شهرزاد:
سه قصه
1
و زشت ترین جوجه اردک دنیا در آب افتاد
حال در آب بود
سوار آب
و دور می شد
از صف آرام جوجه اردک ها
... دور
2
و جک
از بلند ترین ساقه ی دنیا
بالا می رفت
از هر برگ که می گذشت
بالا
بالا تر ...
3
و در آن سرزمین
گالیور
غولی بلند قامت بود
از بلند ترین درخت ها
بلند تر ...
۱-
به تهمت زشتی
پیر می شوم
و هیچ اردکی
قوی ام نمی خواند
۲-
از بلند ترین ساقه
به زیر می افتم
از برگ ها چه زود میگذرم
چه زود
۳-
غول قلنبه ای شده ام
غول قلنبه ی پیری
کوتوله ها از شانه ام بالا می روند
و هیچ درختی
پنهانم نمی کند