وابستگی کودکان به والدین، سختیش را به جون می خرید؟
دختر شما مشغول حل کردن تکالیف علمی بوده اما نمیتواند آنها تکمیل کند، به جای انجام آن، ترجیح میدهد استراحت کند. بنابراین شما تکالیفش را انجام میدهید.
فرزند شما لباسهای کثیفش را در خانه میاندازد و اهمیتی به آنها نمیدهد. شما هم به جای اینکه با او دعوا کنید که لباسها را جمع کند، خودتان این کار را انجام میدهید. این کار آسانتر است، نه؟
دختر شما مشغول حل کردن تکالیف علمی بوده اما نمیتواند آنها تکمیل کند، چونکه برایش دشوار و حوصله سربر است و به جای انجام آن، ترجیح میدهد استراحت کند. بنابراین شما تکالیفش را انجام میدهید، زبرا نمیخواهید او با شکست مواجه شود.همه ما در مواقعی، بیش از آنچه لازم است در روابط سعی و تلاش میکنیم، مخصوصاً اگر مربوط به فرزندمان باشد. معمولاً این کارها را انجام میدهیم بدون اینکه حتی متوجه شویم. فرض کنید که کودک شما میداند چطور بند کفشهایش را ببندد، اما خودتان این کار را انجام میدهید چونکه برای شما آسانتر است و البته به یک عادت تبدیل شده است. یا اینکه فرزند 13 ساله شما، تکالیفش را یادش میرود و مجبور هستید به مدرسه بروید و تکالیف را به او بدهید. هنگامی که در چنین نقشی (انجام کارهایی فراتر از وظایف) گیر میافتید، ممکن است رهایی از آن برایتان سخت باشد و افرادی که در اطراف شما هستند نیز احتمالاً از این کار خوششان میآید و دوست ندارند آن را متوقف کنید!
گیر افتادن در این نقش، بسیار ساده است چونکه شما حس میکنید به حضورتان نیاز دارند و بدون شما، هیچ کاری به سرانجام نمیرسد. حس میکنید دیگران وابسته به شما هستند و از کاری که انجام میدهید؛ تحت تاثیر قرار میگیرند. اما باید متوجه شوید که این موضوع، یک خواستهی ساده برای مفید بودن یا عادتی برای غلبه کردن نیست.
به این شکل به آن بنگرید: اگر همواره روی دیگران تمرکز کنید، پس تمرکزتان از روی خودتان برداشته میشود. فرزند شما نیز یاد گرفته کارها را کمتر از وظایفش انجام دهد و به شما وابسته باشد. در واقع او راهی پیدا کرده تا از این طریق، استرس خودش را کاهش دهد. چنین موضوعی در خانواده، وقتی که به طور مداوم تکرار شود، مشکلآفرین خواهد بود.
به عنوان مثال، فرض کنید فرض ۲۳ ساله شما همه روز را مشغول خوابیدن و همه شب را مشغول گشت و گذار و میهمانی گرفتن است و دنبال کار نمیرود. اما شما همچنان اجازه میدهید همراهتان زندگی کند و تمام مخارجش را بر عهده میگیرید. شما منتظر هستید که خودش بالاخره دست به کار شود و به فکری به حال زندگیاش کند و شاید هم از دعوا و سرزنش کردن او خسته شدهاید. سوالی که باید از خود بپرسید این است: «این کار برای من بهتر است یا فرزندم؟» آیا شما قصد دارید فرزندتان کاملاً وابسته به شما و فردی بیفایده برای جامعه باشد؟
اگر فرزند شما دارای اختلال یادگیری و مشکلات رفتاری باشد، دلایل بیشتری برای انجام کارهای آنان پیدا میکنید. حتی فکر میکنید که توجه بیش از حد به آنها طبیعی است اما باید توجه کنید که چنین کاری، در بلندمدت هیچ سودی برای فرزندتان نخواهد داشت. روزی فرا میرسد که کودک شما باید وارد دنیا شود و به عنوان یک بزرگسال فعالیت کند. البته اینکه اختلال و مشکلات آنان را درک کنید و هنگامی که نیاز داشتند به کمکشان بروید، قابل تحسین است اما اجازه ندهید که استرس ناشی از شرایط، بر شما غلبه کند و باعث شود هر کاری برایشان انجام دهید.
