدید نظری در وضع خانواده، به عمل آید و این نهاد مهم اجتماعی ارزش و قداست الهی خود را بازیابد.
براساس تجارب و تحقیقات صاحب نظران اگر خانواده ها متعادل و بهنجار باشند قطعا در رابطه با وضع جامعه بشری یا مسئله ای نخواهیم داشت و یا با دشواری های کمتری مواجهه خواهیم بود. دشواری و مصیبت به هنگامی است که در عرصه حیات جهانی خانواده ها نابهنجار، نابسامان و نامتعادل باشند.
۱) از منظر صاحب نظران، خانواده نابسامان خانواده ای است که زن و شوهر به هر علتی از عهده انجام وظایف خود در رابطه با کودک برنیاید و راه رشد را خواسته و ناخواسته بر روی کودک سد کنند مثل خانواده های از هم گسسته، متارکه شده، طلاق داده و گرفته، معتاد، منحرف و آلوده و... در حقیقت خانواده نابسامان خانواده ای است جرم ساز، مجرم تراش، منحرف کننده، ویرانساز بنای فطرت و اخلاق. این گونه خانواده ها، میوه های تلخ از خود بر جای می گذارند.
۲) در هر خانواده پدر و مادر را می توان از یک نظر به باغبانان و از جهت دیگر به چوبان هایی تشبیه کرد که شرایط و امنیت لازم برای رشد امانت های خویش را باید فراهم آورند.
تربیت کودک مسئله ای آسان و در عین حال دشوار است. نابسامانی ها، انحرافات، اصالت ها و شرافت ها همه ناشی از سوء یا حسن تربیت است. اگر خانواده ها در تربیت کودک خود به وجه شایسته ای انجام وظیفه کنند دیگر موجبی برای فساد و تبهکاری او باقی نمی ماند.
۳) تربیت نیازی شدید برای کودک است. نیازی شدیدتر از غذای کودک، زیرا این نوع تغذیه درونی است و اگر مادری نتواند آن را برای کودک تامین کند باید اعتراف نماید که کاری برای او انجام نداده است. روش صحیح تربیت موجب حفظ و حراست کودک از آفات و زمینه ای برای فعالیت های اندیشیده اوست.
۴) تربیت عبارتست از هدایت و اداره جریان ارتقایی و تکامل بشر به گونه ای که او را به سوی الله جهت دهد و حاصل آن داشتن انسانی متفکر مومن، متعهد، مسئول در برابر محیط ارزیاب و منقد و در جنبه رفتار عامل به تعالیم مکتب است.
تربیت امری هدفدار است و طبعا در همه زمینه ها و جوانب آن اهدافی وجود دارد که مربی با در نظر داشتن آن اهداف سعی دارد کودکان را بدان سو بکشاند.
این اهداف در جوامع و مکاتب مختلف متفاوت و در اسلام نیز بر مبنای فطرت، با توجه به نیازهای جامعه انسانی و براساس تعالیم اسلامی و در کل وصول به سعادت و لقای الهی است.
۵) در تربیت سعی بر این است زمینه ها و امکاناتی را که در وجود آدمی به امانت نهاده شده و به صورت بالقوه است به فعل درآوریم و تلاش ها و سرمایه گذاری هایی انجام دهیم که به کمک آنها رشد و سازندگی، شکوفایی استعدادها، ارتقای زندگی میسر گردد و دگرگونی و تحولی در آن مورد نظر است که در سایه آن آدمی به کمال مورد نظر برسد.
در تربیت مسئله تلقین، آموزش، ایجاد مهارت، تاسیس اعتقاد، تشکیل عادات مناسب، پرورش فکر و ذهن و اعضاء، ایجاد خوی و ملکه مطرح است و این امری است که از روزگاران گذشته وجود داشته و در عصر ما شکل و صورت علمی یافته است.
۶) دستیابی به اهداف و مقاصد تربیت نیازمند به اجرای روش ها و فنون ویژه است. بدون داشتن روش چگونه می توان کودک را به نقطه مفهود رساند. صاحب نظران معتقدند در این راه ضروری است اصول و ضوابط حاکم بر طبیعت و رفتار بشر را بشناسیم، جنبه های ضعف و قدرت طبیعتی آدمی را دریابیم و بدانیم چه عواملی قادرند او را به پیش برند و چه عوامل دیگر سبب توقف و سکون او هستند.
والدین کودک باید بدانند تحت چه شرایطی کودک به راه می افتد و در سایه چه عواملی این حرکت شتاب می گیرد. آیا طفل با مهر و محبت، تحسین و تشویق بیشتر به راه می افتد یا با تنبیه و ملامت و تهدید؟ و در هر کدام تا چه حد و با چه شیوه ای می توان حرکت کرد.
۷) در طریق تربیت کودک هوشیاری و آگاهی والدین امری ضروری و اجتناب ناپذیر است زیرا که آینده کودک در گرو اعمال روش آگاهانه آنهاست. اصولا تربیت فرزند مهمترین برنامه زندگی والدین را تشکیل می دهد و اینان سازندگان دائمی فرد و جامعه اند و در چنین امر مهمی نمی توانند بدون برنامه وهدف و بدون هوشیاری آگاهی های لازم باشند.
