با کودکان قلدر چگونه رفتار کنیم؟
برخی ممکن است قلدری را کنار بگذارند یا راه دیگری برای تخلیه خشونت خود پیدا کنند، اما همه این شانس را ندارند.
برخی ممکن است قلدری را کنار بگذارند -یا راه دیگری برای تخلیه خشونت خود پیدا کنند-، اما همه این شانس را ندارند. براساس یافتههای من قلدری در مدرسه به حرفه فرد راه پیدا کند؛ یعنی فرد قلدر حرفههایی را انتخاب میکند که این نوع رفتارها در آن پاسخ میگیرند؛ از افسر پلیس شدن گرفته تا استاد دانشگاه و وکیل.»
وقتی روبیسم یانگز در سن ۱۰ سالگی در مدرسه ابتدایی، هدف قلدرها قرار گرفت، احساس تنهایی و گیجی کرد. او تازه به همراه خانوادهاش از انگلستان به ولز نقل مکان کرده بود و قلدرها لحجه او را مسخره میکردند. سپس آنها شروع کردند به مسخره کردن چهرۀ روبی. او میگوید: «هیچچیزی برایم معنا نداشت، من در مکانی جدید بودم، کسی را نمیشناختم، هیچکس مرا دوست نداشت و واقعاً نمیدانم چرا.»
یانگز میگوید، تا دوران دبیرستان مدام در مدرسه هدف قلدرها قرار میگرفت و این اتفاق تقریباً همه جنبههای زندگیاش را تحت تأثیر قرار داده است. او به سیگار و الکل روی آورد تا با این مسائل کنار بیاید. او اکنون ۶۴ سال دارد و تازه سال گذشته متوجه شد بسیاری از مسائلی که طی سالها با آن دست و پنجه نرم کرده، ناشی از مورد آزار و اذیت قرار گرفتن در دوران کودکی بوده است.
او میگوید: «احساس میکردم کسی دوستم ندارد، بنابراین خودم را دوست ندارم.»
تجربه او حقیقتی دردناک را برجسته میکند و آن اینکه: بچهها، به دلیل معصومیت و بیتجربگیشان، گاهی به شرورترین قلدرها تبدیل میشوند. رفتار و اعمال آنها به این دلیل که تحت تأثیر هنجارهای اجتماع - که بعدها در زندگی میآموزند - مهار نمیشود، میتواند بیرحمانه، خشن و شوکآور باشد؛ و البته میتواند پیامدهایی برای قربانیان قلدری داشته باشد که گاهی یک عمر دست از سرشان برنمیدارد.
اما چه چیزی باعث میشود یک کودک تبدیل به یک قلدر شود؟
دوروتی اِسپِلِج، استاد رشتۀ آموزش در دانشگاه کارولینای شمالی، میگوید: «برای مدتهای طولانی بدنۀ تحقیقات علمی نشان میداد که ما فقط با یک نوع قلدری مواجه هستیم: یک کودک بسیار عاصی و خشمگین که به دلیل زندگی در خانۀ پرآشوب و خشن یا خانهای که در آن مورد بیتوجهی قرار گرفته است، مشکلات مربوط به اعتماد به نفس دارد. اما این تصویر در حال تغییر است.»
تعریف علمی قلدری که محققان به آن دست پیدا کردهاند، قلدری را نوعی از خشونت بین افراد یا گروهها با سطوح متفاوت قدرت تعریف میکند. در این تعریف جالی چند نکته خالی است؛ یکی اینکه قلدری چه پیامدهایی برای قربانی دارد و اینکه چرا افراد قلدری میکنند. اما کلیدیترین بخش این تعریف تفاوت سطوح قدرت است.
اسپلج میگوید: «تفاوت سطوح قدرت را میتوان اینطور توضیح داد که بهطور مثال تو به من زور میگویی و فرد معروفی هستی، من معروف نیستم و تفاوت سطح قدرت بین من و تو باعث میشود نتوانم از خودم دفاع کنم.»
او میافزاید: «اگرچه مورد زورگویی خواهر و برادر قرارگرفتن یکی از عوامل خطری است که میتواند کودکان را تبدیل به قلدر کند؛ این یگانه علت قلدریکردن نیست. کودکانی که در خانههای پر از خشونت بزرگ شدهاند، اما وارد مدارسی میشوند که در آنها برنامههای ضدزورگویی و محیط حمایتکننده وجود دارد، لزوماً تبدیل به قلدر نمیشوند.»
