حریم شخصی در زندگی زناشویی، چیست؟
برخی افراد پس از ازدواج تصور می کنند که دیگر باید از تمام رفتارهای همسرشان در طول روز مطلع باشند.
هرفردی در طول مدتی که زندگی می کند احتیاج به زمانی دارد تا در تنهایی خود خلوت کند که این احساس در دوران پس از ازدواج هم باید تداوم داشته باشد.
دختر و پسری که به سن ازدواج میرسند و حاضر به امضای پیوند زناشویی میشوند اغلب با رویا و آرزوی داشتن خانه وکاشانه ای گرم ازمحبت وآرامش تن به این کار می دهند. آرامشی که شاید تا قبل ازآن هیچ تجربه ای ازآن را نداشتند.اما زمانی که دو فرد با یکدیگر زیر یک سقف قرار میگیرند طبیعتا تمام هم و غمشان با هم یکی میشود و مرزهای بین آنها نیز ازبین میرود. این دقیقا همان فردی است که تا قبل از زمان خواستگاری برایش غریبه بود، اماحالا محرم اسراری شده است که دانستن آن برای یک نفر معنا ندارد.
برخی افراد پس از ازدواج تصور می کنند که دیگر باید از تمام رفتارهای همسرشان در طول روز مطلع باشند. این تصور غلط تا حدی پیش می رود که گاهی حس بی اعتمادی فرد نسبت به طرف مقابلش بیش از آن حس عاشقانه ای که باید باشد رخ می نماید، اما در این میان نیز درصورتی که فرد علاقه شدیدی به همسر خود داشته باشد سعی میکند تا حد امکان وضعیت را تحمل کند تا بتواند بالاخره اعتمادهمسرش را بدست آورد ، چرا که زندگی اش را دوست دارد و به همین دلیل است که آزار دهندگی این رفتار بچگانه را تحمل می کند.
ناصرقاسم زاد روانشناس و مشاور خانواده گفت: ازدواج در واقع رابطه ای است که در پی آن دو نفر به یکدیگر نزدیک می شوند، واضح است که هردو طرف تمایل دارند تا زندگیشان از دوام و ثباتی واقعی برخوردار باشد.اما برای رسیدن به این نتیجه شیرین و دلچسب که همان محکم کردن پایه های زندگی مشترک است ، طرفین باید به یک سری نکات اساسی و اصلی که از جمله آن نحوه درست برقراری ارتباط است توجه ویژه داشته باشند.
حواستان باشد، کنجکاوی بیش از حد خطرآفرین است
هرشخصی در طول زندگی چندین و چند ساله اش شاهد اتفاقات تلخ و شیرینی است که به احتمال قوی تنها خودش از ان اطلاع دارد چه بسا که ممکن است این خاطرات را برای همیشه در پستوی ذهنش مخفی کرده باشدو هیچ وقت نخواهد از آن حرفی بزند. اما گاهی دیده میشود در مراسم آشنایی و خواستگاری که طرفین صرفا جهت روحیات و اخلاقیات هم رو به روی یکدیگر می نشینند به جای پرسیدن سوالات اساسی سعی بر زیر و روکردن گذشته طرف مقابل دارند وبا پرسیدن سوالاتی بی پایه و اساس همچون"آیا قبل از من با جنس مخالف دیگری هم صحبت بوده ای؟" ، "بیشتر هم کلاسی های دوران تحصیلت دختر بودند یا پسر؟" حقیقت بی اعتماد بودن و شکاک بودن خود را به روشنی به فرد مقابل نشان میدهند تا جایی که فرد از ازدواج کردن و انتخاب خود پشیمان شده و عطای آن را به لقایش می بخشد.
قاسم زاد همچنین ادامه داد : هم دختر و هم پسر باید از قبل نحوه تعامل و همدلی در زندگی زناشویی را یاد بگیرند، چرا که فضای یک دل بودن زمین تا آسمان با کنترل و نظارت متفاوت است به همین دلیل طرفین باید تلاش کنند تا به جای زیر نظر گرفتن وکنجکاوی صد در صدی در گذشته و حال شریک زندگیشان با رفتاری محبت آمیز، تنها از برنامه های عادی و روزانه وی مطلع شوند.
علاوه بر آن نیز قبل ازشروع زندگی و در همان فرصت چند ماهه ای که عموما برای شناخت طرفین از یکدیگر در نظر گرفته می شود باید سعی کنند با رفتار ، اخلاق ، روحیات و نحوه برخورد شخصی که قرار است عمری همراهشان باشد مطلع شوند و باور کنند زنده کردن گذشته نه تنها هیچ دردی را دوا نخواهد کرد بلکه علاوه بر آن کمکی هم به بهتر شدن زندگی نوپایشان نخواهد کرد.
