آموزش مدیریت پول به کودکان، چگونه؟
از دوران کودکی به ما درمورد خرج کردن پول گفته اند که حواس ات به روز مبادا باشد.
وقتی از مفهوم بازی برای کودکان صحبت می کنیم خانواده ها فکر می کنند بازی یعنی اینکه خود بچه برود تنهایی بازی کند. در حالی که وقتی با دید روان شناسی به این مفهوم می پردازیم به این معناست که خانواده در بازی، کنار کودک باشد. باید به جمله معروفی اشاره کرد که در همین زمینه قابل بررسی است. این جمله می گوید: "با یادگیری، باهوش تر از نقطه آغاز هستیم." این خیلی مهم است که بدانیم فقط در صورت یادگیری باهوش خواهیم بود.
اگر بخواهیم هوش ها را تقسیم کنیم، اولین هوش همان آی کیو یا هوش ریاضی یا همان هوش کلامی و هوش بهره ماست. دومین هوش، همان هوش اجتماعی ماست که روی تصمیم گیری ها، قضاوت ها و ارتباطات ما با دیگران تاثیر می گذارد. هوش دیگری داریم که به نام هوش معنوی و روحانی شناخته می شود و در مورد آن بحث های کمی صورت گرفته است. فردی که دارای این هوش معنوی باشد، می تواند جهت زندگی خود را از یک سطح معمولی به یک سطح بهینه و شکوفا برساند. درصد بسیار کمی از افراد هستند که درصد بالایی از این هوش را دارا هستند.
حالا سوال این است که چه کارهایی باید بکنیم تا این هوش را در کودکان از طریق بازی بالا ببریم. در این مورد آن چه در ابتدای امر باید گفت این است که خانواده ها را تشویق کنیم تا با کودکان بازی کنند. تنهایی بازی کردن کودک، مهارت های هوشی او را افزایش نمی دهد. تعریفی از هوش مالی وجود دارد که جالب به نظر می رسد. می گوید هوش مالی، یک مهارت ایجاد، حفظ و افزایش مستمر پول است. باید پرسید در کودکی کدام یک از ما همین مهارت که عرض شد، با تمرین و بازی به دست آمده است. درصورتی که روی این مهارت کار نشود عواقب اش در بزرگ سالی سراغ فرد می آید و از عدم استقلال مالی شروع می شود و به بحران های بیشتر و بیشتری در زندگی می رسد، پس عدم استقلال مالی را می توان یکی از بحران های عمده هر فرد در سنین بزرگسالی دانست. در ادامه می خواهیم به نکات و آیتم هایی اشاره کنیم که می تواند هوشی را که گفتیم در کودکان مان تقویت کند و موجبات استقلال مالی او را فراهم سازد.
از دوران کودکی به ما درمورد خرج کردن پول گفته اند که حواس ات به روز مبادا باشد. کلمه ولخرجی در ذهن همه ما حک شده است. باا ین مفاهیم چگونه می توانیم تنوقع داشته باشیم که فرد در آینده استقلال مالی داشته باشد؟ زیربنای استقلال مالی این است که فرد بتواند آن مهارت لازم را در این حوزه بدون تحمیل و تذکر کسب کند. متاسفانه تحمیل و تذکر از دوران کودکی با بسیاری از افراد همراه بوده است. حالا به واسطه آموزش هایی که از طریق بازی صورت می گیرد، کودکان را متوجه این موضوع می کنیم که هوش اقتصادی، جدای از مساله ای مثل ولخرجی است و می توان به استفاده از این هوش به گونه ای مطلوب و بهینه زندگی استفاده کرد. در بحث های روان شناسی که داریم، موردی را مطرح می کنیم به نام «عشق به خود» در این مبحث می گوییم که در راستای همین عشق به خود، برو و برای خودت خرج کن. آدم هایی که از هوش اقتصادی پایینی برخوردارند نمی توانند به درستی به خودشان عشق بورزند.
