الگوی تربیتی کودکان، نقش محبت چیست؟
الگوی تربیتی بیمحبتی و سختگیری اکثر علایم عصبی که روزانه در افراد مشاهده میکنیم، از طریق این الگو به وجود میآید.
الگوی تربیتی بیمحبتی و سختگیری اکثر علایم عصبی که روزانه در افراد مشاهده میکنیم، از طریق این الگو به وجود میآید. نگرانی، تنش، اضطراب، افسردگی و در نهایت خودکشی، خصوصیات عاطفی و هیجانیای هستند که به واسطه این الگوی تربیتی ایجاد میشوند. کودکانی که براساس این الگو تربیت میشوند، معمولا به ترسهای غیرمنطقی مانند ترس از حیوانات، تاریکی، آسیبدیدگی، موفق نشدن و… مبتلا میشوند. این ترسها با سرزنش هر چه بیشتر والدین، بیشتر آشکار میشوند.
والدینی هم که مطابق با این الگو با فرزندان خود رفتار میکنند، مقررات شدید و سختی را وضع میکنند که موجب میشود در نهایت میان آنها و فرزندانشان روابط ارباب و رعیتی ایجاد شود. با ادامه این روند، جهان در نزد کودک به دو بخش حقارت و برتری تقسیم میشود که در انتهای بخش حقارت، خود کودک و در انتهای دیگر والدینش قرار میگیرند. والدین در این الگو کودک را به دلیل ناتوانیهایش سرزنش میکنند اما به او اجازه چون و چرا داده نمیشود. هر خطایی که از کودک سر بزند، فورا با او برخورد میشود و این سرزنشها و برخوردهای مداوم باعث میشود در ذهن کودک تصور ضعیفی از خودش به وجود آید و اعتماد به نفسش کاهش یابد و رفتارش بدتر شود و موجب میشود به زودی باور کند آنچه درباره او تصور میکنند، حقیقت محض است.
الگوی تربیتی محبت و عدم قاطعیت
امروزه کودکان بسیاری را میبینیم که از زیر بار مسوولیت شانه خالی میکنند، پرتوقع هستند و احساس میکنند همه دنیا به آنها بدهکارند. این گونه کودکان با مشکلاتی چون بیحوصلگی، نارضایتی از زندگی و درک این نکته که از استعدادهای خود به نحو مطلوب استفاده نکردهاند، دست به گریباناند.
آنها درماندگی و ناتوانی خود را درک میکنند اما از اعتماد به نفس لازم برای رفع این نقایص برخوردار نیستند، بنابراین تنها کاری که از دست آنها برمیآید، درخواست و تقاضای بیشتر از والدینشان است.
این الگوی تربیتی، کودکانی لوس، ضعیفالنفس، وابسته و از لحاظ عاطفی نیز کودک صفت تربیت میکند. از کودکی که با مهربانی و ملاحظه بیش از حدی با او رفتار میشود، اجازه هر کاری دارد و تقاضای کمی از او میشود و محدودیتی برایش نیست، نمیتوان انتظارات زیادی داشت.
رایجترین اشتباهی که والدین در این الگوی تربیتی مرتکب میشوند، این است که اعتقاد دارند کودکان نباید ناکام و ناراحت شوند. باید کودک را وادار کرد تا با سعی و تلاش خود به اهدافش دست یابد و نباید هر چیزی را که میخواهد در اختیارش قرار داد. در غیر این صورت، او هرگز نخواهد آموخت که بدون دیگران و به تنهایی از عهده کارهای خود برمیآید.
کودکی که به دلیل رفتار بیش از حد محبتآمیز والدینش صبر و تحمل در برابر ناملایمات و سختیها را نیاموخته است، در بزرگسالی با مشکلات فراوانی رو به رو خواهد شد. ممکن است قوانین اجتماعی را زیر پا بگذارد یا نادیده بگیرد اما درک نکند که قانون، همچون والدینش بخشش ندارد و از اشتباهاتش چشمپوشی نخواهد کرد. این گونه افراد در زندگی زناشویی و اجتماعی نیز انتظار دارند همه تابع هوسهای آنان باشند و هنگامی که خواستههای آنها برآورده نمیشود، خشمگین، آزرده خاطر، پرخاشگر و برآشفته میشوند. دیدگاههای دیگران هیچ اهمیتی ندارد و تنها آرا و نظریات خودشان ارزشمند است. چنین افرادی با همسر و همکاران خود مشکلات بسیاری خواهند داشت.
الگوی تربیتی بیمحبتی و عدم قاطعیت
این الگو بسیار شبیه الگوی قبلی اما به مراتب مخربتر و ویرانگرتر از آن است. در الگوی قبلی، ارائه محبت و پذیرش از جانب والدین، مطلوب و دلپسند بود، هر چند که به طریق مناسب و منطقی صورت نمیگرفت.