به پایه های زندگی چکش نزنید، می شکند!
گاهی پیش می آید زن ومرد نسبت به همسر خود نگاه مالکانه پیدا می کنند طوری که انگار همانند وسایل گران قیمتی که دارند او راهم خریداری کرده اند ، تا جایی که به خودشان اجازه هرگونه دخالت بی حد و مرز را می دهند و ازهر دری برای بدست گرفتن ارابه حرکت همسری که همانند یک اسباب بازی به چشمشان جلوه کرده است وارد می شوند. این رفتار غلط تاحدی پیش می رود که رفت و آمدها ، نوع پوشش ، نحوه گویش و نهایتا تلفن همراه وی را هم کنترل می کنند در حالی که نمیدانند با ادامه این رفتار هم به روح و روان خود آسیب میزنند وهم باعث آزرده خاطر شدن و از دست رفتن انگیزه ادامه زندگی مشترک در فردی می شوند که حالا دیگر هیچ اطمینان و اعتمادی را بین خود و همسرش نمیبیند.
این روان شناس با اشاره به غلط بودن این شیوه رفتاری بیان کرد: زن و مرد باید اینگونه رفتارهای بیمارگونه خود را کنار بگذارند و به جای مچ گیری وشخم زدن زندگی مشترکی که قرار بود در همان خاک حاصلخیز پیش بینی شده میوه بدهد به دنبال حفظ کیان خانواده خود باشند.
حمیدرضا رحمانی مشاور خانواده نیزاظهار داشت: در زندگی زناشویی نگاه طرفین نسبت به هم باید امانت دارانه باشد، در حالی که در برخی خانواده ها این زاویه نگاه به سمت نگاه مالکانه می چرخد.البته شایان ذکر است که این رفتار غلط تنها مختص به زنان نیست ، هرچند احتمال دارد یک زن به دلیل احساسات زنانه ای که دارد در حد کمی اقدام به این کار کند اما در مردان نیزاین موضوع دیده می شود این عمل تا جایی پیش می رود که حتی هنگامی که در محل کار خود هستند مدام با خانه تماس می گیرند تا مبادا همسرشان برای لحظه هم که شده ازخانه بیرون رفته باشد.
تمامی این رفتارهای غلط که ازروی دوست داشتن به این مرحله رسیده اند نیرومحرکه ای میشود تا زندگی را به سمت و سوی بن بست طلاق هدایت می کند.
لطفا به حریم خصوصی من وارد نشوید، باتشکر!
درست است که اطلاع یافتن همسران از مسائل یکدیگر امری غیرقابل انکار است ، اما موضوع داشتن حریم خصوصی پس از ازدواج نیز همچنان بر قوت خود باقیست. زن ومردی که حالا به عنوان یک همسر در زندگی ایفای نقش میکند حق دارد تا با کلیات رفتاری شریک زندگی اش آشنایی کامل داشته باشد البته نه تا حدی که دیوارهای حرمت بینشان فرو بریزد. بسیار دیده میشود که فرد با خیال اینکه همسرش توجهی به وی ندارد بدون حفظ هیچگونه حرمتی حس شکاک بودن را به همسرشان تلقین میکنند.
قاسم زاد در این خصوص نیز افزود: برخی افراد به دلیل احساس صمیمیت بیش از حد پس از ازدواج این حق را به خود میدهند تا در هر شرایطی که دلشان خواست وارد حریم خصوصی دیگری شوند. این در حالی است که در یک ازدواج سالم زن و مرد معمولا زمانی را جهت گفت وگو و صحبت کردن با یکدیگر پیرامون مسایل مختلفی که برایشان اتفاق افتاده است اختصاص میدهند.
بدین ترتیب در فضایی مناسب میتوانند درصد همدلی و محبت زندگی زناشویشان را بالا ببرند.با توجه به این موارد طرفین باید بدانند همسرشان علاوه بر تمایل به داشتن یک همدل وهم صحبت نیاز دارد تا دقایقی را هم در تنهایی سپری کرده و برای گرفتن آرامش از منبعی که فقط خودش میداند خلوت کند.
نقش خانواده در این میان چیست؟
افراد از دوران کودکی تا جوانی در خانواده ای رشد می کنند که اصلی ترین و پررنگ ترین نقش را در شکل گیری شحصیت آنها خواهد داشت و در هرصورت این شخص ازصفر تاصد رفتارها و حتی گفتار خود را از همان خانواده الگوبرداری کرده است، الگویی که ممکن است گاهی درست و گاهی هم غلط عمل کرده باشد.
