قصه های شب بخیر کوچولو، لباس میوه ها/ پادکست
مینا کوچولو کنار مادربزرگ مهربونش نشسته بود. اون شب قرار بود یه عالمه مهمون داشته باشن...
مینا کوچولو کنار مادربزرگ مهربونش نشسته بود. اون شب قرار بود یه عالمه مهمون داشته باشن. واسه همین مامان جون مشغول بود و حسابی داشت کار میکرد...
امشب هم یکی دیگه از قصه های شبانه و قشنگ رو با صدای زیبای خانم نشیبا با همدیگه گوش می دیم.
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