۱۴۴۱۰۷
۳۵۲۶
۳۵۲۶

داستانک برای کودکان، گربه کوچولو

دیشب یک گربه کوچولو با صدای غمگین می‌گفت: «میو، میو».

دیشب یک گربه کوچولو با صدای غمگین می‌گفت: «میو، میو».
من پشت پنجره رفتم. اما هرجا را نگاه کردم، گربه کوچولو را ندیدم.
بعد برای این که او را خوشحال کنم. با خوشحالی گفتم: «میو، میو».
گربه کوچولو ساکت شد. من باز میو میو کردم.
اما گربه کوچولو دیگر میو میو نکرد.
آن وقت فهمیدم که او خوابیده است.
من گربه کوچولو را ندیدم. اما دعا کردم او توی خواب مرا ببیند.

داستانک: فریبرز لرستانی «آشنا»

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

  • اخبار داغ
  • جدیدترین
  • پربیننده ترین
  • گوناگون
  • مطالب مرتبط

برای ارسال نظر کلیک کنید

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «نی نی بان» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.