سبکهای چهارگانه فرزند پروری، والدین آسان گیر
مشکل والدین آسانگیر این است که اغلب نمیتوانند یا نمیخواهند فرزندانشان را در خصوصِ نحوۀ کنترل هیجانات منفی راهنمایی کنند.
بعضی از والدین مورد مطالعۀ ما، برخلاف والدین بیتوجه و والدین ناراضی، هیجانات فرزندان خود را میپذیرفتند و با اشتیاق و صرفنظر از احساسات و هیجانات فرزندانشان، آنها را در آغوش میگرفتند. ما این والدین را والدین آسانگیر مینامیم.
این والدین همهجانبه با فرزندانشان همدلی میکنند و به این طریق به آنها میفهمانند که هر جوری باشند، برای پدر و مادرشان عزیزند.
مشکل والدین آسانگیر این است که اغلب نمیتوانند یا نمیخواهند فرزندانشان را در خصوصِ نحوۀ کنترل هیجانات منفی راهنمایی کنند. این والدین معتقدند که نباید به احساسات فرزندانشان کاری داشته باشند. آنها معمولاً احساساتی چون خشم و ناراحتی را سوپاپ اطمینان تلقی میکنند و معتقدند که وظیفهشان بهعنوان پدر و مادر فقط این است که به فرزندانشان اجازه دهند هیجاناتشان را ابراز کنند.
به نظر میرسد والدین آسانگیر نمیدانند چگونه به فرزندان خود کمک کنند تا از هیجاناتشان تجربه کسب کنند. آنها نحوۀ حل کردن مشکلات را به فرزندانشان یاد نمیدهند و بسیاری از آنها نمیتوانند حدومرزی برای رفتارهای بچهها تعیین کنند.
بعضیها این والدین را بیشازحد سهل گیر میدانند، چون به اسم پذیرش بیقیدوشرط، به کودک اجازه میدهند احساسات خود را به هر شکلی که میخواهد و بدون رعایت هیچ قیدوبندی ابراز کند. بدین ترتیب فرزند آنها وقتی عصبانی میشود پرخاشگری میکند و با گفتهها و رفتارهای خود دیگران را میآزارد.
هرچند این نوع ابراز احساسات منفی را والدینِ بیشازحد دلسوز میپذیرند، اما اینگونه احساسات برای بچههای کم سن و سالی که تجربۀ کمی از زندگی دارند ترسناک است و مثل این میماند که وارد چاه تاریکی از عواطف دردناک شدهاند و نمیدانند چگونه از آن بگریزند.
پژوهشهای ما حاکی از آن است که ظاهراً بسیاری از والدین بیشازحد دلسوز، نمیدانند که چه چیزهایی را باید در زمینۀ هیجانات به فرزندان خود بیاموزند. بعضی از آنها میگویند که خیلی به این موضوع فکر نکردهاند. بعضی دیگر اظهار میکنند که دوست دارند چیزهای بیشتری دراینباره به بچههای خود یاد بدهند (اما خودشان هم نمیدانند چه چیز).
احتمالاً سبک فرزند پروری والدین آسانگیر نیز مثل والدین بیتوجه و ناراضی در تجارب دوران کودکی آنها ریشه دارد. سالی که در کودکی پدرش او را مورد آزار و اذیت جسمی قرار میداده و اجازه نداشته خشم و ناراحتی خود را ابراز کند، امروز که خود مادر شده میگوید: من میخواهم بچههایم بدانند که هر وقت بخواهند میتوانند فریاد بزنند و خواستههایشان را بیان کنند. میخواهم بدانند که هیچ اشکالی ندارد بگویند: شما را دوست ندارم، چون مرا اذیت کردهاید.
این پذیرش بدون راهنمایی والدین آسانگیر، چه تأثیری بر فرزندان آنها دارد؟ متأسفانه، باید گفت تأثیر مثبتی ندارد. این
بچهها چون از طرف والدین خود راهنمایی نمیشوند، یاد نمیگیرند که هیجانات خود را تنظیم کنند. آنها اغلب نمیتوانند در مواقع عصبانیت، ناراحتی و یا غمگینی خود را آرام کنند و همین امر تمرکز کردن و یادگیری مهارتهای جدید را برایشان دشوار میسازد.
درنتیجه، این بچهها عملکرد تحصیلی خوبی ندارند. آنها در تشخیص علائم و نشانههای اجتماعی نیز ناتواناند و این بدان معناست که در زمینۀ دوستیابی و حفظ روابط دوستانۀ خود با مشکل مواجهاند.
در اینجا نیز پیامد با هدف انطباق ندارد. والدین بیشازحد دلسوز قصد دارند با پذیرش کامل فرزندان خود، به آنها فرصت دهند تا در زندگی شاد باشند.
اما چون آنها را در زمینۀ حلوفصل مشکلات عاطفیِ خود راهنمایی نمیکنند، در این امر شکست میخورند و فرزندان آنها نیز گرفتار همان موقعیتی میشوند که فرزندان والدین بیتوجه و ناراضی گرفتار آناند، یعنی فاقد هوش هیجانیاند و برای مواجهه با مسائل و مشکلات آتی آمادگی ندارند.
والدین آسانگیر:
- هرگونه ابراز احساسات از جانب فرزندان خود میپذیرند.
- وقتی فرزندانشان دستخوش احساسات منفی میشود، به او دلداری میدهند.
- بچهها را در زمینۀ رفتارشان چندان راهنمایی نمیکنند.
- دربارۀ هیجانات کودک چیزی به او یاد نمیدهند.
- آسانگیرند و حدومرزی برای بچهها قائل نمیشوند.
- به کودک در حل مشکلاتش کمک نمیکنند.
- روشهای حل مشکل را به فرزند خود یاد نمیدهند.
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