چنین والدینی، فرزندانی را پرورش میدهند که ناتوان هستند و همیشه باید به آنان کمک کرد. زیرا همیشه شخصی وجود داشته که کارهایشان را انجام دهد. این افراد معمولاً از پذیرش مسئولیت غافل میشوند و قادر نیستند احساسات نامناسب خودشان را کنترل کنند. این تعریف وابستگی کودکان است. هدف خاصی ندارند، بسیار بیمار میشوند و حتی ممکن است به اعتیاد روی بیاورند. علاوه بر این، همیشه برای تصمیم گرفتن به نظرات دیگران یا راهنمایی و کمک نیازمند هستند. وقتی هم که بزرگتر میشوند، به دنبال یک شریک زندگی هستند که بتواند نیازهایشان را برآورده کند و مانند والدین، وظیفه نگهداری آنان را بر عهده بگیرد.
همچنین سر کار حاضر شدن و حفظ آن برایشان دشوار است، زیرا همیشه دنبال راهی برای انجام کارها توسط دیگران هستند. برای بسیاری از افرادی که به این شیوه بزرگ شدهاند، دنیا مکان ترسناکی است. آنها سعی میکنند به جای جستجوی دنیای بیرون، در خانه و در کنار پدر و مادرشان بمانند.
آیا کارهایی بیش از حد انجام میدهید؟
اگر بیش از حدی که نیاز است، برای آسایش فرزند خود تلاش میکنید، احتمالاً در آینده ناامید و خسته خواهید شد. باید کاری را انجام دهید که هم برای خودتان و هم برای دیگران بهتر باشد و وابستگی کودکان را به همراه نداشته باشد نه اینکه سعی کنید او را از مواجه شدن با مشکلات زندگی دور نگه دارید. مشکل دیگر این است که وقتی برای خودتان باقی نمیماند و نمیتوانید ضعفها و آسیبپذیر بودنتان را به اشتراک بگذارید. به همین دلیل، اطرافیان همیشه فکر میکنند که باید به شما تکیه کنند.
این موضوع مثل چرخهای تمام نشدنی است که برای هر دو طرف، مشکل به وجود میآورد. شما احتمالاً احساس میکنید بیش از آنچه نیاز است، نسبت به فرزندتان مسئولیت دارید به طوریکه بخشهای مختلف زندگی او را تحت کنترل میگیرید. بدین ترتیب فرزند شما یک فرد وابسته خواهد بود و برای هر کاری، منتظر شما میماند. شما هم به عنوان پدر یا مادر فکر میکنید: «او به من نیاز دارد و اجازه نمیدهم در مشکلات غرق شود.»
آیا وارد مرزهای یکدیگر شدهاید؟
در رابطه بین والدین و فرزندان، داشتن محدوده و مرزبندی بسیار مهم تلقی میشود. یعنی اینکه نباید اجازه دهید فرزند از خط مرزبندی عبور کند و از طرفی شما هم نباید وارد مرزهای او شوید. چرا والدین سعی میکنند وارد فضای خصوصی فرزندانشان شوند؟ دلیلش معمولاً این است که دوست دارند به این شیوه، خود را آرام کنند، نه به این خاطر که بهترین کار برای فرزندان همین است. یکی از روشهایی که برخی والدین برای عبور از مرز فرزندان به کار میگیرند، این است که طوری رفتار میکنند انگار فرزند هیچ چیز نمیداند و باید نظر آنها را در مسائل مختلف، بپذیرد. این والدین، مایل به این تفکر هستند که فرزندشان بدون آنها، قادر به موفق شدن نیست.
راه حل این موضوع چیست؟
فرض میکنیم که فرزند شما، بیش از حد وابسته شده و باید فکری به حال این موضوع کنید. در ادامه با راههایی که معرفی میکنیم، همراه ما باشید.
1 - تشخیص دهید که بیش از حد کار میکنید، مخصوصاً هنگامی که اضطراب شما بالاست. سپس دوباره فکر کنید و این تفکر که کار بیش از حد، مثل یک وظیفه و سنت است را از خود دور کنید. این کار بخشی از وظایف زندگی شما نیست، فقط وظایفی که میدانید به شما مربوط است، بپذیرید و بار خود را سنگین نکنید.