خانواده باید نحوه ساختن و داشتن یک حریم خصوصی و متقابلا احترام گذاشتن به حریم دیگران را در وجود فرزندشان نهادینه کنند.
این در حالیست که اگر فرد حس شک و وسواس را بیش ازهرچیز دیگری در خود تقویت کرده باشد حریم خصوصی برایش معنایی نخواهد داشت، درست است که خانواده عمدا این حس را به فرزندان آموزش نمی دهند اما ازسویی نوع رفتار پدر ومادر، اشتباهاتی که بی پرده و بدون توجه به حظور کودک مرتکب میشوند و ازسویی دیگر تجربیات خود فرد باعث میشود احترام به حریم خصوصی دیگران تا حدی برایشبی معنا شود که ازترس آینده ای که مشخص نیست چگونه پیش می آید و تنها بر پایه تصورات بی پایه استوار شده است نسبت به احترام گذاشتن به حریم خصوصی دیگران بی تفاوت باشد.
اما روان شناسان چه میگویند؟
در هرحال آنچه که مهم است این اس که همه موارد ذکر شده به دوره رشد انسان ها بازمیگردد. ناصرقاسم زاده در پایان خاطرنشان کرد: همه ما میدانیم که مهمترین الگوهای تربیتی و رشد بالینی افراد والدین هستندکه وظیفه دارند ازهمان شروع دوران کودکی حریم خانه وخانواده ، احترام به خلوت وتنهایی دیگران و همچنین حس نیاز به داشتن یک حریم شخصی آرامش بخش را به فرزندان بیاموزند.
همین امر باعث میشود اینگونه رفتارهای مثبت و صحیح تا بزرگسالی در وجود آنها تقویت شده و رنگ و بوی حقیقی به خود بگیرد و ازهمین طریق به زندگی مشترک منتقل شود.
باید بدانیم هیچ نهادی بیشتر از خانواده در شکل گیری شخصیت فرد موثر نیست، به همین خاطر آموزش مهارت و پیشگیری های تاثیر گذار ابتدا باید از خانواده آغازشودکه به تبع آن به فرزندان و نهایتا به جامعه ونسل های بعد منتقل شده ، گسترش یافته و به یک فرهنگ تبدیل شود.
دختر و پسری که به سن ازدواج میرسند و حاضر به امضای پیوند زناشویی میشوند اغلب با رویا و آرزوی داشتن خانه وکاشانه ای گرم ازمحبت وآرامش تن به این کار می دهند. آرامشی که شاید تا قبل ازآن هیچ تجربه ای ازآن را نداشتند.اما زمانی که دو فرد با یکدیگر زیر یک سقف قرار میگیرند طبیعتا تمام هم و غمشان با هم یکی میشود و مرزهای بین آنها نیز ازبین میرود. این دقیقا همان فردی است که تا قبل از زمان خواستگاری برایش غریبه بود، اماحالا محرم اسراری شده است که دانستن آن برای یک نفر معنا ندارد.
برخی افراد پس از ازدواج تصور می کنند که دیگر باید از تمام رفتارهای همسرشان در طول روز مطلع باشند. این تصور غلط تا حدی پیش می رود که گاهی حس بی اعتمادی فرد نسبت به طرف مقابلش بیش از آن حس عاشقانه ای که باید باشد رخ می نماید، اما در این میان نیز درصورتی که فرد علاقه شدیدی به همسر خود داشته باشد سعی میکند تا حد امکان وضعیت را تحمل کند تا بتواند بالاخره اعتمادهمسرش را بدست آورد ، چرا که زندگی اش را دوست دارد و به همین دلیل است که آزار دهندگی این رفتار بچگانه را تحمل می کند.
ناصرقاسم زاد روانشناس و مشاور خانواده گفت: ازدواج در واقع رابطه ای است که در پی آن دو نفر به یکدیگر نزدیک می شوند، واضح است که هردو طرف تمایل دارند تا زندگیشان از دوام و ثباتی واقعی برخوردار باشد.اما برای رسیدن به این نتیجه شیرین و دلچسب که همان محکم کردن پایه های زندگی مشترک است ، طرفین باید به یک سری نکات اساسی و اصلی که از جمله آن نحوه درست برقراری ارتباط است توجه ویژه داشته باشند.
