صحبتهای محمد مهدی احمدی،بازیگر خردسال
پای صحبتهای «محمدمهدی احدی»، بازیگر خردسالی که در تلویزیون و سینما، خوب درخشیده دنیای کودکی، دنیای شیرینی است.
شهرزاد:پای صحبتهای «محمدمهدی احدی»، بازیگر خردسالی که در تلویزیون و سینما، خوب درخشیده
دنیای کودکی، دنیای شیرینی است. بازیگری هم حرفه جالب و شیرینی است. تصمیم گرفتیم از این شماره، برویم سراغ کودکانی که کودکی و بازیگری را با هم تجربه میکنند؛ بنشینیم پای حرفهایشان و قدم بگذاریم به دنیای شاد و شیرین کودکی و همراه شویم با بازیهای کودکانهشان.
محمدمهدی احدی، متولد 9 آبان 1380 است. کارنامه کلاس چهارم را بهتازگی گرفته، معدلش هم شده 92/19. عاشق ریاضی است که هم سخت است و هم شیرین. دو سال است وارد دنیای بازیگری شده و حضور در فیلمهایی مانند «آذر»، «بهشت اینجاست»، «یک روز ابری بدون بارون»، «سفر زمان»، «عشق در کوچه بنبست» و مجموعههای تلویزیونی «تاوان» و «میریم سفر»، کارنامه حرفهای- هنریاش را پربار کرده. با اینکه سرگرم بازی در فیلم «همسایه جهنمی» بود اما خیلی راحت و صمیمی، با ما صحبت کرد و از خودش گفت.
اینجوری شروع شد
دو سال پیش، شب بیستویکم ماه رمضان، رفته بودیم دانشگاه تهران تا در مراسمی که آنجا برگزار میشد، دعا بخوانیم. آقای کارگردانی به نام «حمید سلیمیان» آنجا بود که برای اولین فیلم بلندش، دنبال بچه میگشت. مرا دید و خوشش آمد. بعد، از من تست گرفت. وقتی قبول شدم، من را برد شمال که در فیلم بازی کنم.
یک بازیگر حسی
اول، فیلمنامه را میخوانم. در مورد آن فکر میکنم. ریاکشنهایم زیاد است. اوایل، بدنم خشک بود، اما الان، راه افتادهام. از میمیک صورت استفاده میکنم و حس میگیرم. با بازیگر مقابلم صحبت میکنم تا بتوانم راحت کار کنم. من، یک بازیگر حسی هستم.
کار میکنم؛ آی کار میکنم
بیشتر، صبحها، سر کار هستم و شبها درس میخوانم. در کارهای خانه هم به مامانم کمک میکنم؛ اتاقم را مرتب میکنم، ظرف میشویم و سبزی و لوبیا هم پاک میکنم. خیلی دلم میخواهد با دوچرخهام بروم از بقالی خرید کنم، ولی مامانم اجازه نمیدهد.
آرزو دارم...
پنجتا آرزو دارم: سایه پدر و مادرم که خیلی برایم زحمت کشیدهاند، همیشه، بالای سرم باشد. هیچ جای دنیا، جنگ نباشد. بزرگ شدم، کارگردان شوم. به کشور اسپانیا سفر کنم. مثل دکتر «پرتوی» که دکترای حسابداری دارد و انسان خوبی است، من هم خوب و موفق باشم.
دوستشان دارم
عاشق «حامد بهداد» هستم، چون بازیاش حرف ندارد. «مهتاب کرامتی» را هم خیلی دوست دارم. در فیلم آذر، نقش مادر من را داشت، اما در هنر هم مثل یک مادر، من را بزرگ کرد. «مهتاب نصیرپور» هم روی بازیام خیلی تاثیر گذاشت و باعث شد چیزهای زیادی را تجربه کنم.
اسباببازیها
کلی هواپیما، تفنگ، عروسک و ماشین دارم که بیشترشان را خراب کردهام. بازیهای کامپیوتری را خیلی دوست دارم؛ پلیاستیشن را که دیگه نگو! هر روز بازی کنم، اما سیر نمیشوم.
فقط قورمهسبزی
جوجهکباب و بادمجان را اصلا دوست ندارم، اما عاشق قورمهسبزی هستم. وقتی سر کارم، هر غذایی بدهند، میخورم. فقط روز اول فیلمبرداری، چون استرس دارم، شام و ناهار نمیخورم. زنگ تفریح هم در مدرسه، کیک و شیرکاکائو، پُفیش و چیپس میخورم.
هم پولدار، هم نیکوکار
درآمدم خوب است، خدا را شکر. بیشتر پولهایم را میگذارم در بانک تا زیاد شود. اندازه دریا که شد، یک خانه بزرگ، یک موتور و یک ماشین لامبورگینی میخرم. با پولهایم، کارهای خوب هم انجام میدهم. مثلا به یک مرکز توانبخشی کمک میکنم. میخواهم نیکوکار باشم، نه پولپرست. میخواهم از پول و شهرتم استفاده کنم تا مردم هم تشویق شوند و کارهای خوب انجام دهند. میروم خانه سالمندان و برای پیرمردها و پیرزنهای آنجا، هدیه میخرم.
هر روز ششتا گل
از شش سالگی، فوتبال بازی میکنم. الان هم میروم کلاس فوتبال. پست مهاجم را بازی میکنم. بچهها به من پاس میدهند، من، دریبل و گل میزنم. روزی ششتا گل میزنم. آبیام و استقلالی. «فرهاد مجیدی» را خیلی دوست دارم. بین تیمهای خارجی هم طرفدار بارسلونا هستم. عشق من، «لیونل مسی» است؛ بعدش هم «ژاوی هرناندس» را دوست دارم.
خاطرهها میآیند
تلخترین خاطره زندگیام، فوت پدربزرگ و فوت عمواکبرم است که خیلی دوستشان داشتم. شیرینترین هم، وقتی که آقای «موتمن»، نقش پسر عقبافتاده را در فیلم آذر، خوب بازی کردم، برایم یک توپ فوتبال خارجی نایک خرید.
این خبرنگارها!
تا حالا، 12بار با من گفتوگو کردهاند و در مجلهها و روزنامهها چاپ شده. خبرنگارها، من را خیلی دوست دارند و سوالهای خوب از من میپرسند. من هم خبرنگارها را دوست دارم؛ چون باعث میشوند معروف شوم، اما من، هیچوقت، خودم را نمیگیرم؛ همیشه سادهام.
فیلم میبینم
وقتی سر کار نیستم، زیاد فیلم میبینم و روی بازیها دقت میکنم تا بیشتر یاد بگیرم. شبکه نمایش و آیفیلم را زیاد تماشا میکنم و کارتون هم دوست دارم؛ «بن تن»، «مرد عنکبوتی»، «کلاهقرمزی» و «شکرستان».
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