جلوگیری از آزار کودک، وقتشه همه فریاد بزنیم
خبر آزار جنسی دانش آموزان یک مدرسه در غرب تهران، افکار عمومی را به شدت آزرده خاطر کرده و روح جامعه را رنجانده است.
«وقت آن است که با صدای بلند بگوییم جامعه ایران به بحران جنسی مبتلا شده است. برای جامعهای که ادعا دارد قادر به حل تمام مشکلات بشری است خیلی زشت است که به چنین بحرانی مبتلاست و انکار آن هم مشکلی را حل نمیکند. این همه محدودیت به اینجا کشیده و تصور اصلاح جامعه با برخوردهای پلیسی نتیجه بهتری دربرندارد.»
«خبر آزار جنسی دانش آموزان یک مدرسه در غرب تهران، افکار عمومی را به شدت آزرده خاطر کرده و روح جامعه را رنجانده است. همین که شخص رییس قوۀ قضاییه به موجب فرمانی کم سابقه از جانب رهبری عالی نظام، مأمور بررسی و مجازات مرتکبان این «جنایت» شدهاند، نشان می دهد ابعاد حادثه تا چه حد گسترده بوده است.
برخی گزارشها حکایت از آن دارد که قضیه فراتر از «آزار جنسی» و بحث «تجاوز» در میان است.
دربارۀ تعداد دانش آموزان قربانی نیز تا ۱۶ نفر شنیده شده و اگر درست باشد که مرتکب، ناظم بوده این پازل نفرت انگیز آنگاه کامل می شود.
به این بهانه چند نکته را می توان یادآور شد که اگر هم مرهم دل پدر و مادرهای شوکه شده نباشد، می تواند در جلوگیری از تکرار چنین فجایعی مؤثر افتد:
۱- آموزش و پرورش ما نیز مانند دیگر دستگاه های اداری گرفتار ظاهرگرایی و شعارزدگی است و می توان حدس زد فرد مذکور با چهرۀ حق به جانب و ظاهر الصلاح، اعتماد مدیریت مدرسه را جلب کرده بوده و گرنه این قدر احساس امنی نمی کرده است. مادام که در گزینش روابط ظاهری و ابراز وفاداری بر صلاحیت و تخصص ذاتی بچربد، آش همین است و کاسه همین ولو همواره آش به این شوری نباشد.
۲-یکی از اهداف تأسیس انجمن اولیا و مربیان یا انجمن خانه و مدرسه نظارت اولیا بر عملکرد مدیریت مدرسه بوده است اما در عمل این انجمن ها به وسیله ای برای جلب شهریه و بودجه و توجیه هزینه ها تبدیل شده اند و مدیران و ناظمان به تذکرات کیفی آنان توجه نمی کنند.
رییس مدرسه معمولا خود را رییس انجمن هم تصور می کند و نقش رییس انجمن در عمل تزیینی شده است.
این امر البته بیشتر از ناآگاهی اولیا و این تصور که مدیر و ناظم هر کار بخواهند می توانند انجام دهند یا فرزندشان گروگان آنهاست نشأت می گیرد.
ترس از حربه ای به نام کاهش نمرۀ انضباط یا ثبت نام نکردن در سال بعد پدر و مادرها را به تسلیم و اطاعت واداشته است.
شگفتآور این که این وضعیت در مدارس هیأت امنایی هم برقرار است. در حالی که هیأت امنا باید نظارت بیشتری داشته باشد اما ترکیب آنها به گونه ای چیده می شود که دست بالا با مدیریت مدرسه است.
این در حالی است که در نظام های آموزشی مدرن که در کشورهای اسکاندیناوی اجرا می شود مدرسه جزئی از یک زنجیره است و مدرسه پادگان یا زندانی نیست که بچه را به آن بسپارند تا هر کار خواستند انجام دهند.
۳- در سیستم اداری ایران کافی است فرد وارد شود. از آن پس روزشماری می کند کی سی سال او پر شود و هیچ گاه خود را در معرض آزمون ها و بررسی های دوباره احساس نمی کند. دوستی که به ژاپن سفر کرده بود می گفت از مشاهده آن همه کتاب خوان در مترو ابتدا تصور می کردم این مردم همه اهل رمان و شعر یا فلسفه و ادبیات یا تشنه آگاهی و کسب راز و رمز هستی یا معنای زندگی اند اما اندک زمانی بعد دریافتم بخش قابل توجهی از این جماعت مدام خود را به روز می کنند تا شغل خود را از دست ندهند. طرف عاشق ادبیات نیست. سرآشپزی است که می داند در پایان سال از او می خواهند غذای جدیدی که یادگرفته را بپزد وگرنه در اولویت تعدیل نیروست.
درست است که حراست ادارات از جنبه های حجاب و ایدئولوژی و مالی و اخلاقی نظارت هایی دارند اما باز هاله ای از امنیت دورادور خود احساس می کنند؛ حال آن که مانند بانک ها ناگهان افراد باید تغییر کنند.
در یک بانک وقتی معاون یا رییس اعتبارات به شعبه ای دیگر منتقل شوند چنانچه زنجیرۀ فسادی شکل گرفته باشد به صورت خودکار لو می رود. در بانک ها ناگهان به فرد مرخصی می دهند و جای او دیگری را می نشانند و اگر اصرار داشته باشد نرود یعنی ریگی به کفش دارد و نمی خواهد رازی برملا شود. در یک مدرسه هم اگر افراد جا به جا شوند زبان بچه ها باز می شود و می توانند وضعیت را به فرد بعدی گزارش دهند تا فاجعه عمق پیدا نکند.
