رشد شخصیت در کودکان، چه سنی شروع میشود؟
زمانی که نوزاد متولد می شود، والدین عکس العمل های گوناگونی از خود نشان می دهند،...
زمانی که نوزاد متولد می شود، والدین عکس العمل های گوناگونی از خود نشان می دهند، بعضی ها از خوشحالی فریاد برمی آورند و عده یی با این احساس که ممکن است نتوانند فرزندشان را درست تربیت کنند، دلواپس و نگران می شوند. بنابراین بسیاری از عکس العمل های ما به صورت آگاهانه یا ناخودآگاه با عکس العمل های والدین مان نسبت به ما در کودکی ارتباط دارد.
زمانی که مادر پس از تولد اولین نوزاد خود از بیمارستان به خانه برمی گردد، روابط خانوادگی نیز تغییر پیدا می کند. پدر خانواده که قبل از تولد کودک، محبت همسرش تمام وقت متوجه او بوده است، درمی یابد که همسرش زمان درازی را صرف نوزاد می کند. او ناگهان احساس می کند که قادر نیست نقش همسر یا پدر را بازی کند.
اگر پدری از توجه همسرش به فرزند، ناراحت و عصبانی می شود یا در خود هیچ کششی نسبت به نوزاد احساس نمی کند، بایستی برای پیدا کردن دلیل آن به جست وجوی احساساتی بپردازد که در زمان کودکی نسبت به تولد خواهر یا برادرش، احساس می کرده است. از طرفی بسیاری از پدرها فکر می کنند که مراقبت از نوزاد، تنها وظیفه مادر است و آنها نباید در این کار دخالت کنند. در حالی که این برداشت اشتباهی است و پدران بایستی از بدو تولد نوزاد، در امر مراقبت و مواظبت او دخالت کنند. زیرا تا نوزاد را در آغوش نگیریم و در غذا خوردن، تعویض پوشک و… او دخالت نکنیم نمی توانیم به طور عمیق به او وابسته شویم.
پنج سال اول زندگی، جهت پرورش و شخصیت کودک از مهم ترین سال های رشد اوست و از میان این سال ها، اولین سال تولد مهمتر از بقیه سال ها است زیرا عامل بنیادی شکل بندی شخصیت کودک در این سال تعیین می شود و این شکل بندی در ارتباط با ادراک و تصوری است که کودک از خود پیدا می کند.
از تولد تا ۱۸ماهگی:
کودک در این فاصله سنی به دنیای اطراف خود اعتماد می کند یا نسبت به آن بی اعتماد می شود. اگر پدر و مادر نیازهای کودک را مرتفع نسازند، احساس اعتماد و اطمینان در کودک شکل می گیرد و اگر نیازهای او برآورده نشود، کودک نسبت به محیط زندگی خود نامطمئن می شود.
۱۸ماهگی تا ۳سالگی:
اگر نیازهای رشدی کودک بر طرف شده باشد، او به احساسی از استقلال و خودمختاری می رسد اما اگر نیازهای رشدی کودک برطرف نشده باشد، در او احساسی از خجالت ایجاد می شود. اگر شما پدر و مادر کودک نوپا هستید به طور همزمان او را جالب و نیز خسته کننده می بینید. در این سن کودک، فاقد هر گونه ذهن منطقی است و ممکن است خودش را به خطر اندازد.
۳ تا ۶ سالگی:
مرحله یی است که کودک یا صاحب ابتکار می شود یا تحت تاثیر احساس گناه قرار می گیرد. کودک در این سن و سال، منطقی تر از کودک نوپاست. گذراندن وقت با او جالب است. می تواند حرف شما را درک کند و در فعالیت هایی با شما مشارکت داشته باشد و اغلب می خواهد محدودیت های خود را بیازماید.
۶ تا ۱۲سالگی:
کودک احساس انگیزه یا احساس حقارت پیدا می کند. هر دو این حالات بستگی به این دارد که با او در مرحله قبلی رشد چگونه رفتار شده است. اشخاصی که از انگیزه و تلاش برخوردارند، مطالب و نقطه نظرهای جدید را به راحتی می آموزند و نسبت به طرز کار و علل انجام آنها کنجکاوند و کسانی که احساس حقارت دارند، نسبت به کم و کیف و چگونگی انجام کارها بی علاقه اند.
