مشکلات روانی کودکان طلاق، جدی بگیرید
از زمانی که ازدواج و تشکیل خانواده نظم و نسقی فرهنگی یافت مفهوم جدایی و طلاق نیز بوجود آمد و این دو موقعیت تنها در کنارهمدیگر معنا می یابند.
وبسایت انسان شناسی و فرهنگ: از زمانی که ازدواج و تشکیل خانواده نظم و نسقی فرهنگی یافت مفهوم جدایی و طلاق نیز بوجود آمد و این دو موقعیت تنها در کنارهمدیگر معنا می یابند. با تعمیق فرهنگها و پیچیدگی جوامع، ازدواج و طلاق نیز که ازعناصر مهم فرهنگی در بسیاری از جوامع می باشند سازمان یافته تر شده، با آداب و رسوم و مناسک مفصلتر همراه شدند؛ تا اینکه اکنون یک پژوهنده علوم اجتماعی طلاق را بعنوان پدیده ای اجتماعی میشناسد که باید علل و پیامدها ی فرهنگی- اجتماعی آنرا مورد بررسی قرارداد.
یعنی برغم نظر برخی از محققین در سایر حوزه های علوم انسانی نمی توان چنین موضوعاتی را تا حد امور فردی و روانی ویا تربیتی نقصان داد و صرفا" با نگاهی روانشناسانه و تعلیم و تربیتی به آنها پرداخت.جامعه و فرهنگ را تلاش جمعی افراد است که می سازد و این ساختن بطور تاریخی و متأثر از شرایط ، عوامل و انگیزه هایی انجام می گیرد که بیشترین زمینه و ضمانت را برای ادامه بقا و استمرار جمع داشته باشد.
بنابراین روابط و سازوکارهایی که در این محصول تاریخی و اجزا، و مولفه های آن از جمله ازدواج و طلاق برقرار می باشد بر اساس عوامل و شرایط اجتماعی- تاریخی و نه فردی و روانی باید مورد وصف وتبیین واقع شوند.
به همین دلیل هنگام مطالعه بر روی پدیده ای شایع و آسیب زا نظیر طلاق بجای آنکه توجه خود را بر سائقه های روانی و احساسی متمرکز کنیم بهتر است آن را بمثابه پدیده ای اجتماعی و مسئله ساز یعنی یک مسئله ی اجتماعی با علل و آثار اجتماعی مورد تأمل قرار دهیم تا بدینوسیله بتوانیم از حل مشکلات افراد و اشخاص پا فراتر نهاده، یک راهبرد اجتماعی فراگیر برای کل جامعه جهت کاهش و به حداقل رساندن آسیبها ارائه دهیم. این یعنی دیالکتیک نظر و عمل به نیت حل مسئله که از سطح توصیف و آسیب شناسی بالاتر می رود و رهنمود عملی برای جامعه بدست می دهد.
با توجه به رویه کلی حاکم بر پژوهش های انسان شناختی که همانا جزء نگری با رویکرد کل گرایانه می باشد باید گفت پژوهش در مورد طلاق بدون در نظر گرفتن کل سیستم اجتماعی - فرهنگی موجود و همچنین تاریخمندی جامعه و اینکه جامعه ، هستاری دائما" پویا ، متحول وهمواره در حال مبادلهٔ عناصر فرهنگی با دیگر جوامع و فرهنگها می باشد تلاشی عقیم می نماید.
این تبادلات می تواند در کوتاه مدت برعناصر مادی فرهنگ و در دراز مدت بر جنبه های غیر مادی فرهنگ اثر گذارد و بر حسب مورد منجر به پیامدهای مثبت یا منفی شود و مسائل جدیدی را ایجاد ویا مسائلی را حل کند ویا شاید مسائل موجود را پیچیده تر نماید.
