اشتباهات رایج والدین، موقع مهمانیها
یکی از اشتباهات رایج والدین، تشویق بیهوده فرزندان در حضور دیگران و گفتن دروغ بزرگی به نام «تو از همه بهتری» به کودکان است.
از همان ماه اول بارداری، پای دیگران در کفش شماست. از آقای نانوای محله تان گرفته تا راننده تاکسی، و از خانمی که در صف اتوبوس ایستاده گرفته تا همسایهها و زنان فامیلتان، همه به شما میگویند چه باید بخورید، چقدر بخوابید، چطور بنشینید و چطور راه بروید و. . . . اما این آموزشهای خودجوش و مردمی، تنها به دوران بارداری شما محدود نمیشود بلکه از همان روزهای اول زایمان و شیردهی، جای خود را در زندگیتان باز میکنند و گاهی آنقدر پیش میروند که احساس میکنید مادری کردن همه آدمهای اطرافتان برای کودک شما، گیج، کلافه و سردرگمتان کرده است. دید و بازدیدهای نوروزی به آدمهای اطراف شما فرصتی طلایی برای یاد دادن راه و رسم مادری به شما میدهد و گاهی حضور در جمع را برایتان به سختترین کار دنیا تبدیل میکند.
از آشنایانی که بدشان نمیآید در کارتان دخالت کنند گرفته تا کسانی که تصور نمیکنند نصیحتهای دوستانهشان دخالت تلقی شود، همه و همه به شما فشار میآورند و مادر بودن را برایتان سخت میکنند اما نگران نباشید. ما به شما میگوییم که کجا باید در مقابل آنها بایستید و چه چیزهایی را بهخاطر آرامش خود و فرزندتان نباید سخت بگیرید. در ادامه روایتی از چهارتجربه شخصی مادرانه را در این باره میخوانید.
این اشتباهای مادرانه را در مهمانیها تکرار نکنید
کودکآزار نباشید
میخواهید فرزندتان شمع مجلس باشد و با نمایش چیزهایی که تازه یاد گرفته است توجه همه را به خود جلب کند؟ برای رسیدن به این هدف، به محض آمدن مهمانها از او میخواهید حرکات ورزشی که تازه یادگرفته را انجام دهد یا آهنگ تازهای که در کلاس پیانو آموخته را به نمایش بگذارد؟ شاید تصور نکنید که با این رفتارها، فشار بیش از اندازهای را به فرزندتان تحمیل کرده و با دست خودتان اسباب آزار او را فراهم میکنید. اگر نمیخواهید کودکآزار باشید، بهتر است از تلاش برای به نمایش گذاشتن مهارتهای فرزندتان دست بردارید و به او اجازه دهید که در صورت تمایل خودش، آموختههایش را با دیگران به اشتراک بگذارد.
با دیگران مقایسهاش نکنید
یکی از اشتباهات رایج والدین، تشویق بیهوده فرزندان در حضور دیگران و گفتن دروغ بزرگی به نام «تو از همه بهتری» به کودکان است. اما اشتباه رایج دیگری که از اغلب والدین سر میزند، مقایسه تواناییهای فرزندشان با کودکان دیگر است. چنین والدینی حتی اگر بهطور مستقیم به فرزندشان این موضوع را گوشزد نکنند، با مضطرب و افسرده نشدن، در روزهای بعد به کودکشان فشار بیشتری میآورند و برای جبران کاستیهای فرزندشان، او را هم تحت فشار میگذارند. از نظر این والدین رقابتجو، ضعیفتر بودن بچهها در موردی خاص به معنای بیکفایتی خود آنهاست و به همین دلیل برای پاک کردن این برچسب از روی خود به کودکشان فشار میآورند.
اگر شما هم رد پای چنین حالاتی را در رفتارهایتان میبینید، از همین امروز برای پذیرفتن نقاط قوت و ضعف فرزندتان تلاش کنید و بیشتر از تواناییهایش از او انتظار نداشته باشید. البته گاهی با وجود همه تلاشهای شما برای کنترل خود، حاضر شدن در جمع مادران رقابتجو باعث میشود که هوای مقایسه کردن فرزندتان و برتر جلوه دادن او به سرتان بزند اما بهتر است در این شرایط مچ خود را بگیرید و به خود اجازه ندهید که وارد بازی این مادرها شده و بهخاطر آنها فرزندتان را تحت فشار قرار دهید.