اما در این الگو، آن محبت و صمیمیت نیز وجود ندارد. در این الگوی تربیتی اعتقاد بر این است که کودک به عمد بدرفتاری میکند و اگر بخواهد میتواند به سادگی در کارهایش موفق شود. این واقعیت که کودک پس از اینکه مورد سرزنش قرار گرفت، سعی نمیکند رفتار خود را بهتر کند، برای والدین دلیلی بر ناسپاسی و بیارزشی ذاتی اوست، بنابراین رفتار خوب زمانی از کودک سر میزند که بخواهد هدیه و پاداشی دریافت کند و با خشنود کردن والدینش جایزهای بگیرد. کودک در چنین شرایطی دچار سردرگمی میشود، چرا که اگر بدرفتاری کند، طرد میشود اما اگر بدرفتاری نکند، مورد تشویق والدینش قرار نمیگیرد. او همواره در خور سرزنش است، اعم از اینکه کار ناشایستی از او سر بزند یا خیر.
در چنین شرایط آشفتهای، راهی برای کسب موفقیت وجود ندارد. در نتیجه کودک خشمگین و رنجیده خاطر میشود. در این زمان احساسات خصمانه خویش را یا در خود میریزد و یا به نزدیکان خود و به طور کلی به اجتماع منتقل میکند. قاطعیت نداشتن والدین در این الگو، یکی از دلایلی است که موجب میشود کودکان آشوبگرانه عمل کنند. بیشتر رفتارهای ضد اجتماعی که امروزه شاهد آن هستیم، ناشی از این الگوی تربیتی است. در رفتارهایی از قبیل مصرف مشروبات الکلی، دزدیهای کوچک، تشکیل گروههای ولگرد و تبهکار و … میتوان ردپای این الگوی تربیتی را مشاهده کرد. اگر عوارض این الگوی تربیتی در دوره جوانی و نوجوانی اصلاح نشود، در بزرگسالی موجب بروز انواع دیگری از رفتارهای ضد اجتماعی خواهد شد.
الگوی تربیتی محبت و قاطعیت
والدینی که از این الگو پیروی میکنند، معتقدند که نباید درباره رفتارهای کودک سخن بگویند، یعنی همیشه بر رفتار کودک تاکید دارند و هرگز کودک یا شخصیتش را مخاطب قرار نمیدهند. مثلا به کودک میگویند «پسرم، من دوست ندارم که تو با خواهر و برادرت با تندی صحبت کنی> و هرگز به او نمیگویند: من تو را دوست ندارم، زیرا با تندی صحبت میکنی».
این گونه والدین به ذات نیک همه انسانها و ارزش وجودی آنها ایمان دارند و معتقدند که اگر به نیکی و خوبی بها داده شود، شکوفا خواهد شد. این گونه والدین میدانند که زندگی سرشار از مشکلات و ناکامی است و هیچ کودکی نمیتواند این ناملایمات را تحمل کند، مگر آنکه والدین او را برای مقابله با این ناملایمات آماده کنند.
آنها اعتقاد دارند که رفتارهای اشتباه کودکان برای رسیدن به بلوغ فکری و مقابله با مشکلات دوران بزرگسالی ضروری است و در هنگام آموزش فرزندان خود، بدون کوچکترین خشونت و فشاری به آنها میآموزند که با ارزشترین هدیه در زندگی، خود نظمی است؛ چرا که تمامی نعمات این جهان به تدریج از بین میروند، مگر آنکه با نظم و ترتیب و به نحو مطلوب مورد استفاده قرار بگیرند.
به همین دلیل اینگونه والدین بیآنکه خشن باشند، قاطع و جدی هستند و فقط کودک خود را به دلیل اینکه بیاموزد تا رفتارهای خود را اصلاح کند، تنبیه میکنند، نه به این علت که مستحق تنبیه بوده است. در این الگوی تربیتی، کودک هرگز طرد نمیشود و فراتر از رفتارهای ناشایستی که از او سر میزند، مورد توجه واقع میشود و در همین حال جنبههای مثبت او نیز در نظر گرفته میشود. در انتقاد از کودک و تنبیه او به ندرت خشونت به خرج میدهند و همواره انصاف را رعایت میکنند.
آنها بیش از آنکه تنبیه کنند، از کودک تعریف و تمجید میکنند و میدانند که آنچه به طور مداوم به کودک میگویند، در ذهن او نقش خواهد بست. در نتیجه تواناییها و جنبههای مثبت کودک را گوشزد میکنند.
