در دنیای امروز خانوادهها دغدغههای بیشتری دارند و کمتر فرصت میکنند برای کودکانشان قصه بگویند و این در حالی است که از…
گل ها هم خیلی دلشان برای ملکه گل ها تنگ شده بود ، دیگر کسی نبود آن ها را نوازش کند یا برایشان آواز بخواند .
قصه گویی یکی از بهترین شیوه ها در مشاوره با کودکان است و آنان می توانند با احساسان و افکار و رفتارهایی مقابله کنند که…
من دوباره به پوست شکلاتها نگاه کردم و با شادی گفتم: «وای! من هم دیگر پوست شکلاتهایم را جمع میکنم.
هاپو و مادربزرگش خیلی همدیگر را دوست دارند. هر وقت مامان و بابا بیرون میروند، مادربزرگ میآید پیش هاپو و حسابی با هم…
در روزگاران پیشین، ماده آهویی با ۳ بچه خود در نزدیکی آبادیای که درختان خرما و گیاهان تازه و چاه آبی داشت، زندگی میکرد.
جیکو، پرنده کوچولو، در یک قفس در اتاق کایلو زندگی میکرد. کایلو، هر روز، با جیکو حرف میزد و جیکو هم همیشه، با حسرت،…
سالی، یک زرافه کوچولو بود که توی یک جنگل خیلی دور پشت کوهها و دریاها زندگی میکرد. سالی همیشه غمگین بود، برای اینکه…
یکی بود یکی نبود. در یک بعدازظهر خنک و زیبای پاییزی، کرمولک و خواهر کوچولوش کم کم از دوستانشان خداحافظی کردند و رفتند…
پاگنده، موجود پرموی بزرگی بود که خلاف ظاهر خشن و ترسناکش، قلب مهربانی داشت. او، همیشه دوست داشت بین بقیه، بهراحتی…