پس اگر طلاق برای جامعه ما تبدیل به یک مسئله شده است باید فرآیند آسیب زا شدن آن را بصورت اجتماعی و تاریخی بررسی نماییم و به اثراتی که فرآیند توسعه و سیستمهای جهانی ارتباطات و اطلاعات از مدتها قبل بر شیوه تفکر ، نگرش و زندگی سنتی - و در این مورد خاص بر سنت ازدواج و طلاق - گذاشته اند توجه نماییم و برآیند حاصل از تداخل عناصر و عوامل سنتی و جدید را توأما" مورد مطالعه قرار دهیم.
بحث های توسعه و سیاست های مربوط به آن بعد از جنگ جهانی دوم بطور جدی مطرح شد و تا امروز ادامه دارد؛ بویژه از دهه 1950 و1960 و بدنبال پیامدهای مثبت مادی که از طریق کمک های اقتصادی آمریکا موسوم به طرح مارشال برای اروپا و نیز پیامدهای منفی و اکثرا" فاجعه بار که این سیاستها برای کشورهای سابقا" مستعمره و بسیاری از کشورهای موسوم به جهان سوم در همه زمینه ها داشته است.
نتیجه پژوهش هایی که بر روی طرح های توسعه در کشور های اخیر انجام گرفته نشان دادند که کمک های مالی و پولی بین المللی که با هدف توسعه اقتصادی بعنوان پایه ای برای توسعه در همه زمینه ها و بدون توجه به اولویت توسعه ی انسانی ، فرهنگی و سیاسی انجام گرفته بود نتنها دستاورد مثبتی برای آن کشورها نداشته بلکه باعث فساد ، سوء استفاده حاکمان و فروپاشی سیستمهای سنتی اجتماعی ، معیشتی ، سیاسی و اخلاقی آنها نیز شده است.
اما مسئله این است که نه تنها صرف تگاه مادی و اقتصادی به توسعه بلکه حتی بنیادی ترین سطح توسعه یعنی توسعه انسانی و فرهنگی نیز تا جایی که به بحث ما یعنی طلاق مربوط می شود از آن جهت که حامل مفاهیمی نظیر حقوق زن و برابری جنسیتی می باشد.
در بهترین شرائط (حتی در خود کشورهای توسعه یافته )عاری از آسیب نمی باشد و یکی از این آسیبها طلاق وهزینه های اجتماعی و موقعیت های آسیب خورده حاصل ازآن نظیر ناهنجاری های روانی، خودکشی و کودکان طلاق و ... است ؛ به همین دلیل است که طلاق را صرفا" نباید با رویکرد آسیب شناختی بررسی نمود زیرا یکی از مهمترین ریشه های آن در مفاهیم و مقتضیات توسعه انسانی و فرهنگی و گفتمان حقوق بشری قرار دارد که هرچند باید با آن مقابله کرد اما بهر صورت گریز ناپذیر است.
مطلب دیگر اینکه ایران جامعه ای در حال توسعه و گذاز با همه مسائل و پیچید گیهای چنین موقعیتی می باشد ؛ که این مسئله در پژوهش های مربوط به طلاق نیز باید مورد توجه واقع شود. گذار به موقعیت جدید ، برخی از عوامل موثر در طلاق که ریشه در سنت ها دارند را می تواند کاهش دهد اما همچنین می تواند آن را بصورت های دیگر بروز دهد و یا زمینه ساز عوامل دیگری شود که ریشه در خود موقعیت جدید دارند.
افزایش نرخ طلاق چه بطور مطلق و چه نسبت به نرخ ازدواج و همچنین بالاتر رفتن سن ازدواج و بحران جمعیت و تبعات عدیده اجتماعی آنها در بسیاری از کشورهای جهان از جمله کشورهای توسعه یافته موید این مطلب است. گفتمان مدرن ضرورتا" متضمن مفاهیم و فرآیندهایی می باشد که زمینه و علل طلاق را تقویت می کنند مانند تفرد، برابری و استقلال زنان که مفهوم اخیر و فرآینهای منتج از آن می تواند بسیاری از موانع اقتصادی و اجتماعی و حقوقی طلاق را بویژه برای زنان کاهش دهد.
