بنفشه دختر کوچولوی خوبی بود که به همراه مامان و بابا و مامان بزرگش زندگی میکرد و خواهر و برادری نداشت. آن روز عصر…
یک روز، فکری به ذهنش رسید. تصمیم گرفت در تختش بماند تا وقتی فرشته خواب، برای خوردن شیر و بیسکوییت بیاید. دخترک منتظر…
یکی بود یکی نبود. در یک دهکده، کنار ساحل، سه خواهر و برادر بودند که هر روز کنار ساحل بازی میکردند و وقتی میخواستند…
درخت پیر حیاط، سرفه میکرد و با هر سرفهاش، چند برگ از شاخههایش میافتاد. خیلی احساس تنهایی و ناتوانی میکرد. وقتی…
اسم من تیتو است. من یک خرگوش کوچولو هستم که یک خواهر و برادر دوقلوی کوچولوتر از خودم دارم. اسم خواهر و برادر من تیتی و…
مترسک خیلی خوشحال شد و با کمک باد شمال و گلهای دشت، پیغام دوستیاش را به مترسک همسایه کناری فرستاد. حالا آنها با هم…
داستان تا آنجایی پیش رفت که دده سیاه گردنبند دختر را گرفت و او را انداخت در آب چشمه. دختر شد یک بوته نسترن و ایستاد…
سه نفر جواب آزمایش هایشان را در دست داشتند. به هر سه، دکتر گفته بود که بر اساس آزمایشات انجام شده به بیماری های…
در گوشه ی حیاطی یک خانه کوچک و نقلی بود. خانه خالی بود و عنکبوت های زیادی در آن به خوبی و خوشی زندگی می کردند.
اردکها هر وقت دلشون می خواست می پریدند توی آب برکه ،و آب رو کثیف و گل آلود می کردند و به حق بقیه ی حیوونا که می خواستن…
پژوهشگران انگلیسی در جدیدترین تحقیقاتشان اعلام کردند که دو سوم کودکان ۳ تا ۸ ساله دوست دارند که پیش از خواب والدین…