نوزاد در هفت ماهگی، چطوری فکر میکنه؟
دانشمندان دریافتهاند که انسان از هفت ماهگی درباره علت و معلول میاندیشد.
شهرزاد:کودکان بسیار پیش از آنکه راه رفتن و سخن گفتن را بیاموزند میتوانند به طور منطقی فکر کنند! آنها به مثابه پژوهشگرانی کوچک جهان خویش را کشف میکنند . ولی بسیاری از آنان خیلی زود کنجکاوی خویش را از دست میدهند زیرا حس کشف در آنها به اندازه کافی تقویت نمیشود. زندگی چیزی نیست جز حل مشکلات! انسان از بدو تولد سخت با این مشکل درگیر است.
دانشمندان دریافتهاند که انسان از هفت ماهگی درباره علت و معلول میاندیشد. هر روز در سراسر جهان دانشمندان زیادی لحظه به لحظه برروی کوچکترین حرکات و نگاه نوزادان تحقیق و تامل میکنند و فعالیت مغزی آنها را میسنجند. روانشناسان، زبانشناسان، پزشکان و کارشناسان مغز در جستجوی یکی از پیچیدهترین معماهای بشری هستند ؛ یک کودک چگونه رشد میکند؟ چگونه به جهان ملحق میشود؟ از چه زمانی دست به طبقه بندی میزند و کی در مییابد که برای مثال کفشدوزک همزمان یک حیوان، یک حشره و یک جاندار است؟ چه زمانی پیچیدگیهای زبان مادری را میآموزد؟ چگونه استعدادهایی را که از وی یک انسان هوشمند میسازد، کسب میکند؟ والدین و کسانی که میخواهند پدر یا مادر شوند پرسشهای مشابهی را مطرح می کنند و خود را دچار مشکل میسازند. آنها میخواهند همه چیز را در رابطه با فرزندشان درست و به بهترین شکل انجام دهند.
ولی موضوع اینجاست که آنچه را که درست است معمولا دیگران میدانند! ماماها با بروشورهای اطلاعاتی پیش از تولد اینسو و آنسو میروند، دوستان آهنگهای مختلف برای خوشامد جنینی که تازه تولید شده هدیه میکنند و صنعت غول آسای اسباب بازی هرچه ابتکار دارد به خرج میدهد و سرانجام کتابهایی که پر از راهنماییهای ریز و درشت است را میخوانند. یک چیز اما مسلم است و آن اینکه کودکان به انگیزه و بزرگسالانی که از آنان مراقبت کنند نیاز دارند. ولی دقیقا چه چیزی و چه مقدار به آنها یاری میرساند؟ چگونه والدین و مربیان میتوانند در رشد کوچولوهای خود پشتیبان آنان باشند و در عین حال از آنها توقع زیادی نداشته باشند؟ پاسخ محققان در این زمینه آدمی را به یاد شعار «یاری برای خودیاری » میاندازد. یک کودک در حال رشد بیش از هر چیز به دنبال موضوعاتی است که بتواند او را بارور سازند تا مطابق سن خود شکوفا شود. بزرگسالان تنها باید پشتیبان او در این فراگرد یادگیری باشند .
ایدههای گذشته دیگر معتبر نیست
تا پنجاه سال پیش گمان میرفت که یک نوزاد شیرخواره درست مانند یک روح بدون نقش و یک صفحه کاغذ نانوشته است. نه میتواند پیرامون خود را تشخیص دهد و نه توانایی درک درد را دارد. کم نبود مواردی که جراحان نوزادان را بدون بیهوشی عمل میکردند! امروزه اما در دهه پژوهشهای مربوط به نوزادان بسر میبریم و یک نقطه عطف کپرنیکی را ازسر میگذرانیم: «ایدههای گذشته ما دیگر معتبر نیستند.» دانشمندان آلمانی میخواهند دقیقا بدانند که کودکان در چه دورهای زبان آلمانی را میآموزند و از ژانویه ۲۰۰۱ تاکنون به طور مرتب حدود ۲۰۰ کودک شیرخواره را مورد آزمایش قرار میدهند.
