علت ترس در کودک، مادر ترسو است؟
ترس واکنش هیجانی است که هنگام احساس خطر در کودک به وجود می آید و او را به عقب نشینی و فرار از موقعیت ترس آور وا می دارد.
کسی که نتواند بر ترس غلبه کند، هنوز اولین درس زندگی را نیاموخته است. ترس واکنش هیجانی است که هنگام احساس خطر در کودک به وجود می آید و او را به عقب نشینی و فرار از موقعیت ترس آور وا می دارد. کودکی که به شدت ترسیده است از ارضای نیازهایش باز می ماند ، تعادل روانی اش به هم می خورد و نمی تواند از فرصت ها و توانایی هایش به طور مناسب استفاده کند. نوع ترس و میزان آن به سن بستگی دارد . مثلا حدود۲۰ تا ۵۰ درصد کودکان دو تا شش ساله از تاریکی می ترسند. معمولا ترس با تغییرات فیزیولوژیکی همراه است مانند:
فرار، چنگ زدن، کمک خواستن، جیغ کشیدن، خشک شدن دهان، لرزش اندام، پریدن رنگ، تنگی تنفس، گرفتن صدا، افزایش ضربان قلب ، عرق کردن، احساس خستگی شدید، از دست دادن کنترل ادرار، تضعیف قدرت اندیشه و تصمیم گیری، لکنت زبان، نگاه های غیر طبیعی، گوشه گیری و انزوا طلبی، اختلال خواب، اختلال گوارش، ناخن جویدن، شب ادراری، خشم و عصبانیت، دل درد، سر درد و تهوع و…
اما آیا ترس، تنها مخصوصا کودکان است، منشأ آن کجاست؟ راه های غلبه بر ترس را چگونه می توان آموخت؟
ترس اکتسابی است و در محیط آموخته می شود. یکی از مهم ترین عواملی که ترس را در کودکان ایجاد می کند، الگوپذیری آن هاست. در این میان نقش اصلی را والدین و اعضای خانواده ایفا می کنند؛ مادری که با دیدن عنکبوت یا سوسک فریاد می زند و فرار می کند به فرزندش می آموزد که از این موجودات باید ترسید و یا پدری که با شروع خاموشی و تاریکی فرزندش را در آغوش می گیرد و مدام می گوید: «نترس، من کنارت هستم» به او می آموزد که چیزی برای ترسیدن وجود دارد ولی تو سعی کن که نترسی! ترس کودکان در سنین مختلف متفاوت است.
«مادر ترسو بچهاش هم ترسو میشود. از کارهای غلطی که مادرها میکنند، این است که میگویند: «میگویم لولو بخوردت.» ممکن است که این بچه موقتاً آرام شود. اما بعد میفهمد که دروغ گفته است. برای همین به مادرش میگوید: «تو دروغ گفتی. اصلاً لولو وجود ندارد.» اگر مادر شجاع باشد، بچه هم شجاع میشود. اگر مادر ترسو باشد، بچه هم ترسو میشود.
امام حسن در جنگ چنان به دشمن حمله میکرد که امیرالمؤمنین میفرمود: الله اکبر! حسن چه شجاعتی دارد. امام حسن از یک مادر دیگر یک برادر داشت که نام او محمد حنفیه بود. او فرزند حضرت علی بود. ایشان در جبهه میترسید. حضرت فرمود: «تو از مادر یک رگ ترس داری.» به همین خاطر وقتی امیرالمؤمنین میخواست ازدواج کند، گفت: یک خانوادهای باشد که دخترش شجاع باشد.
شجاعت به این معنا نیست که جیغ بزند. بعضی زن ها سی تا جیغ میزنند. اما از سوسک میترسند. ممکن است که یک خانم هیچ حرفی نزند و آدم فکر کند که این دختر ترسو است. اما به وقتش چنان قوی و محکم است که نمونهای ندارد. ما در جبهه مادران شجاعی داشتیم. مادر داشتیم که در جبهه به سردخانه آمد و گفت: میخواهم بچهام را ببینم. هرکسی آمد، گفتند: این مادر است. ممکن است، منقلب شود. گفت: نه من محکم هستم. من نمیشکنم. بچهاش را به او نشان دادند. گفت: بچه جان من دو خواهش دارم. ممکن است که من در مادری نسبت به تو کوتاهی کرده باشم. اگر کوتاهی کردم، من را ببخش. روز قیامت نزد حضرت زهرا شفاعت من را هم بکن. همهی مردهایی که آنجا ایستاده بودند کلافه شدند.»…
منبع:
فرزند پرتال
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