دعوا در زندگی زناشویی، چه عواقبی دارد؟
اختلاف و گاهی دعوا تا چه حد در زندگی زناشویی طبیعی است و اگر از چه حدی بگذرد نگران کننده می شود؟
اختلاف و گاهی دعوا تا چه حد در زندگی زناشویی طبیعی است و اگر از چه حدی بگذرد نگران کننده می شود؟
«دعوا نمک زندگی است!»، «زن و شوهر دعوا کنند، ابلهان (دور از جان شما!) باور کنند!» این جمله ها را تا به حال چند بار از زبان بزرگ ترهایتان شنیده اید؟ آیا شما به این حرف ها باور دارید؟ آیا واقعا دعواهای زن و شوهری کاملا طبیعی و بخشی از زندگی زناشویی هستند؟ برعکسش چطور؟ دور و برتان زوجی را سراغ دارید که در همه دورهمی ها با افتخار مدام بگویند: «ما که هیچ مشکلی با هم نداریم و سر همه چیز با هم توافق داریم»؟! به نظرتان می شود ۲ نفر کنار هم زندگی کنند و اصلا با هم اختلاف نداشته باشند؟
دعواکردن طبیعی است؟!
متاسفانه در جامعه تعابیری وجود دارد که می گوید دعوای بین زن و شوهر خیلی طبیعی است و دعوا در زندگی همه همسران وجود دارد و اگر زن و شوهری دعوا می کنند، کسی تصور نکند که مشکل جدی وجود دارد و خیلی طبیعی است و... اگر منظور از دعوا رفتارهای پرخاشگرانه است به معنای اینکه زن و شوهر حقوق یکدیگر را رعایت نکنند و هر کدام- زن یا مرد تفاوتی نمی کند- رفتاری می کنند که به یکدیگر آسیب اجتماعی، جسمی و... می زند، مسلما طبیعی نیست و نمی توان گفت «رفتارهای پرخاشگرانه بین زن و شوهر خیلی طبیعی است»!
به نظر من، بهتر است به جای اینکه بگوییم دعوای بین زن و شوهر طبیعی است، بگوییم «اختلاف بین زن و شوهر طبیعی است» به هر حال همه زن و شوهرها در برخی موارد با هم اختلاف نظر دارند و این اختلاف نظر گاهی به دلیل فراهم نبودن امکانات گفت و گو، ممکن است به تعارض تبدیل شود. گاهی این تعارض ها آنقدر جدی می شود که همسران مجبور می شوند در آن مورد خاص سکوت کنند یا صحبت کردن درباره اش را به تعویق بیندازند.
اگر منظور از دعوا کردن همین اختلاف نظرها و تعارض ها باشد، مسلما این موضوع بین زن و شوهرها وجود دارد و امری کاملا طبیعی است.
ما تفاهم کامل داریم!
در اینجا بحث مهم دیگری پیش می آید؛ آیا همسرانی وجود د ارند که در تمام مسائل با هم تفاهم داشته و هیچ اختلاف نظری با هم نداشته باشند؟
در پاسخ به این سوال باید بگویم به رغم همه تمهیداتی که افراد قبل از ازدواج برای مقوله انتخاب همسر در نظر می گیرند، حتی وقتی از جلسات مشاوره پیش از ازدواج کمک می گیرند، حتی اگر اشتراکات زیادی بین رفتار خود و فرد مورد نظر پیدا کرده و دوره آشنایی و نامزدی طولانی و مناسی داشته باشند و با رعایت بسیاری مسائل دیگر، باز نمی توانیم زن و شوهری پیدا کنیم که در تمام مسائل و پیشامدهای زندگی، با هم متفق القول باشند.
گاهی همسرانی را می بینیم که می گویند: «ما هیچ اختلاف نظری با هم نداریم!» که من این موضوع را بعید می دانم؛ احتمال دارد در یک رابطه زن و شوهری، یکی از طرفین، شیوه رفتاری «کنترلی» با همسرش داشته باشد و به این ترتیب فرد زن یا شوهر خود را به مدل ارتباطی منفعلانه می برد. یا بعضی افراد به خاطر سبک شخصیتی خودشان، وقتی وارد رابطه ازدواجی می شوند، سبک ارتباطی منفعلانه دارند و تبعیت محض از خودشان نشان می دهند. مسلما این تبعیت محض، همراه با احساس رضایتمندی نیست بلکه معمولا به دلیل ترس و نگرانی از ابراز نظر مخالف با همسر است بنابراین در چنین شرایطی، نبود اختلاف نظر بین زن و شوهر نشان دهنده یک آسیب در رابطه است.