شاید گفته شود در مدرسه غیر انتفاعی فرد میتواند کارمند آموزش و پرورش نباشد ولی در این فرض هم نمیتوان نظارت را انکار کرد.
۴- یکی از دلایلی که پدر و مادرها یا بچه ها جرأت شکایت از معلمین و کادر مدرسه را ندارند القای این گزاره است: معلم، مقدس است.
حال آن که هیچ شغلی فی نفسه مقدس نیست. رفتگری که کار خود را دقیق و درست و مرتب انجام می دهد بر پزشک و جراحی که زیر میزی می گیرد شرف دارد اما هر دو در قبال خدمتی که ارایه می دهند پول می گیرند و مقدس نیستند هر جا پول به میان بیاید قداست رخت برمی بندد. دوستی که ما را با اتومبیل به مقصد می رساند، لطف می کند و ما از او تشکر می کنیم ولی دلیلی ندارد از رانندۀ اسنپ که از ما پول میگیرد به همان غلظت تشکر کنیم.
روزنامه نگار، خدمات اطلاع رسانی ارایه می دهد. پلیس هم خدمات امنیتی، پزشک، خدمات سلامت و معلم هم خدمات آموزشی ارایه می دهد.
این مقدس، مقدس کردن ها جسارت نظارت و پی گیری را از مردم گرفته و متخلفان را گستاخ کرده است.
وقتی اعلام می شود ۲۵ درصد افراد جامعه از مشکلات روحی و روانی رنج میبرند یعنی از هر چهار نفر یک نفر و این یک نفر هم می تواند روزنامه نگار باشد و هم پاسبان و هم معلم و ناظم.
۵- دوستی می گفت: چند سال پیش و در مدرسه فرزندم، احساس کردم خانم ناظم/معلم از عقده های جدی رنج می برد و چون خودش بهره ای از شادابی و زیبایی نبرده بود می کوشید این حس را در بچه ها بکُشد. یکی دو بار به مدیر مدرسه تذکر دادم و وقتی دیدم پی گیری نمی کند یا جدیت ندارد در یکی از جلسات عمومی از روانپزشکی که دعوت شده بود خواستم از او سلامت روان بگیرد. خانم ناظم/معلم برافروخته شد اما والدین دیگر هم به صحنه آمدند و روشن شد همه از او دل پری دارند و بیم نمره یا همان امتیاز را داشته اند.
او می گفت مهم ترین عباراتی که معلم به کار می برد این بود که «معلم، مقدس است» و «به کارمند دولت توهین شده و حق شکایت دارد.» دوست ما البته عقب ننشست و توانست ثابت کند آن خانم با بچه ها مشکلات جدی دارد.
۶- یکی دیگر از موانع بررسی شکایت ها برخورد قبیله ای است. به این معنی که اگر از ناظم نزد مدیر شکایت ببرند کادر مدرسه از همکار خود حمایت می کنند. این رفتار اگر از رانندگان مسافربر پذیرفته باشد که همیشه حق را به همکار بدهند مگر رانندۀ جوان بخت برگشته ای که تازه آمده و پا در کفش آنها کرده از دیگران قابل قبول نیست و باید بنشینند و شرح ماجرا را گوش سپارند.
۷- در جامعۀ پولزده شماری از مردم تصور میکنند هر که پول بیشتری میگیرد خدمات بهتری ارایه میدهد. این مدرسه هم گویا پول کلانی بابت شهریه مدرسه میگرفته اما در عمل به این فاجعه منتج شده است. چند سال پیش که مرگ در اثر داروهای بیهوشی در یکی از بیمارستان ها خبرساز شد معلوم شد آن بیمارستان، خصوصی بوده است. جا دارد جامعه انگاره های ذهنی خود را درباره مساوی بودن کیفیت با پول اصلاح کند. نه مدرسهای که شهریه گرانتر میگیرد الزاما بهتر است نه کیفیت لباسی که گران تر خریدهاید چون ممکن است سرتان کلاه رفته باشد.
۸- وقت آن است که با صدای بلند بگوییم جامعه ایران به بحران جنسی مبتلا شده است. برای جامعهای که ادعا دارد قادر به حل تمام مشکلات بشری است خیلی زشت است که به چنین بحرانی مبتلا باشد و انکار آن هم مشکلی را حل نمیکند. این همه محدودیت به اینجا کشیده و تصور اصلاح جامعه با برخوردهای پلیسی نتیجه بهتری دربرندارد.
۹- اگر این اتفاق در یک کشور غربی رخ داده بود خبرنگاران محبوب صداوسیما در آن سرزمین ها گزارش های متعدد و متنوع تولید می کردند تا ثابت کنند مردمان آن جوامع در چه انحطاطی به سر می برند. صدا وسیما اما اگر هم در این قضیه ورود کند از منظر جذابیت های سیاسی است وگرنه در ایران ما که از این اتفاق ها رخ نمیدهد!
۱۰- نکته آخر اما یک دعاست: خداوندا! همه ما را از این ساختار فرسوده آموزشی نجات ده. ساختاری که مدیران و معلمان و ناظمان هم قربانی آناند. ساختاری که تا قبل از این حادثه گُل بود و حالا با این اتفاق به سبزه هم آراسته شده است...»
منبع:
سلامت نیوز
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