حواستان باشد، کنجکاوی بیش از حد خطرآفرین است
هرشخصی در طول زندگی چندین و چند ساله اش شاهد اتفاقات تلخ و شیرینی است که به احتمال قوی تنها خودش از ان اطلاع دارد چه بسا که ممکن است این خاطرات را برای همیشه در پستوی ذهنش مخفی کرده باشدو هیچ وقت نخواهد از آن حرفی بزند. اما گاهی دیده میشود در مراسم آشنایی و خواستگاری که طرفین صرفا جهت روحیات و اخلاقیات هم رو به روی یکدیگر می نشینند به جای پرسیدن سوالات اساسی سعی بر زیر و روکردن گذشته طرف مقابل دارند وبا پرسیدن سوالاتی بی پایه و اساس همچون"آیا قبل از من با جنس مخالف دیگری هم صحبت بوده ای؟" ، "بیشتر هم کلاسی های دوران تحصیلت دختر بودند یا پسر؟" حقیقت بی اعتماد بودن و شکاک بودن خود را به روشنی به فرد مقابل نشان میدهند تا جایی که فرد از ازدواج کردن و انتخاب خود پشیمان شده و عطای آن را به لقایش می بخشد.
قاسم زاد همچنین ادامه داد : هم دختر و هم پسر باید از قبل نحوه تعامل و همدلی در زندگی زناشویی را یاد بگیرند، چرا که فضای یک دل بودن زمین تا آسمان با کنترل و نظارت متفاوت است به همین دلیل طرفین باید تلاش کنند تا به جای زیر نظر گرفتن وکنجکاوی صد در صدی در گذشته و حال شریک زندگیشان با رفتاری محبت آمیز، تنها از برنامه های عادی و روزانه وی مطلع شوند.
علاوه بر آن نیز قبل ازشروع زندگی و در همان فرصت چند ماهه ای که عموما برای شناخت طرفین از یکدیگر در نظر گرفته می شود باید سعی کنند با رفتار ، اخلاق ، روحیات و نحوه برخورد شخصی که قرار است عمری همراهشان باشد مطلع شوند و باور کنند زنده کردن گذشته نه تنها هیچ دردی را دوا نخواهد کرد بلکه علاوه بر آن کمکی هم به بهتر شدن زندگی نوپایشان نخواهد کرد.
به پایه های زندگی چکش نزنید، می شکند!
گاهی پیش می آید زن ومرد نسبت به همسر خود نگاه مالکانه پیدا می کنند طوری که انگار همانند وسایل گران قیمتی که دارند او راهم خریداری کرده اند ، تا جایی که به خودشان اجازه هرگونه دخالت بی حد و مرز را می دهند و ازهر دری برای بدست گرفتن ارابه حرکت همسری که همانند یک اسباب بازی به چشمشان جلوه کرده است وارد می شوند. این رفتار غلط تاحدی پیش می رود که رفت و آمدها ، نوع پوشش ، نحوه گویش و نهایتا تلفن همراه وی را هم کنترل می کنند در حالی که نمیدانند با ادامه این رفتار هم به روح و روان خود آسیب میزنند وهم باعث آزرده خاطر شدن و از دست رفتن انگیزه ادامه زندگی مشترک در فردی می شوند که حالا دیگر هیچ اطمینان و اعتمادی را بین خود و همسرش نمیبیند.
این روان شناس با اشاره به غلط بودن این شیوه رفتاری بیان کرد: زن و مرد باید اینگونه رفتارهای بیمارگونه خود را کنار بگذارند و به جای مچ گیری وشخم زدن زندگی مشترکی که قرار بود در همان خاک حاصلخیز پیش بینی شده میوه بدهد به دنبال حفظ کیان خانواده خود باشند.
حمیدرضا رحمانی مشاور خانواده نیزاظهار داشت: در زندگی زناشویی نگاه طرفین نسبت به هم باید امانت دارانه باشد، در حالی که در برخی خانواده ها این زاویه نگاه به سمت نگاه مالکانه می چرخد.البته شایان ذکر است که این رفتار غلط تنها مختص به زنان نیست ، هرچند احتمال دارد یک زن به دلیل احساسات زنانه ای که دارد در حد کمی اقدام به این کار کند اما در مردان نیزاین موضوع دیده می شود این عمل تا جایی پیش می رود که حتی هنگامی که در محل کار خود هستند مدام با خانه تماس می گیرند تا مبادا همسرشان برای لحظه هم که شده ازخانه بیرون رفته باشد.