مثلا می روند بهترین لباس ها و ساعت و... را از میان بهترین مارک ها می خرند اما نمی تواند این کار را با عشق درست به خود انجام دهد. معمولا وقتی پول می دهد به این وسایلی که عرض شد حال اش بد است. این ضعف در هوش اقتصادی به شمار می رود. در همین راستا ما کارگاه هایی برگزار می کنیم به اسم کارگاه پول توجیبی و به خانواده ها پیشنهاد می دهیم که با حضوردر این کارگاه ها هوش اقتصادی کودک شان را بالا ببرند. حالا در این بالابردن هوش اقتصادی و مالی کودک، مباحثی نظیر خرج کردن درست پول و... هم مطرح می شود. در این کارگاه ها هر کودک باید سه صندوق داشته باشد. صندوق اول، صندوق خرج کردن پول است. با این صندوق به کودک می گوییم که بدون هیچ دغدغه ای پول های ات را خرج کن. در کنار آن صندوق دیگری گذاشته ایم به اسم صندوق پس انداز و در نهایت صندوقی به کودک می دهیم به نام صندوق قرض دادن. باید پرسید چند نفر از ما در خرج های ماهیانه مان این سه صندوق را به کار می گیریم. به چند نفر از ما در دوران کودکی مان این نوع تقسیم بندی را از خلال بازی هایی که انجام داده ایم یاد داده شده است. کل خاله بازی هایی که در دوران کودکی انجام داده ایم، چقدر از آن به تقویت هوش اقتصادی مان منجر شده است.
در خاله بازی های ما معمولاخانواده ها مایحتاج اولیه برای انجام این بازی را در اختیار ما گذاشته اند. درحالی که یک بخش مهمی از بازی های این چنینیدر راستای تقوتی همان هوش مالی است و به کودک می آموزد یاد بگیر، پول ات را درست خرج کنی و حتی درست و خوب، بریز و بپاش کنی. یکی از مواردی که باید رعایت کنیم این است که کودک مان را در بازی رها کنیم و اجازه دهیم آزادانه بازی اش را بکند.
در این مورد می توان بیل گیتس را به عنوان مثال مطرح کرد. وقتی زندگی نامه این آدم را می خوانیم متوجه می شویم که دوران کودکی اش در فقر گذشته است و چون خانواده اش چیزی برای از دست دادن نداشته اند اجازه داده اند او آزاد و رها بازی کند و تجربه به دست بیاورد. از خلال این بازی ها و تجربه ها انسان تاثیرگذاری چون بیل گیتس به اجتماع معرفی شده است. یاجی.کی.رولینگ، نویسنده داستان های هری پاتر را در نظر بگیرید. وقتی او مشغول ایده پردازی درمورد داستان های هری پاتر بوده، اوفاع به هم ریخته ای در زندگی داشته است. این وضعیت آن قدر بد بوده که بسیاری از انسان ها را دچار بدترین افسردگی ها کرده است. ولی می بینیم که رولینگ بر این وضعیت آشفته حاکم بر زندگی اش غلبه می کند و داستان هایی می نویسد که جزو تاثیرگذارترین داستان های دوران معاصر است. آیا می توان رولینگ را دارای هوش اقتصادی اندکی دانست؟ قطعا نمی شود. در داستان هری پاتر از ایده های اولیه تا نحوه عرصه آن به طریق سریالی، می توان هوش اقتصادی نویسنده را شناسایی کرد. نویسنده ای که داستان اش را پیش ناشران مختلفی برد و از جواب «نه» آن ها ناامید نشد و در نهایت به موقعیتی رسید که امروز مثال زدنی است.
یکی از ملاک هایی که از هوش اقتصادی رولینگ، قابل شناسایی است به بحث استمرار در نگارش داستان های هری پاتر مربوط می شود که این ملاک در بسیاری از تجربیات دوران کودکی ما مغفول مانده است. به کودک این طور القا می کنیم که هیچ چیزی نباید مستمر باشد. مثلا به کودک می گوییم: «فکر نکن امروزکه بازیکردی، فردا هم می توانی بازی کنی. نه، باید امروزت با فردا فرق کند.» درواقع بازی را به عنوان یک اتفاق ویژه در زندگی کودک در نظر می گیریم. نه به عنوان امر مستمری که قرار است از خلال آن رشد ذهنی کودک اتفاق بیفد.
وقتی از خانواده ها می پرسیم که برای بازی کودک ات چقدر زمان می گذاری؛ هزار جور بهانه از کار در بیرون منزل تا کارهای خانه می آورند و همه اش را هم ناشی از علاقه به بچه شان می داند و در این میان از زیر کار مهمی به نامن همراه شدن با بازی کودک، شانه خالی می کنند. او را در هزار جور کلاس ثبت نام می کنند یا این که بازی با بچه های هم سن و سال را به نشانه این می گیرند که کودک شان نیازش به بازی را این گونه رفع می کند. در حالی که این بازی واقعی نیست و به نتایجی که ما می خواهیم منجر نمی شود. دوست های کودک، هم سن و سال خود او هستند و واقعا چه مهارتی را می خواهند به او آموزش دهند؟ کودکان تا یک سنی بیش از آن که از هم سالان خود نقش بگیرند از خانواده الگو برمی دارند و نقش، پذیرا می شوند. این مساله حتی ممکن است درمورد کودکان تا سنین ۱۰ سال هم اتفاق بیفتد.
