رشد تفکر کودک، نقش والدین
کودک همانطور که برای راه رفتن نیاز به همراهی دارد برای اندیشیدن هم نیازمند به هـماندیشی اسـت.
کودک همانطور که برای راه رفتن نیاز به همراهی دارد برای اندیشیدن هم نیازمند به هـماندیشی اسـت. اساس هم اندیشی با کودکان در پیش گرفتن شیوه گفتگو است. باید با کودک انـدیشید و بـه او مـجال اندیشیدن داد. در برخورد بـا کودک نباید انتظار پاسـخ هـایی از پیش تعیین شده داشت. باید با کودک راه افتاد و با وی اندیشید.
اگر گشودن زبان کودکی صرفا به عنوان شیوه برخورد با کودک برای القای درسی خاص باشد باز به کنه مسأله توجه نکرده ایم و اوضاع زمانه، ما را بـه داشـتن احساس دگرگونی و شدنی عمیق فرا میخواند. این احساس اگر در زبان و رفتار ما با کودک ظاهر شد آنگاه معنای همراهی و هماندیشی نمود مییابد.
در هماندیشی با کودک، استفاده از فرصتها و فراهم آوردن شرایط مناسب برای گفتگو بـا کـودک، بـیش از هر چیز اهمیت دارد. مربی کودک باید به خصوص با تـجارب کودک آشنا باشد. به همین جهت بهترین شرایط برای این گونه هماندیشی، همان شیوه سقراطی است یعنی تنها بـا یـک نـفر و یا گروه اندک وارد گفتگو شدن. در هر صورت مخاطبان گفتگو بهتر اسـت کـه خاص باشند و گفتگو انتزاعی نباشد یعنی مربی موضوع بحث را دائم به موارد خاص پیوند زند و مثالهای ملموس بـیاورد.
بـهترین طرف گفتگوی کودک برای هماندیشی، پدر و مادر یا مربیان و خویشان کودک هستند کـه بـا روحیات کودک و به خصوص با تجارب زندگی او آشنایند. مثلا بیمار شدن کودک و نحوه رفتار او را بـتوانند مـستند سـخن خود قرار دهند؛ رفتن به باغ وحش و اتفاقات آن را باهم تجربه کرده باشند؛ صحنه تـصادف در جـاده را باهم دیده باشند، مهربانیهای مادر بزرگ را بتوانند مستند سخن خود قرار دهند. مثالهای ملموسی از ایـن دست باعث می شود که اندیشیدن کودک در نسبت نزدیک با زندگی او قرار گیرد.
کودک مهمترین تـجارب زنـدگی خـود را که اساس همه درک و دریافتهای بعدی اوست، در همین دنیا به دست میآورد. کودک، تشنه تجربههای جـدید اسـت. بـاید ظریف و لطیف کودک را آزمود که آیا میل دارد، کوتاه از این دنیا فاصله بـگیرد. بـاید کوتاه بودن اندیشیدن فلسفی را جدی گرفت و حتی اگر همراهی وجود داشت به سرعت از دنیای ژرف فلسفی فـاصله گـرفت. از کودک نباید انتظار داشت که بلافاصله مطالب ما را دریابد و مانند دیگر دروس آن را بـرای مـا بازگو کند.
فلسفه در اصل به ژرفا رفـتن اسـت. کـودک در حالت عادی به ژرفا نمیرود. نباید انـتظار داشـته باشیم و سعی کنیم که او را به لایههای ژرف تفکر بکشانیم. هر گونه بحث در مسایل فـلسفی، نـباید نشاط و شوق کودکانه را که عـلامت سـلامت روانی آن هاست از او بـگیرد. انـتظار خود را از همراهی کودک همیشه در حداقلها نـگه داریم. اگر بیش از حد انتظار ظاهر شد، تعجب کنیم. نه این که اگـر بـه انتظار زیادی که تصور کردهایم نـرسیدیم بر فشار بیفزاییم.
اگر گشودن زبان کودکی صرفا به عنوان شیوه برخورد با کودک برای القای درسی خاص باشد باز به کنه مسأله توجه نکرده ایم و اوضاع زمانه، ما را بـه داشـتن احساس دگرگونی و شدنی عمیق فرا میخواند. این احساس اگر در زبان و رفتار ما با کودک ظاهر شد آنگاه معنای همراهی و هماندیشی نمود مییابد.
در هماندیشی با کودک، استفاده از فرصتها و فراهم آوردن شرایط مناسب برای گفتگو بـا کـودک، بـیش از هر چیز اهمیت دارد. مربی کودک باید به خصوص با تـجارب کودک آشنا باشد. به همین جهت بهترین شرایط برای این گونه هماندیشی، همان شیوه سقراطی است یعنی تنها بـا یـک نـفر و یا گروه اندک وارد گفتگو شدن. در هر صورت مخاطبان گفتگو بهتر اسـت کـه خاص باشند و گفتگو انتزاعی نباشد یعنی مربی موضوع بحث را دائم به موارد خاص پیوند زند و مثالهای ملموس بـیاورد.
بـهترین طرف گفتگوی کودک برای هماندیشی، پدر و مادر یا مربیان و خویشان کودک هستند کـه بـا روحیات کودک و به خصوص با تجارب زندگی او آشنایند. مثلا بیمار شدن کودک و نحوه رفتار او را بـتوانند مـستند سـخن خود قرار دهند؛ رفتن به باغ وحش و اتفاقات آن را باهم تجربه کرده باشند؛ صحنه تـصادف در جـاده را باهم دیده باشند، مهربانیهای مادر بزرگ را بتوانند مستند سخن خود قرار دهند. مثالهای ملموسی از ایـن دست باعث می شود که اندیشیدن کودک در نسبت نزدیک با زندگی او قرار گیرد.
کودک مهمترین تـجارب زنـدگی خـود را که اساس همه درک و دریافتهای بعدی اوست، در همین دنیا به دست میآورد. کودک، تشنه تجربههای جـدید اسـت. بـاید ظریف و لطیف کودک را آزمود که آیا میل دارد، کوتاه از این دنیا فاصله بـگیرد. بـاید کوتاه بودن اندیشیدن فلسفی را جدی گرفت و حتی اگر همراهی وجود داشت به سرعت از دنیای ژرف فلسفی فـاصله گـرفت. از کودک نباید انتظار داشت که بلافاصله مطالب ما را دریابد و مانند دیگر دروس آن را بـرای مـا بازگو کند.
فلسفه در اصل به ژرفا رفـتن اسـت. کـودک در حالت عادی به ژرفا نمیرود. نباید انـتظار داشـته باشیم و سعی کنیم که او را به لایههای ژرف تفکر بکشانیم. هر گونه بحث در مسایل فـلسفی، نـباید نشاط و شوق کودکانه را که عـلامت سـلامت روانی آن هاست از او بـگیرد. انـتظار خود را از همراهی کودک همیشه در حداقلها نـگه داریم. اگر بیش از حد انتظار ظاهر شد، تعجب کنیم. نه این که اگـر بـه انتظار زیادی که تصور کردهایم نـرسیدیم بر فشار بیفزاییم.
منبع:
فرزند پرتال
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