نگذارید اختلاف نظرهایتان به «دعوا» تبدیل شوند
معمولا اختلاف نظرهای بین همسران به 2 گروه تقسیم می شود؛ یکی اختلاف نظر در مورد مسائل جزئی و یکی هم مسائل اساسی و جدی زندگی مثل اعتقادات و ایدئولوژی، شیوه ارتباطات اجتماعی، شغل (کار کردن یا نکردن)، تحصیلات (درس خواندن یا نخواندن) و بحث مدیریت منابع اقتصادی و مدیریت مالکیت.
اختلاف نظر در مورد مسائل اساسی همان اختلاف دیدگاه هایی است که در اولین فرصت ممکن باید بین زن و شوهر حل شود و به تفاهمی قابل رضایت طرفین برسد.
طبیعتا وقتی این مسائل حل نشده باقی بمانند، اختلاف نظرهای متفاوتی از آن منشعب می شود که به چالش های مکرر تبدیل می شود و باعث فرسودگی نظام خانوادگی (زوج و فرزندان) خواهدشد. متاسفانه این مسائل در سطح جامعه ما، بین همسران بسیار زیاد است و معمولا آنها یا اصلا در این موارد صحبت نمی کنند تا اینکه یک مرتبه و در شرایطی خاص مطرح و به یک بحران تبدیل می شود یا یک مساله مطرح اما به عنوان یک مجادله، نیمه تمام رها و باز در مقاطع دیگر تکرار می شود.
پیشنهاد جدی این است که اگر خود همسران می توانند در این موارد به تفاهم برسند، هر چه سریع تر و در اولین فرصت زمانی این کار را انجام دهند. اما اگر خودشان به تفاهم نمی رسند، به مشاوران حوزه خانواده مراجعه کنند تا با جمع بندی مسائل، به یک دیدگاه واحد برسند. البته افراد نباید از مشاور، انتظار قضاوت کردن داشته باشند؛ وظیفه متخصصان حوزه مشاوره و روان شناسی، هدایت زن و شوهر به سمت یک دیدگاه سالم است. یعنی دیدگاهی که منافع هر 2 طرف را از لحاظ روانی، عاطفی، احساسی و اجتماعی در نظر می گیرد و به جای اینکه قضاوت کند چه کسی (زن یا مرد) درست می گوید، با توجه به پیامدها، به این موضوع دقت می کند که کدام شیوه اندیشیدن و کدام شیوه اجرا و ارتباط سالم تر است. بنابراین با این ذهنیت به فرد متخصص حوزه مشاوره و روان شناسی مراجعه می کنیم که او نقل قولی عملی را برایمان بیان و چارچوبی علمی برایمان ترسیم می کند که تبعیت از این چارچوب، می تواند به رفع تعارض های ما کمک کند.
«پذیرش» بخشی از حل تعارض است
حتما شنیده اید که می گویند «زن و شوهر باید با هم کنار بیایند تا زندگی شان سر پا بماند.» و بخشی از حل تعارض، همین پذیرش است؛ یعنی پذیرش تفاوت هایی که بین دیدگاه های فرد و همسرش وجود دارد اما مواقعی هست که این اختلاف دیدگاه ها آسیب زننده است؛ فرض کنید فردی در نظام خانواده، شخصیتی وسواسی دارد و همه کارهایش را با آداب و نظم خاصی انجام می دهد. فرد دیگر در نقطه مقابلش است و کاملا بی نظم.، آشفته و به هم ریخته است!