خانواده باید اهمیت تاثیرگذاری اش روی کودک خود را بیش از پیش درک کند. یکی از نکاتی که می تواند به خانواده ها کمک کند تا بتوانند رشد ذهنی کودک را از طریق بازی محقق کنند این است که اجازه دهند کودک به اندازه کافی بازی کند و عبارت هایی مثل بنشین، آرام بگیر، مراقب باش و... خللی در بازی های او ایجاد نکنند. حفظ تعادل مقدار انجام بازی توسط کودک از موارد ظریفی است که خانواده ها باید به آن توجه کنند. اگر کودک زیاد بازی کند، همه زندگی اش می شود بازی که این خیلی مطلوب نیست. چون نمی تواند به رشد خود و رسیدن به مراحل بعدی زندگی ادامه دهد و یک جورهایی درجا می زند. بچه ای هم که با کلمات محدودکننده پدر و مادرش نتواند آن چنان که باید و شاید بازی کند، در رشد ذهنی اش با مشکلاتی مواجه خواهد شد که با بخشی از آن در یادداشتی که خواندید آشنا شدید و در نوشتارهای بعدی که خواهد آمد به موارد دیگری در این زمینه اشاره می کنیم. همچنین اصول کلی بازی درست را برای کودکان نام می بریم که می تواند به خانواده ها در افزایش هوش مالی کودکان شان یاری رساند.
تجربه عملی یا کلامی
کودک سه ساله ای که رومیزی را می کشد و وسایل روی آن را نقش بر زمین می کند. در واقع مشغول یک نوع بازی است و ادراکات خود را از فضای پیرامون اش بروز می دهد. نحوه واکنش خانواده می تواند در شکل گیری درست ذهن او بسیار موثر باشد. وقتی ما وسایل دردسرزا را از جلوی کودک مان برمی داریم و دائم این گونه به او القا می کنیم که این یا آن خطرناک است. درواقع جلوی کسب تجربه او را گرفته ایم و چنین مشکلی در بزرگسالی، این گونه خودش را نشان می دهد که قدرت تصمیم گیری عاقلانه و پیش بینی درست انتخاب ها از او سلب می شود و حتما باید اتفاقی را تجربه کند تا متوجه خوشایندی یا ناخوشایندی آن شود. در هوش اجتماعی، یکی از ملاک ها برای تصمیم گیری، قضاوت درست است و وقتی فرد، از کودکی، در معرض تجربه کردن نبوده باشد. پس چگونه می تواند قضاوت درستی درباره امورات مختلف زندگی اش صورت دهد.
اگر بخواهیم هوش ها را تقسیم کنیم، اولین هوش همان آی کیو یا هوش ریاضی یا همان هوش کلامی و هوش بهره ماست. دومین هوش، همان هوش اجتماعی ماست که روی تصمیم گیری ها، قضاوت ها و ارتباطات ما با دیگران تاثیر می گذارد. هوش دیگری داریم که به نام هوش معنوی و روحانی شناخته می شود و در مورد آن بحث های کمی صورت گرفته است. فردی که دارای این هوش معنوی باشد، می تواند جهت زندگی خود را از یک سطح معمولی به یک سطح بهینه و شکوفا برساند. درصد بسیار کمی از افراد هستند که درصد بالایی از این هوش را دارا هستند.
حالا سوال این است که چه کارهایی باید بکنیم تا این هوش را در کودکان از طریق بازی بالا ببریم. در این مورد آن چه در ابتدای امر باید گفت این است که خانواده ها را تشویق کنیم تا با کودکان بازی کنند. تنهایی بازی کردن کودک، مهارت های هوشی او را افزایش نمی دهد. تعریفی از هوش مالی وجود دارد که جالب به نظر می رسد. می گوید هوش مالی، یک مهارت ایجاد، حفظ و افزایش مستمر پول است. باید پرسید در کودکی کدام یک از ما همین مهارت که عرض شد، با تمرین و بازی به دست آمده است. درصورتی که روی این مهارت کار نشود عواقب اش در بزرگ سالی سراغ فرد می آید و از عدم استقلال مالی شروع می شود و به بحران های بیشتر و بیشتری در زندگی می رسد، پس عدم استقلال مالی را می توان یکی از بحران های عمده هر فرد در سنین بزرگسالی دانست. در ادامه می خواهیم به نکات و آیتم هایی اشاره کنیم که می تواند هوشی را که گفتیم در کودکان مان تقویت کند و موجبات استقلال مالی او را فراهم سازد.
