۲۳۲۱۳
۲۹۵۵
۲۹۵۵

برنامه های تلویزیونی برای کودکان، گفتگو با علی پنجه‌ ای‌

ما دو نوع چشم داریم؛ چشم‌هایی که در صورت ما قرار دارند و چشم‌هایی که در دل ما هستند.

نی نی بان: ما دو نوع چشم داریم؛ چشم‌هایی که در صورت ما قرار دارند و چشم‌هایی که در دل ما هستند. ما با چشم‌های صورت خود کوه و دشت و زیبایی‌ها را می‌بینیم و با چشم دل خود، مهربانی، محبت و فرشته‌های زیبا را می‌بینیم. علی پنجه‌ای چشم‌های صورتش خاموش است؛ اما چشم دلش روشن .

علی جان سلام .

سلام .

چند سالته

من ۱۰ سالمه و کلاس پنجم دبستان هستم .

چندساله گویندگی می‌کنی؟

تقریبا ۶ سال .

اولین بار که پشت میکروفن رفتی کی بود و چه احساسی داشتی؟

اولین بار یک کمی استرس داشتم، چون ۴ سالم بود و تا آن موقع به رادیو هم گوش نداده بودم. برای اولین بار بود که پشت میکروفون می‌نشستم، با میکروفن حرف نزده بودم. استرس داشتم. پدر و مادرم، توی موفقیت من خیلی نقش داشتند .

هیچ فکر می‌کردی روزی گوینده بشی؟

فکرش را نکرده بودم که خانم وکیلی مرا برای گویندگی قبول کنه .

جدا از گویندگی به کدام هنر علاقه‌مندید؟

من به موسیقی و کامپیوتر (رایانه)‌ علاقه‌مندم. چند تا ترانه و سرود هم خوانده‌ام که از صداوسیما پخش شده .

شیرین‌ترین و تلخ‌ترین خاطره شما از گویندگی چیه؟

اولین بار یک شعری قرار بود بخوانم که درباره دختری به نام زهرا بود. هر وقت که می‌خواستند برنامه را ضبط کنند، من به جای زهرا می‌گفتم مریم .

۵ بار برنامه را ضبط کردند و من به جای زهرا، مریم گفتم. بعد خانم وکیلی گفت: چه خبرته که این همه اشتباه می‌کنی؟ دفعه ششم که دوباره خواستند ضبط کنند باز هم اشتباه کردم و گفتم مریم و قبل از این که خانم وکیلی دوباره حرفی به من بزنه و عصبانی بشه. من زدم زیر گریه. بعد خانم وکیلی خیلی ناراحت شد که مرا به گریه انداخت .

بزرگترین آرزویتان چیه؟

من ۳ تا آرزو دارم؛ اول این که بتونم در تمام کارهایم موفق باشم، دوم کل قرآن را حفظ کنم. و سوم در جامعه برای مردم مفید باشم .

شعری یا خاطره‌ای داری که از زبان یک روشندل گفته یا سروده شده باشد .

بله. یک شعر حفظ هستم که می‌گه :

به زیر آبشار خاطراتم‌

کنار بوته گل می‌نشینم‌

همیشه آرزو دارم که روزی‌

نگاه بوته گل را ببینم‌

همیشه آرزو دارم که روزی‌

برای لحظه‌ای نقاش باشم‌

به روی بوم دریای خیالم‌

کمی آبی، کمی نیلی بپاشم‌

همیشه پرسشم از مادر این است‌

که رنگ لاله‌ها آخر چه رنگی است‌

خدای مهربان را می‌شناسم‌

ولی رنگ خدا آخر چه رنگی است‌

نگاه مادرم چون یاس می‌شد

به پرسش‌های من لبخند می‌زد

زمانی رنگ سرخ لاله‌ها را

به دنیای دلم پیوند می‌زد

نمی‌خواهی با خدا حرفی بزنی؟

چرا . به خدا می‌گویم دوست دارم زنده بمانم و شاداب زندگی کنم. می‌خواهم طعم شیرین زندگی را بچشم. تلاش می‌کنم بیشترین استفاده را از دنیا ببرم . نمی‌بینم، ولی می‌توانم جیک‌جیک گنجشک‌ها را بشنوم. می‌توانم با نفسی عمیق، درونم را پر از عطر گل‌ها کنم و یا دست خود را بر سر سبزه‌ها بکشم .

می‌توانم عصازنان به سوی تو بیایم .

می‌توانی کودکی را در یک جمله توصیف کنی؟

کودکی بهترین دوره زندگی است .

حرفی داری که دوست داری با بچه‌ها در میان بگذاری؟

از بچه‌ها می‌خواهم همیشه کارهایشان را تمام کنند و نیمه‌تمام نگذارند و برای آن چیزی که دوست دارند، تلاش کنند .


محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

مشاوره ویدیویی

    • اخبار داغ
    • جدیدترین
    • پربیننده ترین
    • گوناگون
    • مطالب مرتبط

    برای ارسال نظر کلیک کنید

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «نی نی بان» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.