افسردگی مردان بعد از زایمان، عجیب ولی واقعی! (۲)
برخی مردان، به خصوص کسانی که برای اولین بار پدر میشوند، احساس میکنند که برای این دوره گذار به پدر شدن آماده نیستند.
میگنا: در سالهای اخیر دو مطالعه همگروهی ملی بزرگ در مورد پدران و افسردگی منتشر شده که نشان دادهاند پدران با میزانهایی که در مقایسه با افسردگی مادران قابل ملاحظه است، دچار افسردگی پس از زایمان همسرانشان میشوند.
در اولین مطالعه، رامچاندانی (Ramchandani) و همکاران از مقیاس افسردگی پس از زایمان ادینبورگ (EPDS)و نمره آستانه 12 استفاده کردند و بدین ترتیب از جمعیت مورد مطالعه آنها 10 مادران و 4 پدران، 8 هفته پس از تولد کودک در دسته افسرده قرار گرفتند.
البته متی (Matthey) و همکاران در تنها مطالعهای که EPDS را در پدران رواسازی نمود، متوجه شدند که نمره مرزی بهینه برای مردان ۲ عدد کمتر از مادران است. از آنجا که در مطالعه رامچاندانی از نمره آستانه EPDS یکسانی برای مادران و پدران استفاده شده بود، این مشاهده حاکی از آن است که ممکن است درصد پدران افسرده کمتر از حد واقعی برآورد شده باشد.
در دومین مطالعه همگروهی ملی بزرگ توسط پائولسون (Paulson) و همکاران از مقیاس افسردگی مرکز مطالعات همهگیرشناختی (CES-D) استفاده شد و بدین ترتیب در جمعیت مطالعه آنها 9 ماه پس از تولد کودک، 14 از مادران و 10 از پدران دچار علایم افسردگی متوسط یا شدید بودند.
در یک فرابررسی که جدیدا توسط پاولسون بر روی مجموع ۴۳ مطالعه و ۲۸.۰۰۴ فرد انجام شد و ۲ مطالعه فوقالذکر را نیز شامل میگشت، مشخص شد که بروز افسردگی پیش و پس از زایمان در پدران ۴/۱۰ است.
اختلالات روانپزشکی در والدین با افزایش خطر پیامدهای سوء اجتماعی، عاطفی و تکاملی برای شیرخواران و کودکان همراه است. از آنجا که پدران در مقایسه با مادران وقت کمتری را با فرزندان خود سپری میکنند، این فرض وجود داشته است که تاثیرات ناشی از بیماری پدر بر این پیامدها چندان مهم نیست.
در نتیجه بیشتر پژوهشها معطوف به مادران بوده و پدران نسبتا کمتر از حد مد نظر قرار گرفتهاند. با ظهور مقالات حاکی از تاثیر بسیار بیشتر پدران بر سلامت کودکان نسبت به تصورات قبلی ما، این روند تغییر کرده است.
برای مثال، رامچاندانی و همکاران نشان دادند که در فرزندان پدرانی که 8 هفته پس از زایمان افسرده بودند، خطر مشکلات رفتاری و عاطفی در 5/3 سالگی 2 برابر است. این یافته پس از کنترل از نظر افسردگی پس از زایمان در مادران و افسردگی با شروع دیرتر در پدران، مشاهده گشت.
رامچاندانی و همکاران در مطالعهای جداگانه با پیگیری همین گروه پدران و فرزندان متوجه شدند که افسردگی در پدران در دوره پس از زایمان با ۶۶ افزایش احتمال هرگونه تشخیص روانپزشکی و تقریبا ۲ برابر شدن احتمال رفتار مخالفتجویانه و اختلال سلوک (conduct) در فرزندان تا ۷ سالگی همراه است.
پائولسون و همکاران متوجه شدند که افسردگی هر یک از والدین تاثیری منفی بر فعالیتهای تکاملی والد - فرزندی مهم مثل کتاب خواندن، بازی کردن، آواز خواندن و قصه گفتن میگذارد. به علاوه، افسردگی مادران و پدران با اجرای رهنمودهای رایجی که پزشکان به والدین میدهند (مثل تغذیه با شیر مادر، قرار دادن شیرخوار به پشت خود برای خوابیدن و نخواباندن شیرخوار همراه با بطری در دهان) تداخل میکرد.
همچنین این مطالعه حاکی از آن بود که یک والد افسرده ممکن است تاثیری منفی بر تعامل مناسب وی با فرزندش بگذارد؛ بر عکس، یک والد سالم ممکن است آثار ناشی از یک والد افسرده را «جبران کند»؛ و در صورتی که هر دو والد افسرده باشند، آثار منفی وارد بر فرزندان به طور فزایندهای تشدید میشود. این مشاهدات با نتایج حاصل از چند مطالعه دیگر با طراحی مشابه همخوانی دارند.