از دوران کودکی به ما درمورد خرج کردن پول گفته اند که حواس ات به روز مبادا باشد. کلمه ولخرجی در ذهن همه ما حک شده است. باا ین مفاهیم چگونه می توانیم تنوقع داشته باشیم که فرد در آینده استقلال مالی داشته باشد؟ زیربنای استقلال مالی این است که فرد بتواند آن مهارت لازم را در این حوزه بدون تحمیل و تذکر کسب کند. متاسفانه تحمیل و تذکر از دوران کودکی با بسیاری از افراد همراه بوده است. حالا به واسطه آموزش هایی که از طریق بازی صورت می گیرد، کودکان را متوجه این موضوع می کنیم که هوش اقتصادی، جدای از مساله ای مثل ولخرجی است و می توان به استفاده از این هوش به گونه ای مطلوب و بهینه زندگی استفاده کرد. در بحث های روان شناسی که داریم، موردی را مطرح می کنیم به نام «عشق به خود» در این مبحث می گوییم که در راستای همین عشق به خود، برو و برای خودت خرج کن. آدم هایی که از هوش اقتصادی پایینی برخوردارند نمی توانند به درستی به خودشان عشق بورزند.
مثلا می روند بهترین لباس ها و ساعت و... را از میان بهترین مارک ها می خرند اما نمی تواند این کار را با عشق درست به خود انجام دهد. معمولا وقتی پول می دهد به این وسایلی که عرض شد حال اش بد است. این ضعف در هوش اقتصادی به شمار می رود. در همین راستا ما کارگاه هایی برگزار می کنیم به اسم کارگاه پول توجیبی و به خانواده ها پیشنهاد می دهیم که با حضوردر این کارگاه ها هوش اقتصادی کودک شان را بالا ببرند. حالا در این بالابردن هوش اقتصادی و مالی کودک، مباحثی نظیر خرج کردن درست پول و... هم مطرح می شود. در این کارگاه ها هر کودک باید سه صندوق داشته باشد. صندوق اول، صندوق خرج کردن پول است. با این صندوق به کودک می گوییم که بدون هیچ دغدغه ای پول های ات را خرج کن. در کنار آن صندوق دیگری گذاشته ایم به اسم صندوق پس انداز و در نهایت صندوقی به کودک می دهیم به نام صندوق قرض دادن. باید پرسید چند نفر از ما در خرج های ماهیانه مان این سه صندوق را به کار می گیریم. به چند نفر از ما در دوران کودکی مان این نوع تقسیم بندی را از خلال بازی هایی که انجام داده ایم یاد داده شده است. کل خاله بازی هایی که در دوران کودکی انجام داده ایم، چقدر از آن به تقویت هوش اقتصادی مان منجر شده است.
در خاله بازی های ما معمولاخانواده ها مایحتاج اولیه برای انجام این بازی را در اختیار ما گذاشته اند. درحالی که یک بخش مهمی از بازی های این چنینیدر راستای تقوتی همان هوش مالی است و به کودک می آموزد یاد بگیر، پول ات را درست خرج کنی و حتی درست و خوب، بریز و بپاش کنی. یکی از مواردی که باید رعایت کنیم این است که کودک مان را در بازی رها کنیم و اجازه دهیم آزادانه بازی اش را بکند.
در این مورد می توان بیل گیتس را به عنوان مثال مطرح کرد. وقتی زندگی نامه این آدم را می خوانیم متوجه می شویم که دوران کودکی اش در فقر گذشته است و چون خانواده اش چیزی برای از دست دادن نداشته اند اجازه داده اند او آزاد و رها بازی کند و تجربه به دست بیاورد. از خلال این بازی ها و تجربه ها انسان تاثیرگذاری چون بیل گیتس به اجتماع معرفی شده است. یاجی.کی.رولینگ، نویسنده داستان های هری پاتر را در نظر بگیرید. وقتی او مشغول ایده پردازی درمورد داستان های هری پاتر بوده، اوفاع به هم ریخته ای در زندگی داشته است. این وضعیت آن قدر بد بوده که بسیاری از انسان ها را دچار بدترین افسردگی ها کرده است. ولی می بینیم که رولینگ بر این وضعیت آشفته حاکم بر زندگی اش غلبه می کند و داستان هایی می نویسد که جزو تاثیرگذارترین داستان های دوران معاصر است. آیا می توان رولینگ را دارای هوش اقتصادی اندکی دانست؟ قطعا نمی شود. در داستان هری پاتر از ایده های اولیه تا نحوه عرصه آن به طریق سریالی، می توان هوش اقتصادی نویسنده را شناسایی کرد. نویسنده ای که داستان اش را پیش ناشران مختلفی برد و از جواب «نه» آن ها ناامید نشد و در نهایت به موقعیتی رسید که امروز مثال زدنی است.