نگذارید در کارتان دخالت کنند
اینکه دیگران برای تربیت کردن فرزند شما پا پیش بگذارند، میتواند بسیار آزاردهنده باشد اما تلاش آنها برای شکستن قانونهای تربیتی شما هم گاهی میتواند به همین اندازه آزاردهنده جلوه کند. اگر اعضای خانواده یا دوستانی که به خانهشان رفتهاید، بدون توجه به حساسیتهای شما برای رد شدن از قانونهای تربیتیتان تلاش میکنند، تنها چاره پیشرویتان قاطع بودن و گوشزد کردن حساسیتهایتان به آنهاست. اگر فرزند شما حق ندارد روی مبل بپرد، حتی در صورتی که صاحبخانه با این رفتار مشکلی نداشته باشد، نباید به او اجازه این کار را بدهید و اگر گفتن برخی جملات جزء خط قرمزهایتان است، نباید به اطرافیانتان اجازه دهید که به فرزند شما در گذشتن از این خط قرمزها کمک کنند.
در بسیاری مواقع، استدلال اطرافیان این است که «بگذارد بچه در خانه ما راحت باشد!» اما به آنها گوشزد کنید که برخی قوانین قابل عبور نیستند و فرزند شما درهر کجایی باید به آنها پایبند باشد. گاهی دلخور شدن دیگران، آسیبی کمتر از گیج شدن فرزندتان بهخاطر ناپایدار بودن قوانین تربیتی را همراه میآورد.
نگذارید دیگران تربیتش کنند
هرگز عنان تربیت فرزندتان را به دست دیگران ندهید و با جلو انداختن صاحبخانه، برای حل کردن مسئله تلاش نکنید. کودک شما باید بداند که بزرگترین قدرت برای مهار کردن رفتارهایش شما هستید و قرار نیست بهخاطر حرف دیگران روی صلاحدید شما پابگذارد. گذشته از این، شاید همه توصیههایی که دیگران برای کنترل رفتار فرزندتان میکنند و پیشنهادهایی که به شما برای بیرون آمدن از بحران میدهند، به صلاح شما و فرزندتان نباشد یا با شرایطی که در آن قرار دارید، سازگار نباشد. پس با کمک یک روانشناس کودک، راه درست برای حل مشکل را تشخیص دهید و به دیگران برای تغییر آن فرصت ندهید.
انعطافپذیر باشید
هم شما میدانید و هم فرزندتان باید بداند که همه قوانین همارزش نیستند. شاید سر زدن به کمدهای صاحبخانه، از جمله قوانینی باشد که فرزندتان حق عبور از آنها را ندارد اما مسلما کمی دیر و زود شدن ساعت خوابش نمیتواند در گروه چنین قانونهایی جا بگیرد. پس در مورد قوانینی که رعایت نشدنشان آسیب چندانی را همراه نمیآورد، انعطافپذیر باشید و بهخاطر کمی دیر شدن (نه تا نیمهشب به تاخیر افتادن) ساعت خواب کودکتان یا تلاشش برای غذا نخوردن در مهمانی، زمین و زمان را به هم نریزید.
نمیگوییم در همه مهمانیها از این قوانین صرفنظر کنید اما بپذیرید که گاهی انعطافپذیری به شما قدرت بیشتری برای کنترل شرایط میدهد اما در صورتی که فرزندتان را میشناسید و میدانید که دیر شدن ساعت خواب یا به تاخیر افتادن زمان غذا خوردنش او را بدقلق و کنترلش در حضور دیگران را سخت میکند، برای رعایت نظم همیشگی در این موارد تلاش کنید و به توصیههای دیگرانی که شرایط شما و فرزندتان را نمیدانند، اهمیت ندهید.
شرمنده نشوید
نگذارید شرمندگی که بهخاطر رفتارهای فرزندتان سراغتان میآید، توان نشان دادن واکنش درست را از شما بگیرد. میدانیم در موقعیت سختی قرار دارید اما بهخاطر خوشآمد دیگران، واکنشی به رفتارهای فرزندتان نشان ندهید که بعدها بهخاطرش احساس گناه کنید. اگر به هیچ طریق از پس کنترل رفتارهای کودکتان برنمیآیید به جای تلاش برای فهماندن مشکل به او برای مهار کردن موقتیاش تلاش کنید یا با کوتاه کردن زمان مهمانی، امکان بروز مشکلات شدیدتر را فراهم نکنید.
