امروز میخوام درباره خاطرهای حرف بزنم که برمیگرده به دورانی که خبری از شبکههای اجتماعی مثل اینستاگرام و تلگرام نبود. اون موقع تلویزیون و در بعضی خونهها ماهواره (اونم بهصورت پنهانی!) تنها سرگرمیها بودن. چیزی که الان به شکل نظرات توهینآمیز یا پیام مستقیم در فضای مجازی دیده میشه، اون زمان حضوری بود و آدمو شرمنده میکرد.

دغدغههای شهرت کاذب
راستش برداشت اشتباه نشه، این صحبتها به این معنا نیست که من آدم خاصی هستم؛ قصدم اینه که از سنگینی شهرت کاذب حرف بزنم. شهرتی که صرفاً به خاطر یه سریال ساده به وجود میاد و توقعات و برخوردهای اطرافیان رو تغییر میده.
یه روز با لباس راحتی و صورتی شسته از ماشین پیاده شدم که از یه دکه روزنامه بخرم. حواسم به این بود که چقدر تصویرم روی جلد مجلهها و روزنامهها هست. تو همین فکر بودم که ناگهان یه جمعیت ۳۰-۴۰ نفری از مردها و پسرها، و چند خانم، به سمتم هجوم آوردن. انقدر ترسیده بودم که سریع به ماشین برگشتم. اما همون جماعت به ماشین حملهور شدن و حتی میخواستن روی ماشین بپرن تا جلو حرکتمو بگیرن!
اون موقع حتی موبایل دوربیندار هم نبود که فکر کنید دنبال عکس گرفتن بودن. اما رفتارشون باور نکردنی بود! ماشین حسابی آسیب دید؛ بیشتر از ۱۰ جا روی بدنه قر شده بود. به سختی از جمعیت فرار کردم و خودمو به لوکیشن فیلمبرداری رسوندم. تمام راه از ترس و شوک، فقط گریه میکردم...