تصویر کلیشهایِ محققان از قلدری در سالهای اخیر تغییر کرده است. درواقع در سالهای اخیر یک نوع از قلدری ماکیاولی دیگر شناسایی شده است. کودکانی که در این طبقه جای میگیرند، کاریزمای اجتماعی و مهارتهای اجتماعی بالاتری نسبت به سایرین دارند و مورد لطف و محبت معلمان هستند - تصویری که با آن تصویر کلیشهای از قلدرهای «کندذهن» فاصله دارد. این کودکان گهگاه از قدرت زورگویی خود برای تأمین نیازهای خود استفاده میکنند.
«اسپلج میگوید: «قلدرهایی که از تسلط اجتماعی برخوردارند، آنهایی هستند که میخواهند رهبری عدهای از مردم را برعهده بگیرند؛ و این کار را با هل دادن کودکان دیگر به ردههای پایینتری از سلسلهمراتب انجام میدهند.»
تحقیقات دیگر این ایده را که قلدریکردن بیشتر درباره قلدر است تا قربانی قلدری تأیید میکند. در تحقیقی که در اسپانیا و ایتالیا انجام شد، از دانشآموزان خواسته شد درباره یک موقعیت زورگویی از زاویه نگاه یک قلدر به داستان نگاه کنند. محققان همچنین به دانشآموزان پرسشنامهای دادند تا هر فرد در یک روایت قلدر و قربانی و فرد بیرون از ماجرا را طبقهبندی کند.افرادی که توسط همکلاسیهایشان در طبقۀ قلدرها جای گرفته بودند، آنهایی بودند که درموقعیتی که موقعیتِ قلدری فرض شده بود یا از عبارتهایی استفاده کرده بودند که تمرکزش بیشتر بر خود فرد قلدر بود (مثلاً گفته بودند: «من احساس خوبی دارم، چون توانستهام نظر بقیه بچهها را به خودم جلب کنم!» یا نشان میداد هیچ احساس همدلیای با دیگران ندارند (مثلً گفته بودند: «من هیچ احساس گناهی ندارم، زیرا اصلاً درباره این موقعیت فکر نمیکنم یا اصلاً اعتنا نمیکنم، چون قربانی هیچ رنجی متحمل نمیشود»).
قلدری در سالهای اخیر شکلهای دیگری به خود گرفته است. یکی از رایجترین ویژگیهای قلدریکردن در گذشته این بود که عمل خشونتآمیز بارها در مورد یک قربانی تکرار شود. اما دنیای آنلاین به دلیل ظرفیتی که دارد حتی یکبار قلدری آنلاین را به قلدری تبدیل میکند.
اسپلج میپرسد: «آیا وقتی یکبار انتشار یک تصویر آن را به دست میلیونها فرد میرساند، کافی نیست که این عمل قلدری نامیده شود؟ البته که کافی است.»درواقع، محققان میگویند در این عصر که کودکان همواره تلفنهای خود را همراهشان دارند، مرز بین مورد قلدری قرار گرفتن در مدرسه و در فضای سایبری از بین رفته است؛ و قلدری در فضای سایبری به همان اندازۀ قلدری در مدرسه تبعات دارد، حتی اگر فقط یکبار صورت بگیرد.
کالی تزانی-پِپِلاسی، روانشناس کاوشگر از دانشگاه هادرسفیلد، میگوید: «تحققات من نشان میدهد قلدری در مدرسه میتواند بارها در محیط آنلاین تکرار و باعث آزار قربانی شود. آنها [دانشآموزان]ممکن است در کنار هم نشسته باشند، اما ترجیح میدهند در رسانههای اجتماعی همدیگر را آزار دهند؛ زیرا به این طریق عملکرد و رفتار آنها توسط افراد بیشتری دیده میشود و حسِ کاذبِ شهرت بهدست میآورند.»
باید چه کار کنید اگر فکر میکنید کودکان دیگران را مورد آزار و اذیت قرار میدهد؟
فهمیدن انگیزه قلدریکردن، نخستین اقدامی است که باید صورت گیرد. اسپلج میگوید: «اگر کسی من را صدا بزند و به من بگوید کودک شما دیگران را مورد آزار قرار میدهد، من از فرزندم میپرسم: «بسیار خب، تو از قلدری کردن چه چیزی عایدت میشود؟ چرا این کار را میکنی؟ شاید علتش این باشد که فرزند شما در مدرسهایست که قلدریکردن را مطالبه میکند.»