روشتان را تغییر ندهید
با تغییر دادن مداوم روش تربیتیتان ماجرا را پیچیدهتر نکنید. اگر روش خاصی را برای کنترل فرزندتان در نظر گرفتهاید و نسبت به درست بودنش مطمئن هستید حتی در حضور دیگران هم به آن روش پایبند باشید در غیر این صورت، فرزندتان گیچ و سردرگم خواهد شد و از حضور دیگران به عنوان ابزاری برای در دست گرفتن کنترل و نشان دادن رفتارهای نادرست استفاده خواهد کرد پس نگذارید روی نقطه ضعف شما دست بگذارد و حضور دیگران را به عنوان مجوزی برای سرپیچی کردن از قوانین و در دست گرفتن قدرت تلقی کند.
مجبورش نکنید از همه عذرخواهی کند
درست است که کودک شما باید مسئولیت رفتارهایش را بر عهده بگیرد و در صورت اشتباه کردن از کسانی که خسارت دیدهاند عذرخواهی کند اما به محض دیدن اشتباه و لغزش فرزندتان، او را مجبور به عذرخواهی نکنید و غرورش را در مقابل دیگران نشکنید. بچههایی که مدام مجبور میشوند بهخاطر هر اشتباه سادهای از دیگران عذرخواهی کنند، اعتماد به نفسشان پایین میآید و تصور میکنند که تکتک رفتارهایشان اشتباه و آسیبزننده است.
نمیخواهم مثل آنها باشم
الهام؛مامان آراد
انگار من مادرش نیستم؛ منی که تمام صبح تا شبم را در کنار او میگذرانم، از نظر دیگران هیچ چیز در مورد بزرگ کردن فرزندم نمیدانم. از نظر آنها زیاده از حد سهلانگارم و با بیتوجهیهایم به کودکم ظلم میکنم. میدانم برای مادربزرگها نوه اول همهچیز است اما گاهی نمیتوانم رفتارهای مادرم را هضم کنم. بچهداری از نظر او یعنی مدام بچه را در آغوش گرفتن.
اوایل در برابر حرفهایشان سکوت میکردم و روش خودم برای نگهداری از فرزندم را تغییر نمیدادم اما چند ماه که از تولد او گذشت، دیگر نتوانستم در برابر تکهپرانیها و واکنشهایشان طاقت بیاورم. حالا در حضور آنها، من هم یکی مثل خودشان هستم؛ کسی که جز بچهداری نباید هیچ کار دیگری در زندگیاش داشته باشد؛ کسی که از لحظه بیداری تا لحظه خواب باید کودکش را در بغل بگیرد، یکدستی غذا بپزد، در چند ثانیه غذایش را بخورد و از لذت یکبار در ماه بیرون رفتن با دوستانش هم بیبهره باشد.
کافی است بگویم برای بچهای که از جانم عزیزتر است و یک بخش زندگیام است و همچنین برای مادرم شایسته، توانمند و آرام بودن، باید به ابعاد دیگری که در زندگیام اهمیت دارند هم برسم تا دوباره سیل گوشه و کنایهها روان شود و بگویند تو که کارهای دیگری داشتی چرا بچهدار شدی؟ فکر نمیکنی سنت برای بچهدار شدن کم بود؟ مادری یک کار تماموقت است و اگر میخواستی آزاد باشی و به خواستههای خودت برسی چرا او را به دنیا آوردی و. . . .
تعطیلات عید نزدیک است و میدانم اگر کوچکترین زمانی را برای گذراندن با فرزندم از دست دهم، باز هم متهم میشوم. انگار قرار است من هم مثل مادرم، یک مادر مراقبتکننده و وسواسی باشم که حتی یک ثانیه هم اجازه دور شدن بچههایش از جلوی چشمش را نمیداد و با خستگی و کلافگی اما با احساس غرور ناشی از مادر تماموقت بودن روزهایش را میگذراند.
نمیخواهم با کسی بحث کنم و نمیخواهم مثل کسی زندگی کنم؛ اما توان پاسخ دادن به هیچ کس و توضیح دادن هیچ چیز را ندارم. فکر میکنم چارهای جز نشان دادن رفتارهای دوگانه ندارم و برای حفظ رابطهام با خانوادهام و کم کردن تنشها، چارهای جز این ندارم که در خانه خودم به یک شیوه مادری کنم و در حضور دیگران به یک شیوه دیگر. شاید این آسانترین راه برای پایان دادن به این بحثهای آزار دهنده باشد.
آقای راننده هم صاحبنظر است
نوشا؛ مامان شایان
پسرم تا یک سالونیمگی راه نیفتاد. من و پدرش از همه نگرانتر بودیم اما از آنجا که با متخصصان مختلف مشورت کرده بودیم، میدانستیم که پسرمان سالم است و باید تا چند ماه دیگر برای راه افتادنش منتظر بمانیم. اظهار نظرها، مقایسهها و توصیهها تمامی نداشت. هر دوی ما از پاسخ دادن و سوالات تکراری، خسته بودیم اما همان کسانی که بارها پاسخهایمان را شنیده بودند، باز هم حرفهایشان را تکرار میکردند و هیچ وقت قانع نمیشدند.