۸) غفلت از تربیت کودک موجب آن می شود که شخصیت طفل و عزت نفس او رشد نکند، با راه و رسم حیات اجتماعی آشنا و مانوس نشوند، همچون علف هرزی شوند که خودرو باید رشد یابند و بزرگ شوند، به گفته یکی از دانشمندان همچون گوساله ای می شوند که مادرش او را نلیسیده باشد و طبیعی است در چنین صورتی، از چنین افراد، جز فساد اخلاق و بزهکاری و جنایت نمی توان انتظار داشت.
تجارب و بررسی های محققان اثبات کرده است که چنین کودکان نه خود توانسته اند انسانی لایق و در خور شان انسانی باشند نه جامعه از وجودشان توانسته بهره ای گیرد.
۹) والدین کودک در امر تربیت او وظایفی دارند که این وظایف در جنبه کلی عبارتند از: پاسداری، رشد، حفظ امانت الهی، به فعل رساندن آمادگی های بالقوه او، سوق دادن کودک به سوی غایاتی شایسته، آماده کردن فرد برای ورود به عرصه حیات اجتماعی، آشنا کردن او به حقوق و تکالیف فردی، آگاه کردن او به امور خلاف و ناشایست و عوارض آن، نظام بخشیدن به اعمال و رفتار او، تعدیل و هدایت غرایز او، پرورش ابعاد وجودی و شخصیت او...
صاحب نظران اعتقاد دارند در این راه والدین باید همکاری و تشریک مساعی داشته باشند، از اهداف و مقاصد هم حفاظت نمایند، نفوذ و شخصیت خود را در راه ارشاد او به کار برند، بکوشند سعادت و خیری برای کودک فراهم نمایند.
والدین باید الگوی رفتار، کردار، گفتار کودک باشند و ملکات فاضله را از راه الگو در کودک نفوذ دهند. همفکری و هماهنگی آنان در این زمینه کارساز است.
نکته تلخ در عصر و زمان ما:
در عصر و زمان ما، بسیاری از والدین، به دلایل و توجیهاتی که گاهی رنگ مذهبی هم بدان داده اند، در جامعه ما و در سطح وسیع تر و در جامعه جهانی، از زیر بار وظیفه ای که در امر تربیت فرزند، به حکم شرع و عقل، برایشان مقدر است شانه خالی کرده و می کنند با شیوه های عملی و رفتار خود وضعی را پدید آورده اند که زیان عواقب آن در دهه های بعد معلوم خواهد شد، گو اینکه دود برخاسته از آن امروز هم چشم آنها و بشریت را سوزاند، و می سوزانده چه تاسف بار است به هنگامی که آدمی برخی از کودکان را می یابد که:
به خاطر درگیری و نزاع والدین مضطرب و نگرانند.
به علت متارکه و طلاق والدین چون توپ دست به دست می شوند.
پدر دارند ولی به علت کثرت اشتغال و غیبت آنها یتیم اند.
مادر دارند ولی به علت کار بیرون، اگرچه به ضرورت، از مهر و عاطفه او محرومند.
مورد طردند به علت جنس پسر یا دختر بودن، زشتی ، نارسایی و عقب ماندگی خود.
به علت جهل و غفلت والدین یله و رهایند.
به خاطر سخت گیری والدین در امر تربیت و انضباط به جان آمده و در رنجند.
والدین شان آلوده، معتاد، منحرف یا در حبس و زندانند...
هنگامی که انسان آینده این کودکان را در نظر مجسم می کند، بی اختیار از خود خواهد پرسید که: فرجام این طفل چه خواهد شد؟ درد نابسامانی او را چه کسی درمان خواهد کرد؟ عقده های ناشی از این نابسامانی را چه کسی خواهد گشود؟ درد و رنج و مصیبت او را چه کسی تسلیت خواهد داد؟ چه کسی قادر است نداهای تلخی را که در درون وجود او کاشته و میوه های تلخی خواهد داد شیرین کند؟ و بالاخره دود نابسامانی او چشمان چه کسانی را رنج خواهد داد؟ مسئول او کیست؟ چه کسی باید جوابگوی وضع بعدی حیات و انحرافات او باشد؟ آیا او در آینده مجرم، جنایتکار، و یا لااقل مستعد جرم و جنایت نخواهد شد؟ راستی آیا بهتر نبود او از همان کودکی می مرد تا این همه تلخی ها و مرارت ها را نمی چشید؟ و آیا والدین او با تولید چنین نسلی خدمت کرده اند یا خیانت؟...
جان کلام:
این قلم چون صاحب نظران دلسوز اعتقاد دارد درست تربیت کردن بسی آسان تر از تربیت مجدد است و این نکته ای است که والدین به آن باید هوشیار باشند.
مخصوصا به این امر هم باید توجه شود که تربیت مجدد نیاز به صبر و حوصله و بردباری بیشتر و فنون و آگاهی زیادتری نیازمند است و هر کسی نمی تواند در این راه موفق باشد.
ما در هیچ مرحله ای از عمر از اصلاح نابسامانی ها و انحرافات در کودک نومید نیستیم و اگر کودکی فاسد و منحرف در کنار ما باشد نباید از او قطع امید کنیم. اصل امانتداری والدین ایجاب می کند که همچنان نقش و وظیفه خود را در رابطه با او ایفا کنند.
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