یکی از ملاک هایی که از هوش اقتصادی رولینگ، قابل شناسایی است به بحث استمرار در نگارش داستان های هری پاتر مربوط می شود که این ملاک در بسیاری از تجربیات دوران کودکی ما مغفول مانده است. به کودک این طور القا می کنیم که هیچ چیزی نباید مستمر باشد. مثلا به کودک می گوییم: «فکر نکن امروزکه بازیکردی، فردا هم می توانی بازی کنی. نه، باید امروزت با فردا فرق کند.» درواقع بازی را به عنوان یک اتفاق ویژه در زندگی کودک در نظر می گیریم. نه به عنوان امر مستمری که قرار است از خلال آن رشد ذهنی کودک اتفاق بیفد.
وقتی از خانواده ها می پرسیم که برای بازی کودک ات چقدر زمان می گذاری؛ هزار جور بهانه از کار در بیرون منزل تا کارهای خانه می آورند و همه اش را هم ناشی از علاقه به بچه شان می داند و در این میان از زیر کار مهمی به نامن همراه شدن با بازی کودک، شانه خالی می کنند. او را در هزار جور کلاس ثبت نام می کنند یا این که بازی با بچه های هم سن و سال را به نشانه این می گیرند که کودک شان نیازش به بازی را این گونه رفع می کند. در حالی که این بازی واقعی نیست و به نتایجی که ما می خواهیم منجر نمی شود. دوست های کودک، هم سن و سال خود او هستند و واقعا چه مهارتی را می خواهند به او آموزش دهند؟ کودکان تا یک سنی بیش از آن که از هم سالان خود نقش بگیرند از خانواده الگو برمی دارند و نقش، پذیرا می شوند. این مساله حتی ممکن است درمورد کودکان تا سنین ۱۰ سال هم اتفاق بیفتد.
خانواده باید اهمیت تاثیرگذاری اش روی کودک خود را بیش از پیش درک کند. یکی از نکاتی که می تواند به خانواده ها کمک کند تا بتوانند رشد ذهنی کودک را از طریق بازی محقق کنند این است که اجازه دهند کودک به اندازه کافی بازی کند و عبارت هایی مثل بنشین، آرام بگیر، مراقب باش و... خللی در بازی های او ایجاد نکنند. حفظ تعادل مقدار انجام بازی توسط کودک از موارد ظریفی است که خانواده ها باید به آن توجه کنند. اگر کودک زیاد بازی کند، همه زندگی اش می شود بازی که این خیلی مطلوب نیست. چون نمی تواند به رشد خود و رسیدن به مراحل بعدی زندگی ادامه دهد و یک جورهایی درجا می زند. بچه ای هم که با کلمات محدودکننده پدر و مادرش نتواند آن چنان که باید و شاید بازی کند، در رشد ذهنی اش با مشکلاتی مواجه خواهد شد که با بخشی از آن در یادداشتی که خواندید آشنا شدید و در نوشتارهای بعدی که خواهد آمد به موارد دیگری در این زمینه اشاره می کنیم. همچنین اصول کلی بازی درست را برای کودکان نام می بریم که می تواند به خانواده ها در افزایش هوش مالی کودکان شان یاری رساند.
تجربه عملی یا کلامی
کودک سه ساله ای که رومیزی را می کشد و وسایل روی آن را نقش بر زمین می کند. در واقع مشغول یک نوع بازی است و ادراکات خود را از فضای پیرامون اش بروز می دهد. نحوه واکنش خانواده می تواند در شکل گیری درست ذهن او بسیار موثر باشد. وقتی ما وسایل دردسرزا را از جلوی کودک مان برمی داریم و دائم این گونه به او القا می کنیم که این یا آن خطرناک است. درواقع جلوی کسب تجربه او را گرفته ایم و چنین مشکلی در بزرگسالی، این گونه خودش را نشان می دهد که قدرت تصمیم گیری عاقلانه و پیش بینی درست انتخاب ها از او سلب می شود و حتما باید اتفاقی را تجربه کند تا متوجه خوشایندی یا ناخوشایندی آن شود. در هوش اجتماعی، یکی از ملاک ها برای تصمیم گیری، قضاوت درست است و وقتی فرد، از کودکی، در معرض تجربه کردن نبوده باشد. پس چگونه می تواند قضاوت درستی درباره امورات مختلف زندگی اش صورت دهد.
منبع:
مجله خلاقیت
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