مهمانی رفتن در چنین شرایطی آزاردهندهترین کار به نظر میرسید. در اینکه مردم ما در همه مسائل کارشناس و صاحبنظر است شکی نیست؛ ولی یک وادی ویژه در این مورد، بچه و بچهداری است. من براساس تجربه و سنام یاد گرفتم که خیلی به اظهارنظرهای نابجا و بیمورد و بیپایه توجه نکنم و با دیگران در مورد این توصیههای تکراری بحث نکنم و گرچه بعد از به دنیا آمدن پسرم هم سعی کردم همین روال را دنبال کنم، اما دخالتهای بیجای اطرافیان در هر موردی گاهی کلافهکننده میشد.
همه حق مسلم خودشان میدانستند که در مورد بچه، رفتارهایش و شیوههای تربیتش نظر بدهند، راهنمایی کنند و حتی تا سرزنش کردن و زیر سوال بردنت پیش بروند. این دخالتها و اظهار نظرها فقط مختص بستگان درجه یک نبود؛ حتی راننده تاکسی گذری هم این حق را برای خودش قائل میشد که اصول بچهداری را به تو گوشزد کند و اصولا چون به قضیه برچسب راهنمایی و دلسوزی میخورد، حق اعتراض و برخورد قاطع را هم به من داده نمیشد. حالا تصور کنید مادری که به خصوص در تجربه اولش دچار هزار و یک بحران و دغدغه و خستگی است، باید همه این حرف و حدیثها را هم تحمل کند و با آنها کنار بیاید.
این ماجرا در جمعهای خانوادگی و دوستانه خیلی پررنگتر خود را نشان میداد و گاهی میتوانست و هنوز هم میتواند که تفریح و وقت خوش آدم را به راحتی تلخ کند. اینکه مدام احساس میکنی زیر نظری و باید طوری رفتار کنی که سوژهای برای شروع دلسوزیها و راهنماییها گیر کسی نیاید، از همه چیز سختتر است. حالا حساب کنید که بچه ناخوش و خسته باشد؛ آن موقع است که همه راهی را پیش رویت میگذارند تا بچه بدقلقت را آرام کنی و آنقدر حرف عوض میکنند و تو را برای اجرای حرفها در تنگنا قرار میدهند که بچه خستهتر و کلافهتر میشود.
من آدم قانونمندی نیستم اما برای حفظ آرامش و آسایش فرزندم از اول سعی کردم روال مشخصی در پیش بگیرم. مثل نوع تغذیهاش، ساعت خوابش، لباس پوشیدنش و. . . اما متاسفانه میبینم و میشنوم که این برنامهها یعنی سوسول بار آوردن بچه و مدام باید در مورد اینکه بچه فلانی ساعت یک شب میخوابد یا فلانی به بچه زیر یک سالش غذای پر از سس مایونز میدهد، گوش کنم.از نظر اطرافیان من، مادر خوب یعنی مادری که هیچ محدودیتی را برای فرزندش در نظر نمیگیرد و هیچ وقت« نه» به زبان نمیآورد. اما ای کاش یه کم یاد میگرفتیم حریم افراد را رعایت کنیم و تنها وقتی با حرفهایمان وارد این حیطه شویم که طرف مقابل خودش بخواهد و پذیرای آن باشد، نه اینکه با حرفا و دخالتهای بیجا و بیمورد او را با حال بد از مهمانی به خانه بفرستیم.
در خانه مادرم بچهها پادشاهی میکنند
زهرا؛ مامان سارا و شهاب
از نظر همه من مادر سختگیری هستم اما فکر میکنم هیچ مادری نیست که یکسری دغدغههای شخصی برای بزرگ کردن بچههایش نداشته باشد. همیشه مجموعهای از نگرانیها وجود دارد که آدم را وادار میکند اجازه انجام بعضی کارها را به فرزندش ندهد. معمولا یک مادر این دغدغهها را در قالب قانونهایی برای خودش تعریف میکند و سعی میکند همه جا آن قوانین را اجرا کند. قطعا هر کسی در خانه خودش میتواند آنطور که صلاح میداند بر رفتارهای فرزندش نظارت کند اما در سفر و مهمانی با حضورآدمهایی که خود را در امر تربیت بچه صاحبنظر میدانند کار سخت میشود.
