۱۶۱۲۹۶
۲۹۷۶
۲۹۷۶

قصه جالب کودکانه، چهار تا خرگوش کوچولو

روزی و روزگاری، در جنگلی پر از درختهای سوزنی، چهار بچه خرگوش همراه مادرشان در حفره ای شنی زیر ریشه های یک درخت زندگی می کردند.

روزی و روزگاری، در جنگلی پر از درختهای سوزنی، چهار بچه خرگوش همراه مادرشان در حفره ای شنی زیر ریشه های یک درخت زندگی می کردند. اسمهای آنها ، فلاپسی ، ماپسی ، دم پنبه ای و پیتر بود.
یک روز صبح مامان خرگوشه گفت: عزیزان من ، حالا شما می توانید بیرون بروید و در مزرعه ها بگردید ولی یادتان نرود که وارد باغ آقای مک نشوید. پدرتان هم در آن باغ دچار مشکل شده بود.
بروید و بگردید ولی شیطونی نکنید. من هم می خواهم برای خرید بیرون بروم.
سپس خانم خرگوشه سبد و چترش را برداشت و به جنگل رفت او می خواست از نانوائی،کمی نان و پنج عدد کلوچه کشمشی بخرد.
فلاپسی و ماپسی و دم پنبه ای که کوچکتر بودند با هم پایین رفتند و به یک بوته توت جنگلی رسیدند.اما پیتر که شیطون و حرف گوش نکن بود بسمت باغ آقای مک دوید و از زیر در به داخل خزید.
اول کمی کاهو خورد و بعد سراغ لوبیا و تربچه رفت
کمی احساس ناراحتی و دل درد کرد او تصمیم گرفت، چیز دیگری برای خوردن پیدا کند.
منبع: کودکان

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

  • اخبار داغ
  • جدیدترین
  • پربیننده ترین
  • گوناگون
  • مطالب مرتبط

برای ارسال نظر کلیک کنید

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «نی نی بان» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.