یکی از نخستین نتایج این است که نوزادان از همان زمانی که مانند کبوتر بغ بغو میکنند و حروف نامشخص برزبان میآورند و جیغ میزنند، دارند خودشان را برای بیان نخستین کلمه آماده میکنند و همه چیز نشانگر آن است که نوزاد تلاش میکند تا لحن زبان مادری را تقلید کند. به این ترتیب نخستین گامهای سرنوشت برداشته میشود. نوزادان دختر چینی از همان ابتدا با شرم اجباری خاور دور بغ بغو میکنند و شیرخوارگان آلمانی و فرانسوی از آغاز لهجههای متفاوت دارند و بر حروف معینی تاکید میکنند. نوزاد بلافاصله پس از تولد میتواند صدای مادرش را تشخیص دهد زیرا در زهدان مادر آموخته که آن را تشخیص دهد. در چهار ماهگی میتواند نام خود و پس از چندی کلمات «مامان» و «بابا» را بشناسد.
نوزاد در پایان یک سالگی میتواند نه تنها تمامی صداهای مربوط به زبان را تشخیص دهد بلکه میتواند زبان مادری را از زبان بیگانه تمیز دهد. او متوجه میشود که یک کلمه کجا آغاز و کجا پایان مییابد و معنای حدود ۶۰ کلمه را میفهمد. به نظر میرسد که از همان آغاز تولد نوزاد زبان را توسط نیمه چپ مغز میآموزد. تمامی شواهد نشان میدهد که کودکان و شیرخوارگان بسیار بیش از آنچه بزرگسالان حدس میزنند، میدانند و میتوانند. یک نوزاد پیش از آنکه نخستین کلمه را بر زبان آورد، کلی پژوهش و آزمایش پیچیده انجام میدهد ! نوزادان تنها با تقلید والدین خود نیست که یاد میگیرند، بلکه جهان را مانند دانشمندان کوچکی به سرعت و با مهارت فتح کرده و هر روز عالم جدیدی را کشف میکنند .
قدرت فکری بالا
در عین حال آنان چاره دیگری ندارند چرا که در نخست همه چیز را به مثابه هرج و مرج در پیرامون خود میبینند مانند یک گنجه، یک بوسه، یک «نه.»! هر چیزی،هر وضعیتی و هر کلمه ای نو و منحصربفرد است. برای غلبه بر این آشفتگی و ارتباط دادن هر آنچه در پیرامون هست به یک قدرت فکری بسیار بالا نیاز است، به طور مثال گنجه جزء اثاثیه خانه است که درهایش باز میشود و میتوان در آن لباس گذاشت. بوسه عبارتست از تماس مرطوب لب که مهربانی و محبت را نشان میدهد. یک «نه»! یعنی وجود یک مرز که میتواند از پرتاب شدن از پلهها جلوگیری کند! والدین نمیتوانند تصور کنند که نوزادانشان هر روز چه توانایی انتزاعی فوق العاده ای از خود نشان میدهند.
یک کودک یک ساله میتواند سگ، گربه و مرغ را از هم تمیز دهد. در هفت ماهگی که نشستن میآموزد میتواند طبقهبندیهای کلی تری در مورد اثاثیه خانه، حیوانات و اتومبیل انجام دهد. در همان زمان شروع میکند به شناخت جمله سازی. برای مثال میداند که: «علی شیرینی خورد» درست است نه «علی خورد شیرینی.» در زبانهایی که مانند آلمانی حرف تعریف دارد، نوزاد نه تنها انواع حرف تعریف را تشخیص میدهد بلکه قید مانند «بالا» و « پایین» را میتواند بفهمد.