او میافزاید: «والدین باید رفتارهای خود را را نیز ارزیابی کنند تا ببیند آیا رفتارهای آنها بر فرزندانشان تأثیر گذاشته است. برخی اوقات شیوهای که والدین با دیگران رفتار میکنند میتواند علت الگوبرداری فرزندشان و قلدریکردن باشد.»
یکی از راههای مبارزه با قلدری در مدرسه استفاده از سیستم دوستانه است که برای تشویق حمایت دانشآموزان از هم طراحی شده؛ به این ترتیب که شاگردان بزرگتر موظف هستند به شاگردان کوچکتر کمک کنند.پِپِلاسی میگوید: «در این مدل دانشاموزانِ کوچکتر رفتار درست دانشآموزان بزرگتر را الگو قرار میدهند؛ که یکی از امتیازات این نظام است؛ اما اگر قرار باشد در مدرسه زورگویی رخ ندهد، محیط مدرسه باید بهطور کلی حمایتکننده باشد؛ که یعنی معلمها، مربیان و تمام کادر مدرسه باید بهطور منظم و دائمی تلاش کنند، درغیراینصورت این نظام شکست میخورد.»
اسپلج معتقد است روابط قوی بین معلمان و بین دانشآموزان نکته کلیدی مبارزه با قلدری است. «آنچه ما از تحقیقات خود دریافتهایم این است که در مدارسی که بر ارتباطداشتن و اطمینان حاصلکردن از ایکه تک تک دانشآموزان احساس تعلق به مدرسه دارند، تأکید میشود، قلدری کمتر رخ میدهد.».
اما اغلب این حمایت وجود ندارد. اسپلج در سال ۲۰۱۴ به همراه همکاران خود نتیجه یک تحقیق ۵ ساله را که نشان میداد بین قلدری و آزار و اذیت جنسی در مدرسه ارتباطِ نگرانکننده وجود دارد، منتشر کرد. این تحقیق نشان داد قلدری در سنین پایینتر به آزار و اذیت جنسی در سنین بالاتر ختم میشود.
اما چه قربانی و چه آزارگر جنسی عمق جدی بودن این اتفاق را درک نمیکردند، زیرا احتملاً معلمان در متوقفکردن چنین وقایعی اقدام لازم را انجام نمیدادند. اسپلیج میگوید: «پیوستار خشونت از قلدری؛ لقبدادن و ابراز نفرت تا خشونت جنسی واقعی است.»اسپلج در پاسخ به این سؤال که آیا با پایان مدرسه افراد از قلدری درست بر میدارند یا نه میگوید: «برخی ممکن است قلدری را کنار بگذارند -یا راه دیگری برای تخلیه خشونت خود پیدا کنند-، اما همه این شانس را ندارند. براساس یافتههای من قلدری در مدرسه به حرفه فرد راه پیدا کند؛ یعنی فرد قلدر حرفههایی را انتخاب میکند که این نوع رفتارها در آن پاسخ میگیرند؛ از افسر پلیس شدن گرفته تا استاد دانشگاه و وکیل.»
البته ناراحتکنندهترین بخش ماجرا این است که تأثیر قلدری بر قربانیان میتواند تا سالیان سال ادامه داشته باشد و به ضعف سلامتی روحی و جسمی منتهی شود. یانگز که در طول دوران دبیرستان مورد قلدری قرار گرفته است، به یک متخصص کمک به افراد برای بهبود از غم تبدیل شده و امیدوار است بتواند به سایرین که مانند او در کودکی مورد آزار و قلدری در مدرسه قرار گرفتهاند، کمک کند.
او میگوید: «قلدری باعث شده که او احساس طبیعی بودن، احساس اعتماد و احساس امنیت و ایمنی را از دست بدهد.»
اصلیترین آزاردهندۀ یانگز در دوران مدرسه اوایل امسال از طریق فیسبوک از او عذرخواهی کرد، اما یانگز میگوید دریافت این پیام او را عصبانی کرده است.
«این پیام دردهایی که سالها همراه من بوده را تسکین نداد. شاید برای خود آن فرد مفید بوده باشد.»یانگز میگوید: «معذرتخواهی = درست مانند قلدری که اثرات منفی بر زندگی او داشت - بیشتر از آنکه درباره یانگز باشد درباره خود قلدر [احساساتِ او]بوده است.»
«من نسبت به او احساس شفقت دارم، زیرا میتوانم درک کنم که احتملاً او هم مانند مشکلاتی در خانه داشته و برای همین قلدری کرده است، اما نمیتوانم با او موافق باشم.»
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