۱۲ تا ۲۰ سالگی:
این سال ها به سال های نوجوانی مشهور است. دورانی است که در آن بچه ها با مباحث هویت دست به گریبان هستند. کسانی که احساس هویت قوی دارند از یک برداشت باثبات در قبال خویشتن برخوردارند که به سادگی تغییر نمی کند. اما کسانی که در زمینه هویت با بحران روبه رو هستند، برداشت باثباتی از خود ندارند.
زمانی که کودک اولین قدم ها را برداشته و بتواند راه برود، کنجکاوی اش جهت شناخت اشیا و دنیای اطرافش بسیار زیاد می شود. او می خواهد به همه جا سر بکشد و همه چیز را لمس کند و پدر و مادر را مجبور می کند که پیوسته مواظب و مراقب او باشند. کسب این تجارب باعث می شود که او نسبت به محیط اطراف اعتماد پیدا کرده یا برعکس بی اعتماد و ترسو شود. اگر محیط اطراف کودک به صورتی باشد که نتواند کنجکاوی هایش را ارضا کند (مثلاً در خانه یی که اشیای گران قیمت در اطراف کودک باشد و پدر و مادر اجازه ندهند به آنها دست بزند بدون آن که محلی برایش در نظر بگیرند که او بتواند آزادانه در آنجا بازی کند)، او کنجکاو بودن را که موتور اصلی کشف دنیا و محیط اطراف است، از دست می دهد.
به والدین توصیه می شود که از همان ابتدای تولد نوزادشان، دقت کنند که محرک های لازم را جهت پرورش ادراک در اختیارش قرار دهند. مثلاً زمانی که او را در حمام می شویند، برایش آواز خوانده و با او صحبت کنند. درست است که او نخواهد توانست جواب بدهد ولی مغزش این محرک ها را ضبط کرده و ادراک او را پرورش خواهد داد. اگر محیط اطراف کودک به صورتی باشد که او بتواند بدون برخورد با خطری، کنجکاوی هایش را ارضا کند، عضلاتش را به حرکت درآورده و راه برود، بدود، با آب و خاک و… بازی کرده، صداهای تازه یی از دهانش خارج کند، روابط اجتماعی خوبی با پدر و مادر برقرار می کند.
اکثر کودکان از ۲سالگی سخن گفتن را می آموزند و کسب این قابلیت جدید برای رشد و پرورش مغزی کودک بسیار با اهمیت است. او از این به بعد سوالات متعددی را مطرح می کند و می خواهد دنیای اطراف خود را که در آن زندگی می کند، بشناسد. والدین باید با حوصله و صبوری لازم به سوالات آنها جواب دهند و آنها را بی اهمیت جلوه ندهند.
زمانی که مادر پس از تولد اولین نوزاد خود از بیمارستان به خانه برمی گردد، روابط خانوادگی نیز تغییر پیدا می کند. پدر خانواده که قبل از تولد کودک، محبت همسرش تمام وقت متوجه او بوده است، درمی یابد که همسرش زمان درازی را صرف نوزاد می کند. او ناگهان احساس می کند که قادر نیست نقش همسر یا پدر را بازی کند.
اگر پدری از توجه همسرش به فرزند، ناراحت و عصبانی می شود یا در خود هیچ کششی نسبت به نوزاد احساس نمی کند، بایستی برای پیدا کردن دلیل آن به جست وجوی احساساتی بپردازد که در زمان کودکی نسبت به تولد خواهر یا برادرش، احساس می کرده است. از طرفی بسیاری از پدرها فکر می کنند که مراقبت از نوزاد، تنها وظیفه مادر است و آنها نباید در این کار دخالت کنند. در حالی که این برداشت اشتباهی است و پدران بایستی از بدو تولد نوزاد، در امر مراقبت و مواظبت او دخالت کنند. زیرا تا نوزاد را در آغوش نگیریم و در غذا خوردن، تعویض پوشک و… او دخالت نکنیم نمی توانیم به طور عمیق به او وابسته شویم.
پنج سال اول زندگی، جهت پرورش و شخصیت کودک از مهم ترین سال های رشد اوست و از میان این سال ها، اولین سال تولد مهمتر از بقیه سال ها است زیرا عامل بنیادی شکل بندی شخصیت کودک در این سال تعیین می شود و این شکل بندی در ارتباط با ادراک و تصوری است که کودک از خود پیدا می کند.
از تولد تا ۱۸ماهگی:
کودک در این فاصله سنی به دنیای اطراف خود اعتماد می کند یا نسبت به آن بی اعتماد می شود. اگر پدر و مادر نیازهای کودک را مرتفع نسازند، احساس اعتماد و اطمینان در کودک شکل می گیرد و اگر نیازهای او برآورده نشود، کودک نسبت به محیط زندگی خود نامطمئن می شود.