فرد شلخته نمی تواند بگوید: «همسرم باید با شلختگی من کنار بیاید!» یا فرد وسواسی نمی تواند بگوید: «من همین که هستم، همسرم باید با این نظم و چارچوب کنار بیاید!» قطعا این ۲ نفر به یکدیگر آسیب می زنند. پس برای رفع این تعارض شیوه ارتباطی یا تعارض شیوه ارتباطی یا تعارض مدیریت ارتباط، هر ۲ طرف باید راهکارهایی ارائه کنند که ابعادی از طرف مقابل را بپذیرند و ابعادی از خود که تیزتر و آسیب زننده است، اصلاح کنند. به این ترتیب حد تعادل ارتباط رعایت می شود و هر ۲ طرف سالم می مانند.
رابطه تان آسیب دیده است؟
وجود اختلاف های تکرارشونده بین همسران، که به مرور به مجادله (لفظی یا جدی تر از آن) تبدیل شود، نشان دهنده وجود آسیب در رابطه آنهاست و همان طور که قبلا هم در این مورد صحبت کردیم، وجود این آسیب ها به معنی ماهر نبودن زن و شوهر در مهارت های پایه زندگی مشترک از جمله توانایی برقراری ارتباط موثر (رفتار جراتمندانه و مدیریت خشم) و مهم تر از آن مهارت حل مساله و تصمیم گیری است.
مسلما وقتی زن و شوهر مهارت های پایه زندگی مشترک را بلد نباشد، اختلاف دیدگاهشان به اختلاف نظرهای مکرر تبدیل می شود و اختلاف نظرها به مجادله می انجامد و بعد از آن به چیزی که به «دعوا» مشهور است، اتفاق می افتد. در سطح جامعه کارگاه هایی تحت عنوان کارگاه مهارت زندگی برگزار می شود. مجموعه 10 کارگاه که معمولا با کارگاه مهارت برقراری ارتباط موثر آغاز می شود و به ترتیب کارگاه های جراتمندی، مدیریت استرس، مدیریت خشم، خودآگاهی، حل مساله و تصمیم گیری.
مدیریت زمان و در نهایت کارگاه تفکر خلاق و نقاد است و همه اینها مهارت های پایه ای هستند که لازم است همسران یاد بگیرند. کنار این کارگاه ها 2 مهارت دیگر هم آموزش داده می شود؛ یکی پیشگیری از خلق منفی (افسردگی) که به زندگی سالم تر کمک می کند و دیگری مهارت حل تعارض که در این کارگاه افراد یاد می گیرند تعارض هایشان را با اطرافیان خود حل کنند.
«دعوا نمک زندگی است!»، «زن و شوهر دعوا کنند، ابلهان (دور از جان شما!) باور کنند!» این جمله ها را تا به حال چند بار از زبان بزرگ ترهایتان شنیده اید؟ آیا شما به این حرف ها باور دارید؟ آیا واقعا دعواهای زن و شوهری کاملا طبیعی و بخشی از زندگی زناشویی هستند؟ برعکسش چطور؟ دور و برتان زوجی را سراغ دارید که در همه دورهمی ها با افتخار مدام بگویند: «ما که هیچ مشکلی با هم نداریم و سر همه چیز با هم توافق داریم»؟! به نظرتان می شود ۲ نفر کنار هم زندگی کنند و اصلا با هم اختلاف نداشته باشند؟
دعواکردن طبیعی است؟!
متاسفانه در جامعه تعابیری وجود دارد که می گوید دعوای بین زن و شوهر خیلی طبیعی است و دعوا در زندگی همه همسران وجود دارد و اگر زن و شوهری دعوا می کنند، کسی تصور نکند که مشکل جدی وجود دارد و خیلی طبیعی است و... اگر منظور از دعوا رفتارهای پرخاشگرانه است به معنای اینکه زن و شوهر حقوق یکدیگر را رعایت نکنند و هر کدام- زن یا مرد تفاوتی نمی کند- رفتاری می کنند که به یکدیگر آسیب اجتماعی، جسمی و... می زند، مسلما طبیعی نیست و نمی توان گفت «رفتارهای پرخاشگرانه بین زن و شوهر خیلی طبیعی است»!
به نظر من، بهتر است به جای اینکه بگوییم دعوای بین زن و شوهر طبیعی است، بگوییم «اختلاف بین زن و شوهر طبیعی است» به هر حال همه زن و شوهرها در برخی موارد با هم اختلاف نظر دارند و این اختلاف نظر گاهی به دلیل فراهم نبودن امکانات گفت و گو، ممکن است به تعارض تبدیل شود. گاهی این تعارض ها آنقدر جدی می شود که همسران مجبور می شوند در آن مورد خاص سکوت کنند یا صحبت کردن درباره اش را به تعویق بیندازند.
