هزاران مایل دور از زمین، آنطرف دنیا سیاره کوچکی بنام فلیپتون قرار داشت.

دوست دارم روی گل را/رنگ گل را بوی گل را/دوست دارم ماهیان را/توی چشمه، توی دریا

آقا جغده به خانه جدیدش نقل و مکان کرده بود و مشغول باز کردن جعبه های اسبابش بود که یک دفعه ...

مردم ما ساده‌اند/ آسمان قلب هاشان آبی است

آن روز حیوان های جنگل یک مسابقه گذاشته بودند. همه دور هم جمع شده بودند. قراربود تو این مسابقه قویترین حیوان جنگل برنده…

دونه رو بکار / تو دل زمین / خوشه به خوشه

اکثر ما در کودکی های خود روزهایی را به یاد می آوریم که بزرگترها برای سرگرم کردن و یا کوتاه نمودن شب های بلند زمستان با…

توجنگل سرسبز و زیبایی که کنار یک ده کوچک بود، یک درخت کاج تنها زندگی می کرد.

عرفان کوچولو حوصله اش سر رفته بود. همینجوری نشسته بود پشت پنجره و به برادر بزرگش آرمان نگاه میکرد که داشت توی پارک…

سارا کوچولو یک عروسک داشت به اسم گلی خانوم. سارا و گلی یکدیگر را خیلی دوست داشتند.

سه پروانه ی کوچولو بودند که با هم برادر بودند. رنگ آن ها با هم فرق می کرد. یکی سفید بود و یکی قرمز و آخری هم زرد بود.

سرما که رفت خرگوش دور سیاره اش چشم چرخاند و دید دختری که همیشه پشت گردنش را ناز می کرد، مجسمه شده است. دخترک از سرما…

خورشید خانم با نوک انگشتش پشت گنجشک کوچکی را قلقلک داد. اما گنجشک عرق پیشانی اش را خشک کرد و گفت: وای ...چقدر امروز…

کرمولک کوچولو که دلش خیلی برای خاله اش که آن طرف باغچه زندگی میکرد تنگ شده بود، از مادرش اجازه گرفت و یک بقچه خوراکی…

روزی روزگاری بزی بود که می خواست از روی پلی رد بشه. وقتی آقا بزه به وسط های پل می رسه بز دیگه ای رو می بینه که اونم می…