۱۸ماهگی تا ۳سالگی:
اگر نیازهای رشدی کودک بر طرف شده باشد، او به احساسی از استقلال و خودمختاری می رسد اما اگر نیازهای رشدی کودک برطرف نشده باشد، در او احساسی از خجالت ایجاد می شود. اگر شما پدر و مادر کودک نوپا هستید به طور همزمان او را جالب و نیز خسته کننده می بینید. در این سن کودک، فاقد هر گونه ذهن منطقی است و ممکن است خودش را به خطر اندازد.
۳ تا ۶ سالگی:
مرحله یی است که کودک یا صاحب ابتکار می شود یا تحت تاثیر احساس گناه قرار می گیرد. کودک در این سن و سال، منطقی تر از کودک نوپاست. گذراندن وقت با او جالب است. می تواند حرف شما را درک کند و در فعالیت هایی با شما مشارکت داشته باشد و اغلب می خواهد محدودیت های خود را بیازماید.
۶ تا ۱۲سالگی:
کودک احساس انگیزه یا احساس حقارت پیدا می کند. هر دو این حالات بستگی به این دارد که با او در مرحله قبلی رشد چگونه رفتار شده است. اشخاصی که از انگیزه و تلاش برخوردارند، مطالب و نقطه نظرهای جدید را به راحتی می آموزند و نسبت به طرز کار و علل انجام آنها کنجکاوند و کسانی که احساس حقارت دارند، نسبت به کم و کیف و چگونگی انجام کارها بی علاقه اند.
۱۲ تا ۲۰ سالگی:
این سال ها به سال های نوجوانی مشهور است. دورانی است که در آن بچه ها با مباحث هویت دست به گریبان هستند. کسانی که احساس هویت قوی دارند از یک برداشت باثبات در قبال خویشتن برخوردارند که به سادگی تغییر نمی کند. اما کسانی که در زمینه هویت با بحران روبه رو هستند، برداشت باثباتی از خود ندارند.
زمانی که کودک اولین قدم ها را برداشته و بتواند راه برود، کنجکاوی اش جهت شناخت اشیا و دنیای اطرافش بسیار زیاد می شود. او می خواهد به همه جا سر بکشد و همه چیز را لمس کند و پدر و مادر را مجبور می کند که پیوسته مواظب و مراقب او باشند. کسب این تجارب باعث می شود که او نسبت به محیط اطراف اعتماد پیدا کرده یا برعکس بی اعتماد و ترسو شود. اگر محیط اطراف کودک به صورتی باشد که نتواند کنجکاوی هایش را ارضا کند (مثلاً در خانه یی که اشیای گران قیمت در اطراف کودک باشد و پدر و مادر اجازه ندهند به آنها دست بزند بدون آن که محلی برایش در نظر بگیرند که او بتواند آزادانه در آنجا بازی کند)، او کنجکاو بودن را که موتور اصلی کشف دنیا و محیط اطراف است، از دست می دهد.
به والدین توصیه می شود که از همان ابتدای تولد نوزادشان، دقت کنند که محرک های لازم را جهت پرورش ادراک در اختیارش قرار دهند. مثلاً زمانی که او را در حمام می شویند، برایش آواز خوانده و با او صحبت کنند. درست است که او نخواهد توانست جواب بدهد ولی مغزش این محرک ها را ضبط کرده و ادراک او را پرورش خواهد داد. اگر محیط اطراف کودک به صورتی باشد که او بتواند بدون برخورد با خطری، کنجکاوی هایش را ارضا کند، عضلاتش را به حرکت درآورده و راه برود، بدود، با آب و خاک و… بازی کرده، صداهای تازه یی از دهانش خارج کند، روابط اجتماعی خوبی با پدر و مادر برقرار می کند.
اکثر کودکان از ۲سالگی سخن گفتن را می آموزند و کسب این قابلیت جدید برای رشد و پرورش مغزی کودک بسیار با اهمیت است. او از این به بعد سوالات متعددی را مطرح می کند و می خواهد دنیای اطراف خود را که در آن زندگی می کند، بشناسد. والدین باید با حوصله و صبوری لازم به سوالات آنها جواب دهند و آنها را بی اهمیت جلوه ندهند.
منبع:
روزنامه اعتماد
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