از این آدمهای همیشه صاحبنظر که بگذریم، عدهای هم هستند که کاملا مادر و روشهای تربیتی و برنامههاش را نادیده میگیرند و دوست دارند به روش خودشان به بچه محبت کنند. میدانم که همه شما با پدیده نوه لوس کردن آشنا هستید. نوهها عزیزکردههای پدر و مادرمان هستند و حتی گاهی از ما هم برایشان عزیزتر هستند؛ آنقدر که آدم به چشم خودش میبیند که پدر و مادرش کارهایی برای نوه عزیزشان میکنند که در بچگی انجامش برای ما محال بود. نمیدانم خاصیت سن و سال است که پدر و مادرهای ما را اینقدر منعطف میکند یا رقابت با ما در جلب محبت بچه یا چیزی دیگر؛ فقط میدانم که تمام قانونها در خانه پدربزرگ و مادربزرگ از اعتبار میافتد و بچهها مطلقا در خانه آنها سلطنت میکنند.
حرف زدن و درخواستهای مکرر ما هم فایدهای ندارد و دختر کوچولوی ما میتواند ساعت 9 شب بستنی بخورد یا ساعت دو شب بخوابد و پسر کوچولویمان هم میتواند هرقدر خواست با کامپیوتر بازی کند. سختترین کار دنیا این است که از پدر و مادر مهربانمان بخواهیم که به قانونهایی که برای بچهها گذاشتهایم احترام بگذارند و وقتی چنین خواستهای را بیان میکنیم، ما را به چشم مادر فولادزره نگاه نکنند. میدانم که این مشکل خیلی از ماهاست بهخصوص که الان همه به یک بچه و دو بچه اکتفا میکنند و بچهها بیشتر از قبل در مرکز توجه قرار میگیرند. کاش راهی پیدا میشد که خیلی منطقی به پدر و مادر خودمان یا بهخصوص به پدر و مادر همسرمان میفهماندیم که ما بزرگ شدهایم و خیر و مصلحت بچههایمان را میخواهیم تا شاید آنها هم به قوانین ما احترام میگذاشتند اما بعید میدانم که هرگز به چنین راهی دست پیدا کنم.
من مادر ضدحالی هستم
مریم؛ مامان صدرا
یکی از چیزایی که خیلی در مهمانیها مخصوصا خانه پدرم و اقوام نزدیک ناراحتم میکند، این است که کنترلم روی چیزهایی که برای صدرا ممنوع یا محدود کردهام، از بین میرود. میدانم همه به خاطر دلسوزی وارد عمل میشوند اما متاسفانه با وجود تذکرهای همیشگیام به خودشان مجوز میدهند هر کاری که دوست دارند انجام دهند و به قانونهایی که من به عنوان مادر وضع کردهام، اعتنایی نکنند.
برای نمونه صدرا تا تبلت یا گوشی دست کسی میبیند دلش میخواهد عکس و فیلمهای داخلش را تماشا کند. تا اینجای ماجرا مشکلی نیست. چون به هر حال گوشیها و تبلتها با هم فرق میکنند و صدرا کار کردن با همه آنها را بلد نیست و بعداز کمی تلاش کردن،خودش گوشی را کنار میگذارد. اما مشکل از آنجا شروع میشود که دوستان خودشان ویدئوهای جالبی که روی تبلتهایشان هست را به بچه نشان میدهند و این آغاز همه مشکلات است. من معتقدم که دیدن همه آن ویدئوها برای پسری به سن صدرا مناسب نیست اما وقتی که صدرا چنین ویدئوهایی را میبیند، تا ما از آن خانه نرویم صدرا گوشی را رها نمیکند و همه را با صدای تکرار شونده و بلند ویدئوها کلافه میکند.
همین مسئله در مورد خوراکیهایی که نمیخواهم صدرا فعلا با آنها آشنا شود - مثل نوشابه یا پفک و. . . - هم وجود دارد و اصرارهای همه برای دادن این خوراکیها به صدرا آنقدر پیش میرود که مجبور میشوم قانونهای همیشگی که مشخص کردهام را بشکنم و چیزهایی که قبلا ممنوع کرده بودم را آزاد کنم. همه این رفتارها از من در چشم پسرم مادری سختگیر میسازد و او را به این خیال میاندازد که برای شاد بودن و رسیدن به خواستههایش، باید سراغ دیگران برود و این اتفاقی است که من را میترساند و حاضرشدن در مهمانیها را برایم سخت و آزاردهنده میکند.
منبع:
سیب سبز
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