اگر منظور از دعوا کردن همین اختلاف نظرها و تعارض ها باشد، مسلما این موضوع بین زن و شوهرها وجود دارد و امری کاملا طبیعی است.
ما تفاهم کامل داریم!
در اینجا بحث مهم دیگری پیش می آید؛ آیا همسرانی وجود د ارند که در تمام مسائل با هم تفاهم داشته و هیچ اختلاف نظری با هم نداشته باشند؟
در پاسخ به این سوال باید بگویم به رغم همه تمهیداتی که افراد قبل از ازدواج برای مقوله انتخاب همسر در نظر می گیرند، حتی وقتی از جلسات مشاوره پیش از ازدواج کمک می گیرند، حتی اگر اشتراکات زیادی بین رفتار خود و فرد مورد نظر پیدا کرده و دوره آشنایی و نامزدی طولانی و مناسی داشته باشند و با رعایت بسیاری مسائل دیگر، باز نمی توانیم زن و شوهری پیدا کنیم که در تمام مسائل و پیشامدهای زندگی، با هم متفق القول باشند.
گاهی همسرانی را می بینیم که می گویند: «ما هیچ اختلاف نظری با هم نداریم!» که من این موضوع را بعید می دانم؛ احتمال دارد در یک رابطه زن و شوهری، یکی از طرفین، شیوه رفتاری «کنترلی» با همسرش داشته باشد و به این ترتیب فرد زن یا شوهر خود را به مدل ارتباطی منفعلانه می برد. یا بعضی افراد به خاطر سبک شخصیتی خودشان، وقتی وارد رابطه ازدواجی می شوند، سبک ارتباطی منفعلانه دارند و تبعیت محض از خودشان نشان می دهند. مسلما این تبعیت محض، همراه با احساس رضایتمندی نیست بلکه معمولا به دلیل ترس و نگرانی از ابراز نظر مخالف با همسر است بنابراین در چنین شرایطی، نبود اختلاف نظر بین زن و شوهر نشان دهنده یک آسیب در رابطه است.
نگذارید اختلاف نظرهایتان به «دعوا» تبدیل شوند
معمولا اختلاف نظرهای بین همسران به 2 گروه تقسیم می شود؛ یکی اختلاف نظر در مورد مسائل جزئی و یکی هم مسائل اساسی و جدی زندگی مثل اعتقادات و ایدئولوژی، شیوه ارتباطات اجتماعی، شغل (کار کردن یا نکردن)، تحصیلات (درس خواندن یا نخواندن) و بحث مدیریت منابع اقتصادی و مدیریت مالکیت.
اختلاف نظر در مورد مسائل اساسی همان اختلاف دیدگاه هایی است که در اولین فرصت ممکن باید بین زن و شوهر حل شود و به تفاهمی قابل رضایت طرفین برسد.
طبیعتا وقتی این مسائل حل نشده باقی بمانند، اختلاف نظرهای متفاوتی از آن منشعب می شود که به چالش های مکرر تبدیل می شود و باعث فرسودگی نظام خانوادگی (زوج و فرزندان) خواهدشد. متاسفانه این مسائل در سطح جامعه ما، بین همسران بسیار زیاد است و معمولا آنها یا اصلا در این موارد صحبت نمی کنند تا اینکه یک مرتبه و در شرایطی خاص مطرح و به یک بحران تبدیل می شود یا یک مساله مطرح اما به عنوان یک مجادله، نیمه تمام رها و باز در مقاطع دیگر تکرار می شود.