تحقیقات نشان میدهد که کودک پیش از آنکه زبان به سخن بگشاید، خود را به اصول اولیه دستور زبان مجهز میکند! نوزاد مرتب در حال ارزیابی هر آن چیزیست که میشنود، میبیند یا احساس میکند و آن گاه آنها را بر اساس احتمالات طبقه بندی میکند :
- کلماتی که اغلب تکرار میشوند، پس باید مهم باشند !
- کلماتی که با هم میآیند، مانند صفت و موصوف، به یک نوعی به هم تعلق دارند . درست مانند یک کیمیاگر که مرتب مواد را با هم ترکیب میکند و تنها آنچه را نگه می دارد که آزمایش شده است، کودکان نیز تنها آنچه را به خاطر میسپارند که مغزشان آن را ارزشیابی کرده باشد .
دانشمندان و تحقیق برروی نوزادان
ولی دانشمندان اینها را از کجا میدانند؟ ممکن است آنها متدهای علمی ارزشمندی داشته باشند ولی آنان که نمیتوانند بدانند در کله نوزاد چه میگذرد ! مطمئنا دانشمندان از آنچه در درون یک نوزاد میگذرد هرگز مطلع نخواهند شد . ولی همین تحقیقات در آزمایشگاههایی صورت میگیرد که با عکس، فیلم، نمایش، نور، حرکت، فعالیت مغزی، کوچکترین حرکت و نگاه نوزادان توسط کارشناسان مغز و روانشناسان ثبت میشود. این همه به برنامه ژنتیک انسان باز میگردد که از دهها هزار سال پیش در هر کودک سالمی در کمال اطمینان عمل میکند. بر همین اساس است که انسان هیچ خاطرهای از سه سال و نیم آغاز زندگیش به یاد نمیآورد. تا این سن هنوز حافظه انسان برای یادسپاری طولانی و آگاهانه به کار نیفتاده است. نوزادان تنها از پس مسائل کوچک و در عین حال اساسی برمیآیند.
آنها چهرههای نزدیکان را باز میشناسند و نسبتا خوب به یاد میآورند که اگر از ته دل جیغ بزنند، بلافاصله کسی به سراغشان میآید ! ولی ژن به تنهایی از یک کودک برنده نوبل علمی و یا کاهل نمیسازد . دانشمندان معتقدند که همواره پیرامون است که بر روی تکوین اطلاعات ژنتیک تاثیر میگذارد. اگر نوزادی از عصر حجر به جای اینکه در غار بزرگ شود، به دنیای ما منتقل شده و با کتاب و کامپیوتر و اسباب بازی های الکترونیک رشد کند، آن گاه درست مانند ما بزرگ خواهد شد. ساختار ژنتیک انسان در چند ده هزار سال اخیر تغییرات نازلی داشته است.
یک دانشمند آمریکایی مدعی است : « چند نوزاد سالم به من بدهید و آن گاه من تضمین میکنم که از هر کدام از آنها بدون توجه به علایق و استعدادشان متخصصانی در رشته پزشکی، حقوق و تجارت بسازم یا گدا و دزد! برخی دیگر از دانشمندان نیز معتقدند که کودکان را مانند خمیر یا موم میتوان شکل داد و آنها را هوشمند یا هوشمندتر ساخت . برخی از کسانی که تازه میخواهند بچهدار شوند این در و آن در میزنند تا آموزش فرزندانشان را هنوز به دنیا نیامده آغاز کنند! برخی از مادران ژاپنی بر روی شکم شش ماهه خود بلندگو میگذارند تا جنین نخستین درس انگلیسی خود را بیاموزد! در آمریکا زنان باردار تلاش میکنند تا شمارش یک تا پنج را به جنین یاد بدهند!
موسسات متعددی در ژاپن و آمریکا برای تربیت دانشمندانه نوزادان رقابت میکنند. اما برخی دیگر از دانشمندان این تلاش را به حرص و آزی تعبیر میکنند که ربطی به علم ندارد چرا که هیچ کودک شیرخواری نمیتواند آن استعداد و توانی را از خود نشان دهد که بزرگسالان از او انتظار دارند !
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