در این مرحله، بیشتر باید سعی کنید الگویی که خانواده گرفتار آن شده را تشخیص دهید و نقشهای برای اصلاح شرایط تهیه کنید. پس دفعه بعدی که مثلاً دختر شما نزدتان آمد و از شما خواست یک مشکل را برایش حل کنید، نباید به هیچ وجه کنترل شرایط را در دست بگیرید و سریع به او بگویید چه کار کند. میتوانید به جای آن بگویید نمیدانم یا باید درباره این موضوع فکر کنم. بنابراین مقداری از مسئولیت را بر عهده خود فرزند قرار دهید تا خودش بتواند جوابها یا راهحل را پیدا کند.
2 - منتظر پاسخ فرزندان باشید. وقتی که شرایط عوض میشود و به خواستههای آنان پاسخ نمیدهید، سعی میکنند در شما حس گناه و عذاب وجدان به وجود بیاورند. این کار در واقع واکنش فرزند شما به تغییر شرایط است که میتواند برایش ناخوشایند باشد. هنگامی که شما دیگر کارها را انجام نمیدهید، فرزند مجبور میشود مسئولیت بیشتری را بر عهده بگیرد. او احتمالاً شما را آزمایش میکند تا متقاعد شوید که دوباره کارهایشان را انجام دهید. اما شما نباید کم بیاورید، به یاد داشته باشید که داشتن محدوده خاص و مرزبندی برای هر دوی شما بهتر است.
۳ - این کار آسان نیست. احتمالاً از نظر احساسی دچار آسیب خواهید شد و اینکه ببینید همه مسئولیتها بر عهده فرزند شما قرار گرفته، دشوار است. حتی ممکن است احساس افسردگی، استرس یا عصبانیت کنید اما باید تحمل کنید. باید بسیار مهم است که برای ایجاد تغییر آماده شوید.
4 - تردیدی به خود راه ندهید و شروع کنید. چگونه این کار را شروع میکنید؟ توصیه ما این است که بدون تردید و مکث، آن را انجام دهید. باید سعی کنید از نقش همیشگی خود خارج شده و کارهای جدید را امتحان کنید. مسئولیتپذیر باشید اما در هر موضوع کوچکی برای نجات دیگران عمل نکنید. رفتار خود را نیز تغییر دهید. وقتی فرزندتان از شما کمک خواست، فقط گوش دهید و سریع به حل مشکل نپردازید. کمک کنید اما کنترل کامل شرایط را در دست نگیرید. همواره احساسات را کنترل کنید و اجازه ندهید این احساسات به سرعت بر شما غلبه کنند. نمیگوییم که به کلی بیخیال کارهای فرزندتان شوید. منظورمان این است که تا جای ممکن به او کمک نکنید، نه بیش از حد. همچنان میتوانید رابطهای گرم و صمیمی داشته باشید، اما مهم است که مسئولیتها و وظایف مشخص شوند.
۵ - انتظار عملی مشابه را داشته باشید. وقتی که شما رفتار خود را تغییر دهید، ممکن است در ابتدا مشکلاتی به وجود آید. شما در حال تغییر سیستمی هستید که برای مدتی طولانی، برقرار بوده. خانواده مانند یک ماشینی است که هر بخش از آن وظایفی دارند. بنابراین هنگامی که یکی از بخشها، عملکرد خود را تغییر دهید، احتمالاً مشکلاتی برای بخشهای دیگر هم ایجاد میشود. بگذارید روراست باشیم، هیچ کس از تغییر خوشش نمیآید!
میتوانید چه انتظاراتی داشته باشید؟ فرزند شما ممکن است بیمار شود، گلایه کند یا با شما جر و بحث کند. ممکن است وسوسه شوید که مانند قبل رفتار کنید و کارهای او را بر عهده بگیرید اما شما باید دقیقاً بر عکس این کار را انجام دهید. از خود این سوال را بپرسید: «اگر الان همه کارهای فرزندم را انجام دهم، او در آینده چطور از پس این کارها برمیآید؟»
۶ - در محدود و مرز خود باقی بمانید. چطور متوجه میشوید فرزند شما قادر به انجام وظایف خود است؟ وقتی که سعی میکنند کاری مانند گره زدن کفش را انجام دهند، این کار در محدوده وظایف شما نیست. وقتی که کودک این کار را یاد گرفته، قرار نیست شما هربار بند کفشهایش را گره بزنید. به آنها کمک کنید اما انجام کارهایی که خودشان قادر به انجامش هستند را نپذیرید.
در هر کاری ابتدا فکر کنید «آیا این موضوع به من مربوط است یا فرزندم؟» سپس سعی کنید از اضطراب خود بکاهید و تصمیم درست را بگیرید.
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