از سوی دیگر تغییر سبک زندگی می تواند معنا و اهمیت ازدواج و تشکیل خانواده و زندگی مشترک را که جایگاه مهمی درسنت داشتند زیر سوال ببرد و موقعیت بلاتکلیفی که مفاهیمی نظیر ازدواج، خانواده، پدر و مادر و فرزند بودگی (روایط نسبی و سببی) پیدا کرده اند موید همین مطلب است.
همچنین بحث حقوق زن که بویژه در صد سال اخیر و در قالب انواع مدل های فمینیستی برآن تاکید شده است ، با زمینه سازی برای بهره مندی یکسان زنان و مردان از حقوق و مزایای اجتماعی و اقتصادی نظیر فرصت های برابر شغلی و تحصیلی در همین راستا عمل نموده است.
عوامل فوق الذکراز علل موثر و در عین حال گریزناپذیر رشد طلاق در کشورهای مدرن و توسعه یافته می باشند و می دانیم که جهانی شدن و ابزار موثرش یعنی شبکه جهانی از مدتها قبل مفاهیم مدرن را به همه جهان از جمله ایران انتقال داده و اکنون نیز با شتاب روزافزون انتقال می دهند ؛ به همین دلیل، بحث رشد طلاق در ایران و علل و پیامدهایش را باید در زمینه ای از آمیختگی سنت و مدرنیسم به پیش بریم.
به عنوان مثال علل طلاق را دیگرنمی توان تاحد عوامل ظاهری نظیر عدم پرداخت نفقه، اعتیاد مرد ، ضرب و شتم ، فحاشی و تهمت ، الکلی بودن یا عقیم بودن مرد ، اهانت به مقدسات، عدم تفاهم و اختلاف سنی و طبقاتی تقلیل داد؛ به همین دلیل ساده که این مسائل همیشه در جامعه ایران وجود داشته و دارد.
پاسخ به این سوال که چرا طبق آمارهای سازمان ثبت احوال و دفتر آمار و اطلاعات جمعیتی، نسبت طلاق به ازدواج در کل کشور طی دو دهه اخیر رشد قابل توجهی داشته است، نیاز به در نظر گرفتن فرآیندهای توسعه و جهانی شدن و پیامدهای حاصله نظیر ورود مفاهیم مدرن مثل آزادی، برابری جنسیتی، حقوق اجتماعی متساوی برای زنان و مردان، افزایش حضور اجتماعی و سطح تحصیلات زنان، روند رو به گسترش مهاجرت از روستاها و شهرستانها به شهرهای بزرگ همراه با افزایش تحرکات اجتماعی و شغلی در این شهرها و همچنین تغییر سبک زندگی دارد.
بعنوان مثال نابرابر همسری و ازدواج اجباری پدیده ای رایج در در سنت ازدواج ما ایرانیان بویژه بلحاظ سنی و اقتصادی بوده است بطوریکه چنین موقعیت هایی را در اشکال زندگی روستایی و عشایری می توان امری فرهنگی و تاریخی قلمداد نمود.
مولفه ی اقتصادی در این نابرابری همواره ادامه زندگی زناشویی را ناگزیر و طبعا" طلاق را بسیار دشوار می ساخته در حالیکه اختلاف سنی و ماهیت اجباری بودن ازدواج بدلیل اثر منفی در ایجاد علاقه همواره پتانسیلی برای جدایی زن از مرد نه صرفا" در قالب طلاق بلکه گاه به شکل خودکشی بوده است ؛ اما با وجود این دوگانگی، ازدواج های قدیم در مقایسه با امروز بادوام تر و طلاقها کمتر بوده اند.
اتفاق مهمی که افتاده این است که در چند دهه اخیر از یک سو تحرکات فرهنگی دختران و زنان بسیار بیشتر شده است ؛ گسترش وسائل ارتباط جمعی نظیر ماهواره و اینترنت در کنار این واقعیت که درصد قابل توجهی از ظرفیت دانشگاهها به دختران اختصاص یافته مجموعا" باعث شده است که بر حجم اطلاعات و آگاهی زنان و به تبع ، مطالبات مدرن آنان افزوده گردد اما از سوی دیگر به لحاظ اقتصادی و اجتماعی تحرک قابل توجهی در وضعیت آنها بوجود نیامده بطوریکه مشاغل پردرآمد و جایگاه های مهم اجتماعی همچنان در اختیار مردان قرار دارد.