الگوهای تربیتی
براساس شیوه تربیت کودکان میتوان چهار الگوی تربیتی را تشخیص داد:
۱. الگوی تربیتی مبتنی بر بیمحبتی و سختگیری
۲. الگوی تربیتی مبتنی بر محبت و عدم قاطعیت
۳. الگوی تربیتی مبتنی بر بیمحبتی و عدم قاطعیت
۴. الگوی تربیتی مبتنی بر محبت و قاطعیت
تحقیقات و بررسیها حاکی از آن است که در شکلگیری خصوصیات تربیتی کودک، الگوی تربیتی حاکم بر خانواده سهم به سزایی دارد. بنابراین لازم است که هر یک از این الگوها به طور جداگانه مورد بررسی قرار گیرند.
والدینی هم که مطابق با این الگو با فرزندان خود رفتار میکنند، مقررات شدید و سختی را وضع میکنند که موجب میشود در نهایت میان آنها و فرزندانشان روابط ارباب و رعیتی ایجاد شود. با ادامه این روند، جهان در نزد کودک به دو بخش حقارت و برتری تقسیم میشود که در انتهای بخش حقارت، خود کودک و در انتهای دیگر والدینش قرار میگیرند. والدین در این الگو کودک را به دلیل ناتوانیهایش سرزنش میکنند اما به او اجازه چون و چرا داده نمیشود. هر خطایی که از کودک سر بزند، فورا با او برخورد میشود و این سرزنشها و برخوردهای مداوم باعث میشود در ذهن کودک تصور ضعیفی از خودش به وجود آید و اعتماد به نفسش کاهش یابد و رفتارش بدتر شود و موجب میشود به زودی باور کند آنچه درباره او تصور میکنند، حقیقت محض است.
الگوی تربیتی محبت و عدم قاطعیت
امروزه کودکان بسیاری را میبینیم که از زیر بار مسوولیت شانه خالی میکنند، پرتوقع هستند و احساس میکنند همه دنیا به آنها بدهکارند. این گونه کودکان با مشکلاتی چون بیحوصلگی، نارضایتی از زندگی و درک این نکته که از استعدادهای خود به نحو مطلوب استفاده نکردهاند، دست به گریباناند.
آنها درماندگی و ناتوانی خود را درک میکنند اما از اعتماد به نفس لازم برای رفع این نقایص برخوردار نیستند، بنابراین تنها کاری که از دست آنها برمیآید، درخواست و تقاضای بیشتر از والدینشان است.
این الگوی تربیتی، کودکانی لوس، ضعیفالنفس، وابسته و از لحاظ عاطفی نیز کودک صفت تربیت میکند. از کودکی که با مهربانی و ملاحظه بیش از حدی با او رفتار میشود، اجازه هر کاری دارد و تقاضای کمی از او میشود و محدودیتی برایش نیست، نمیتوان انتظارات زیادی داشت.
رایجترین اشتباهی که والدین در این الگوی تربیتی مرتکب میشوند، این است که اعتقاد دارند کودکان نباید ناکام و ناراحت شوند. باید کودک را وادار کرد تا با سعی و تلاش خود به اهدافش دست یابد و نباید هر چیزی را که میخواهد در اختیارش قرار داد. در غیر این صورت، او هرگز نخواهد آموخت که بدون دیگران و به تنهایی از عهده کارهای خود برمیآید.
کودکی که به دلیل رفتار بیش از حد محبتآمیز والدینش صبر و تحمل در برابر ناملایمات و سختیها را نیاموخته است، در بزرگسالی با مشکلات فراوانی رو به رو خواهد شد. ممکن است قوانین اجتماعی را زیر پا بگذارد یا نادیده بگیرد اما درک نکند که قانون، همچون والدینش بخشش ندارد و از اشتباهاتش چشمپوشی نخواهد کرد. این گونه افراد در زندگی زناشویی و اجتماعی نیز انتظار دارند همه تابع هوسهای آنان باشند و هنگامی که خواستههای آنها برآورده نمیشود، خشمگین، آزرده خاطر، پرخاشگر و برآشفته میشوند. دیدگاههای دیگران هیچ اهمیتی ندارد و تنها آرا و نظریات خودشان ارزشمند است. چنین افرادی با همسر و همکاران خود مشکلات بسیاری خواهند داشت.
الگوی تربیتی بیمحبتی و عدم قاطعیت
این الگو بسیار شبیه الگوی قبلی اما به مراتب مخربتر و ویرانگرتر از آن است. در الگوی قبلی، ارائه محبت و پذیرش از جانب والدین، مطلوب و دلپسند بود، هر چند که به طریق مناسب و منطقی صورت نمیگرفت.
