داستان کوتاه برای کودکان، ناخدا و کوسه
ناگهان، تپلخان را دید که دهانش باز است و خمیازه میکشد. ماهی قرمز نتوانست خودش را کنترل کند و به داخل شکم تپلخان پرت شد.
شهرزاد:ناخدا، روی عرشه ایستاده بود. چای و کیک میخورد و از زیبایی دریا لذت میبرد. باد خوبی میوزید و دریا، از همیشه، زیباتر شده بود.
ماهی قرمز کوچولو آمده بود روی آب که نور خورشید را تماشا کند. ناخدا را که دید، به کشتی نزدیک شد. ناخدا، با دیدن ماهی قرمز، به او لبخند زد و گفت: "ماهی کوچولو، اینجا چی کار میکنی؟ ماهیهایی که از تو بزرگترن، میان اینجا. ممکنه زخمی بشی." ماهی قرمز، کمی خودش را جمعوجور کرد، به نشانه اعتراض به حرف ناخدا، سرش را تکان داد و گفت: "من، همیشه، میام اینجا و هیچ اتفاقی هم نمیافته."
ناخدا که فهمید ماهی قرمز، از حرف او، دلگیر شده، گفت: "من، بهخاطر خودت گفتم. حالا ناراحت نشو. اگر دوست داری، برات یک تکه کیک شکلاتی بیندازم توی آب." ماهی قرمز، شانههایش را بالا انداخت و برگشت که روی آب شنا کند. ناگهان، تپلخان را دید که دهانش باز است و خمیازه میکشد. ماهی قرمز نتوانست خودش را کنترل کند و به داخل شکم تپلخان پرت شد.
تپلخان، کوسهماهی دریا بود. او، همیشه، خسته و خوابآلود بود و طبق معمول آمده بود روی آب که بیشتر استراحت کند. ناخدا که به زیبایی تابش نور خورشید روی آب نگاه میکرد، اصلا متوجه اتفاقی که برای ماهی قرمز افتاد، نشد. ماهی قرمز، خیلی ترسید و نگران شد. با خودش گفت: "کاش به حرف ناخدا گوش داده بودم و اینجا شنا نمیکردم. حالا چی کار کنم؟"
ماهی قرمز تصمیم گرفت سروصدا کند و خودش را تکان دهد. دست به کار شد. تپلخان هم که انگار اصلا نفهمیده بود چه شده، با خیال راحت، زیر نور خورشید، حمام آفتاب میگرفت که ناگهان احساس کرد چیزی در شکمش تکان میخورد و سروصدایی را شنید. ماهی قرمز، به تپلخان میگفت: "هی تپلخان! من اینجام. زود باش یه کاری بکن"؛ ولی تپلخان، از همهجا بیخبر بود و فکر میکرد خیالاتی شده.
ماهی قرمز که دید اینطوری نمیتواند کاری بکند، تصمیم گرفت با باله کوچکش، یک نیشگون کوچولو، از شکم کوسه بگیرد. او، نزدیکترین قسمت به دهان کوسه را انتخاب کرد و نیشگونش گرفت. تپلخان هم از درد، دهانش را باز کرد و داد کشید و همزمان، ماهی کوچولو پرید بیرون.
با بیرون پریدن ماهی قرمز، ناخدا و کوسه، تازه فهمیدند که چه اتفاقی افتاده. ماهی قرمز، از ناخدا تشکر کرد که او را راهنمایی کرده بود که در چنین جای خطرناکی، شنا نکند.
* به نظرت، کجای دریا میشه با خیال راحت، شنا کرد؟
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