لذا در ازدواج هایی که رخ می دهد ملغمه ای از نابرابر همسری بلحاظ اقتصادی همراه با رشد آگاهی زنان نسبت به حقوق اجتماعی خود توأما" وجود دارد و برآیند این تناقض در ازدواج ایرانی نهایتا" خود را بصورت رشد طلاق در دهه های اخیر نشان داده است.
همانگونه که قبلا" اشاره شد طلاق را نمی توان صرفا" امری آسیب زا تلقی نمود. طلاقی که در صورت عدم انجام ، به خودسوزی بینجامد ویا باعث ادامه مصیبت بار زندگی مشترک وبه قیمت پرورش کودکانی روانپریش و بزهکار تمام شود باید به فال نیک گرفته شود.
به همین دلیل در سیستمهای عقلانی، طلاق هرگز بصورت مطلق ممنوع نمی شود؛ اما بطور کلی حتی در کشورهای پیشرفته که زنان و کودکان طلاق تحت حمایت حقوقی و دولتی قرار دارند، آثار و پیامدهای منفی طلاق بحدی زیاد است که تمام تلاش قانونگزاران در بالا بردن هزینه های مالی و اقتصادی طلاق برای طرفین به نیت کاهش هرچه بیشتر آن است.
محققین اجتماعی طیفی از پیامدهای مخرب و آسیب های اجتماعی مترتب بر طلاق را برشمرده اند که بسیاری از آنها را می توان همزمان ، آسیب های اجتماعی ناشی از خانواده تک همسری یعنی نوعی از خانواده که دارای یک سرپرست- مادر یا پدر- است و می تواند محصول طلاق باشد نیز بحساب آورد؛ از جمله فقر و فحشا که دو متغیر با همبستگی زیاد می باشند بویژه زمانیکه فرد سرپرست خانوار زن باشد، وضعیت های نامتعادل روانی و رفتارهای ناهنجار اجتماعی و از دست رفتن اعتماد به نفس و زوال ارزش های اخلاقی و افزایش خطر اعتیاد و خودکشی در اعضاء خانوار تک سرپرست ، اهمال در تربیت فرزندان و الگوسازی ناهنجار از سوی کودکان و مورد سوء استفاده قرار گرفتن در انواع جرائم و بزهکاریها از جمله فحشا و توزیع مواد مخدر ، افت تحصیلی فرزندان و کاهش میل به ازدواج در آنان و نیز در سایر افراد فامیل و ......
پدر و مادر مهمترین ارکان هر خانواده می باشند و از دست رفتن هر یک از آنان بویژه زمانیکه پای کودکان نیز در بین باشد می تواند بمنزله لرزه ای خطرناک در سازمان اجتماعی و اخلاقی این نهاد و به تبع، کل جامعه محسوب گردد.
بهمین دلیل موضوعی که برای این پرونده اینترنتی برگزیدیم { خانواده های " زن - تک سرپرست " } می باشد. بدلیل آنکه این پدیده دارای علل مختلف می باشد که طلاق تنها یکی از آنها ست ؛ ما نیز این پدیده را علاوه بر طلاق با توجه به سایر موقعیت ها از قبیل فوت یا زندانی شدن و یا مهاجرت دائمی پدر نیز بررسی کرده ایم.
علاوه بر این، دو موضوع دیگر را هم در این پرونده بصورت ضمیمه گنجانده ایم؛ موضوع اول، زنان مطلّقه ای که متعاقب طلاق به خانه پدری باز گشته اند و موضوع دیگر، تجرد مطلق است که هرچند در ایران هنوز به اندازه غرب گسترش نیافته است اما نمودهای آن در مقایسه با گذشته قابل توجه می باشد و احتمال دارد که در آینده تبدیل به یک پدیده اجتماعی مهم گردد.
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