اما در این الگو، آن محبت و صمیمیت نیز وجود ندارد. در این الگوی تربیتی اعتقاد بر این است که کودک به عمد بدرفتاری میکند و اگر بخواهد میتواند به سادگی در کارهایش موفق شود. این واقعیت که کودک پس از اینکه مورد سرزنش قرار گرفت، سعی نمیکند رفتار خود را بهتر کند، برای والدین دلیلی بر ناسپاسی و بیارزشی ذاتی اوست، بنابراین رفتار خوب زمانی از کودک سر میزند که بخواهد هدیه و پاداشی دریافت کند و با خشنود کردن والدینش جایزهای بگیرد. کودک در چنین شرایطی دچار سردرگمی میشود، چرا که اگر بدرفتاری کند، طرد میشود اما اگر بدرفتاری نکند، مورد تشویق والدینش قرار نمیگیرد. او همواره در خور سرزنش است، اعم از اینکه کار ناشایستی از او سر بزند یا خیر.
در چنین شرایط آشفتهای، راهی برای کسب موفقیت وجود ندارد. در نتیجه کودک خشمگین و رنجیده خاطر میشود. در این زمان احساسات خصمانه خویش را یا در خود میریزد و یا به نزدیکان خود و به طور کلی به اجتماع منتقل میکند. قاطعیت نداشتن والدین در این الگو، یکی از دلایلی است که موجب میشود کودکان آشوبگرانه عمل کنند. بیشتر رفتارهای ضد اجتماعی که امروزه شاهد آن هستیم، ناشی از این الگوی تربیتی است. در رفتارهایی از قبیل مصرف مشروبات الکلی، دزدیهای کوچک، تشکیل گروههای ولگرد و تبهکار و … میتوان ردپای این الگوی تربیتی را مشاهده کرد. اگر عوارض این الگوی تربیتی در دوره جوانی و نوجوانی اصلاح نشود، در بزرگسالی موجب بروز انواع دیگری از رفتارهای ضد اجتماعی خواهد شد.
الگوی تربیتی محبت و قاطعیت
والدینی که از این الگو پیروی میکنند، معتقدند که نباید درباره رفتارهای کودک سخن بگویند، یعنی همیشه بر رفتار کودک تاکید دارند و هرگز کودک یا شخصیتش را مخاطب قرار نمیدهند. مثلا به کودک میگویند «پسرم، من دوست ندارم که تو با خواهر و برادرت با تندی صحبت کنی> و هرگز به او نمیگویند: من تو را دوست ندارم، زیرا با تندی صحبت میکنی».
این گونه والدین به ذات نیک همه انسانها و ارزش وجودی آنها ایمان دارند و معتقدند که اگر به نیکی و خوبی بها داده شود، شکوفا خواهد شد. این گونه والدین میدانند که زندگی سرشار از مشکلات و ناکامی است و هیچ کودکی نمیتواند این ناملایمات را تحمل کند، مگر آنکه والدین او را برای مقابله با این ناملایمات آماده کنند.
آنها اعتقاد دارند که رفتارهای اشتباه کودکان برای رسیدن به بلوغ فکری و مقابله با مشکلات دوران بزرگسالی ضروری است و در هنگام آموزش فرزندان خود، بدون کوچکترین خشونت و فشاری به آنها میآموزند که با ارزشترین هدیه در زندگی، خود نظمی است؛ چرا که تمامی نعمات این جهان به تدریج از بین میروند، مگر آنکه با نظم و ترتیب و به نحو مطلوب مورد استفاده قرار بگیرند.
به همین دلیل اینگونه والدین بیآنکه خشن باشند، قاطع و جدی هستند و فقط کودک خود را به دلیل اینکه بیاموزد تا رفتارهای خود را اصلاح کند، تنبیه میکنند، نه به این علت که مستحق تنبیه بوده است. در این الگوی تربیتی، کودک هرگز طرد نمیشود و فراتر از رفتارهای ناشایستی که از او سر میزند، مورد توجه واقع میشود و در همین حال جنبههای مثبت او نیز در نظر گرفته میشود. در انتقاد از کودک و تنبیه او به ندرت خشونت به خرج میدهند و همواره انصاف را رعایت میکنند.
آنها بیش از آنکه تنبیه کنند، از کودک تعریف و تمجید میکنند و میدانند که آنچه به طور مداوم به کودک میگویند، در ذهن او نقش خواهد بست. در نتیجه تواناییها و جنبههای مثبت کودک را گوشزد میکنند.
الگوهای تربیتی
براساس شیوه تربیت کودکان میتوان چهار الگوی تربیتی را تشخیص داد:
۱. الگوی تربیتی مبتنی بر بیمحبتی و سختگیری
۲. الگوی تربیتی مبتنی بر محبت و عدم قاطعیت
۳. الگوی تربیتی مبتنی بر بیمحبتی و عدم قاطعیت
۴. الگوی تربیتی مبتنی بر محبت و قاطعیت
تحقیقات و بررسیها حاکی از آن است که در شکلگیری خصوصیات تربیتی کودک، الگوی تربیتی حاکم بر خانواده سهم به سزایی دارد. بنابراین لازم است که هر یک از این الگوها به طور جداگانه مورد بررسی قرار گیرند.
منبع:
مادر بانو
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