پیشنهاد جدی این است که اگر خود همسران می توانند در این موارد به تفاهم برسند، هر چه سریع تر و در اولین فرصت زمانی این کار را انجام دهند. اما اگر خودشان به تفاهم نمی رسند، به مشاوران حوزه خانواده مراجعه کنند تا با جمع بندی مسائل، به یک دیدگاه واحد برسند. البته افراد نباید از مشاور، انتظار قضاوت کردن داشته باشند؛ وظیفه متخصصان حوزه مشاوره و روان شناسی، هدایت زن و شوهر به سمت یک دیدگاه سالم است. یعنی دیدگاهی که منافع هر 2 طرف را از لحاظ روانی، عاطفی، احساسی و اجتماعی در نظر می گیرد و به جای اینکه قضاوت کند چه کسی (زن یا مرد) درست می گوید، با توجه به پیامدها، به این موضوع دقت می کند که کدام شیوه اندیشیدن و کدام شیوه اجرا و ارتباط سالم تر است. بنابراین با این ذهنیت به فرد متخصص حوزه مشاوره و روان شناسی مراجعه می کنیم که او نقل قولی عملی را برایمان بیان و چارچوبی علمی برایمان ترسیم می کند که تبعیت از این چارچوب، می تواند به رفع تعارض های ما کمک کند.
«پذیرش» بخشی از حل تعارض است
حتما شنیده اید که می گویند «زن و شوهر باید با هم کنار بیایند تا زندگی شان سر پا بماند.» و بخشی از حل تعارض، همین پذیرش است؛ یعنی پذیرش تفاوت هایی که بین دیدگاه های فرد و همسرش وجود دارد اما مواقعی هست که این اختلاف دیدگاه ها آسیب زننده است؛ فرض کنید فردی در نظام خانواده، شخصیتی وسواسی دارد و همه کارهایش را با آداب و نظم خاصی انجام می دهد. فرد دیگر در نقطه مقابلش است و کاملا بی نظم.، آشفته و به هم ریخته است!
فرد شلخته نمی تواند بگوید: «همسرم باید با شلختگی من کنار بیاید!» یا فرد وسواسی نمی تواند بگوید: «من همین که هستم، همسرم باید با این نظم و چارچوب کنار بیاید!» قطعا این ۲ نفر به یکدیگر آسیب می زنند. پس برای رفع این تعارض شیوه ارتباطی یا تعارض شیوه ارتباطی یا تعارض مدیریت ارتباط، هر ۲ طرف باید راهکارهایی ارائه کنند که ابعادی از طرف مقابل را بپذیرند و ابعادی از خود که تیزتر و آسیب زننده است، اصلاح کنند. به این ترتیب حد تعادل ارتباط رعایت می شود و هر ۲ طرف سالم می مانند.
رابطه تان آسیب دیده است؟
وجود اختلاف های تکرارشونده بین همسران، که به مرور به مجادله (لفظی یا جدی تر از آن) تبدیل شود، نشان دهنده وجود آسیب در رابطه آنهاست و همان طور که قبلا هم در این مورد صحبت کردیم، وجود این آسیب ها به معنی ماهر نبودن زن و شوهر در مهارت های پایه زندگی مشترک از جمله توانایی برقراری ارتباط موثر (رفتار جراتمندانه و مدیریت خشم) و مهم تر از آن مهارت حل مساله و تصمیم گیری است.
مسلما وقتی زن و شوهر مهارت های پایه زندگی مشترک را بلد نباشد، اختلاف دیدگاهشان به اختلاف نظرهای مکرر تبدیل می شود و اختلاف نظرها به مجادله می انجامد و بعد از آن به چیزی که به «دعوا» مشهور است، اتفاق می افتد. در سطح جامعه کارگاه هایی تحت عنوان کارگاه مهارت زندگی برگزار می شود. مجموعه 10 کارگاه که معمولا با کارگاه مهارت برقراری ارتباط موثر آغاز می شود و به ترتیب کارگاه های جراتمندی، مدیریت استرس، مدیریت خشم، خودآگاهی، حل مساله و تصمیم گیری.
مدیریت زمان و در نهایت کارگاه تفکر خلاق و نقاد است و همه اینها مهارت های پایه ای هستند که لازم است همسران یاد بگیرند. کنار این کارگاه ها 2 مهارت دیگر هم آموزش داده می شود؛ یکی پیشگیری از خلق منفی (افسردگی) که به زندگی سالم تر کمک می کند و دیگری مهارت حل تعارض که در این کارگاه افراد یاد می گیرند تعارض هایشان را با اطرافیان خود حل کنند.
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