تمامی این رفتارهای غلط که ازروی دوست داشتن به این مرحله رسیده اند نیرومحرکه ای میشود تا زندگی را به سمت و سوی بن بست طلاق هدایت می کند.
لطفا به حریم خصوصی من وارد نشوید، باتشکر!
درست است که اطلاع یافتن همسران از مسائل یکدیگر امری غیرقابل انکار است ، اما موضوع داشتن حریم خصوصی پس از ازدواج نیز همچنان بر قوت خود باقیست. زن ومردی که حالا به عنوان یک همسر در زندگی ایفای نقش میکند حق دارد تا با کلیات رفتاری شریک زندگی اش آشنایی کامل داشته باشد البته نه تا حدی که دیوارهای حرمت بینشان فرو بریزد. بسیار دیده میشود که فرد با خیال اینکه همسرش توجهی به وی ندارد بدون حفظ هیچگونه حرمتی حس شکاک بودن را به همسرشان تلقین میکنند.
قاسم زاد در این خصوص نیز افزود: برخی افراد به دلیل احساس صمیمیت بیش از حد پس از ازدواج این حق را به خود میدهند تا در هر شرایطی که دلشان خواست وارد حریم خصوصی دیگری شوند. این در حالی است که در یک ازدواج سالم زن و مرد معمولا زمانی را جهت گفت وگو و صحبت کردن با یکدیگر پیرامون مسایل مختلفی که برایشان اتفاق افتاده است اختصاص میدهند.
بدین ترتیب در فضایی مناسب میتوانند درصد همدلی و محبت زندگی زناشویشان را بالا ببرند.با توجه به این موارد طرفین باید بدانند همسرشان علاوه بر تمایل به داشتن یک همدل وهم صحبت نیاز دارد تا دقایقی را هم در تنهایی سپری کرده و برای گرفتن آرامش از منبعی که فقط خودش میداند خلوت کند.
نقش خانواده در این میان چیست؟
افراد از دوران کودکی تا جوانی در خانواده ای رشد می کنند که اصلی ترین و پررنگ ترین نقش را در شکل گیری شحصیت آنها خواهد داشت و در هرصورت این شخص ازصفر تاصد رفتارها و حتی گفتار خود را از همان خانواده الگوبرداری کرده است، الگویی که ممکن است گاهی درست و گاهی هم غلط عمل کرده باشد.
خانواده باید نحوه ساختن و داشتن یک حریم خصوصی و متقابلا احترام گذاشتن به حریم دیگران را در وجود فرزندشان نهادینه کنند.
این در حالیست که اگر فرد حس شک و وسواس را بیش ازهرچیز دیگری در خود تقویت کرده باشد حریم خصوصی برایش معنایی نخواهد داشت، درست است که خانواده عمدا این حس را به فرزندان آموزش نمی دهند اما ازسویی نوع رفتار پدر ومادر، اشتباهاتی که بی پرده و بدون توجه به حظور کودک مرتکب میشوند و ازسویی دیگر تجربیات خود فرد باعث میشود احترام به حریم خصوصی دیگران تا حدی برایشبی معنا شود که ازترس آینده ای که مشخص نیست چگونه پیش می آید و تنها بر پایه تصورات بی پایه استوار شده است نسبت به احترام گذاشتن به حریم خصوصی دیگران بی تفاوت باشد.
اما روان شناسان چه میگویند؟
در هرحال آنچه که مهم است این اس که همه موارد ذکر شده به دوره رشد انسان ها بازمیگردد. ناصرقاسم زاده در پایان خاطرنشان کرد: همه ما میدانیم که مهمترین الگوهای تربیتی و رشد بالینی افراد والدین هستندکه وظیفه دارند ازهمان شروع دوران کودکی حریم خانه وخانواده ، احترام به خلوت وتنهایی دیگران و همچنین حس نیاز به داشتن یک حریم شخصی آرامش بخش را به فرزندان بیاموزند.
همین امر باعث میشود اینگونه رفتارهای مثبت و صحیح تا بزرگسالی در وجود آنها تقویت شده و رنگ و بوی حقیقی به خود بگیرد و ازهمین طریق به زندگی مشترک منتقل شود.
باید بدانیم هیچ نهادی بیشتر از خانواده در شکل گیری شخصیت فرد موثر نیست، به همین خاطر آموزش مهارت و پیشگیری های تاثیر گذار ابتدا باید از خانواده آغازشودکه به تبع آن به فرزندان و نهایتا به جامعه ونسل های بعد منتقل شده ، گسترش یافته و به یک فرهنگ تبدیل شود.
منبع:
باشگاه خبرنگاران
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