سرانجام پائولسون و همکاران با بررسی دادههای 24 ماهه مطالعه همگروهی خود، افسردگی والدین را با فراوانی کتاب خواندن والد برای فرزند و تکامل زبان بیانی فرزندان مقایسه نمودند. متغیر دوم به این دلیل انتخاب شد که پیشبینیکننده مهارتهای خواندن شفاهی، آمادگی در مدرسه و تحصیلات دانشگاهی فرزند در آینده است.
مشاهده شد که افسردگی فراوانی کتاب خواندن مادر برای فرزند و پدر برای فرزند- هر دو- را کاهش میدهد ولی تنها افسردگی پدران تکامل زبان بیانی فرزندان را کاهش میدهد. این گونه استدلال شد که چون مادران زمانی بیشتری را صرف فعالیتهای خواندنی با فرزندان خود میکنند، کاهش زمان کتاب خواندن توسط آنها ممکن است برای تاثیر گذاشتن بر تکامل زبان فرزندانشان کافی نباشد.
بر عکس، کاهش زمان کمتری که پدران صرف کتاب خواندن با فرزندان خود میکنند، ممکن است مهم باشد. در مجموع این یافتهها این نکته را تقویت میکنند که پدر و مادر در تکامل عاطفی و رفتاری فرزندان خود هم به صورت کیفی و هم به صورت کمی مکمل یکدیگر هستند.
علت افسردگی در پدران
چند عامل ممکن است در ایجاد افسردگی در پدران نقش داشته باشند. غالبا این عوامل برای همسر یا فرد ارایهکننده مراقبتهای سلامت نسبتا پنهان هستند زیرا پدران خدمات پزشکی مستقیمی در ارتباط با بارداری یا زایمان دریافت نمیکنند و عمدتا به زنان یا رابطه مادر با جنین یا شیرخوار توجه میشود.
با وجود این، مردان در دوره حولوحوش زایمان دچار تغییر و عدم اطمینان قابل ملاحظهای میشوند و ممکن است به میزانی مشابه و بنا بر بسیاری از دلایل مشابه با همسران خود دچار تنش فیزیکی و روانشناختی شوند. برای مثال بیخوابی، حمایت اجتماعی نامناسب، مشکلات مالی، تعارضات زناشویی، عوارض مامایی یا نوزادی یا دیگر وقایع استرسزای توام زندگی ممکن است طی این دوره آسیبپذیری، پدر و مادر را یکسان تحت تاثیر قرار دهند.
سابقه قبلی افسردگی ممکن است عامل خطرزای مهمی برای عود افسردگی در دوره حولوحوش زایمان برای هر دوی والدین باشد. البته، مردان به خاطر نقش حمایتگر سنتی و قویا موکد خود، غالبا خاموش میمانند و میترسند که اگر بخواهند در این دوره زمانی در مورد نیازهای خود صحبت کنند، مورد تمسخر واقع شوند.
این اکراه در بیان احساسات افسرده ممکن است با هنجارهای سنتی مردانگی نیز همراه باشند که عدم آسیبپذیری و نوعی رواقیمسلکی (stoicism) عاطفی را شامل میشوند. مردان به راحتی احساس میکنند که توسط نظام مراقبت سلامت به حاشیه رانده شدهاند هرچند قسمت زیادی از این مساله ناشی از عوامل غیرکلامی و غیرارادی در نظام مراقبت است.
مردان غالبا ذکر مینمایند که طی ویزیتهای پیش از زایمان احساس بیاطلاعی میکنند و فاقد منابع اطلاعاتی در مورد بارداری، زایمان، مراقبت از کودک و ایجاد تعادل بین مسئوولیتهای کاری و خانوادگی از دیدگاه پدرانه هستند.
برخی مردان، به خصوص کسانی که برای اولین بار پدر میشوند، احساس میکنند که برای این دوره گذار به پدر شدن آماده نیستند. در 2-1 نسل اخیر تغییر چشمگیری در نقش والدین رخ داده است. زنان بیشتری وارد نیروی کار شدهاند و اکنون انتظارات اجتماعی قوی در این مورد وجود دارد که مردان باید نقش عادلانهتر و مستقیمتری در مراقبت از فرزندان خود داشته باشند.
البته بسیاری از پدران میگویند که الگویی برای نقش خود نداشتهاند که بتوانند مهارتهای مناسب پدر بودن را از روی آن یاد بگیرند و در دورهای بزرگ شدهاند که هنجارهای اجتماعی به گونهای بوده که مردان کمتر در تربیت بچه دخالت داشته یا اصلا دخالتی نداشتهاند. در نتیجه برخی از مردان، به خصوص کسانی که برای اولین بار پدر میشوند، ممکن است فاقد اعتماد به نفس کافی و مهارتهای پدر بودن باشند که این امر میتواند باعث تنش و نارضایتی قابل ملاحظهای برای کل خانواده شده، به افزایش خطر افسردگی بینجامد.
از سوی دیگر، برای پدرانی که نانآور اصلی خانواده خود هستند، فرزند بار مالی اضافی بزرگی ایجاد مینماید که به نوبه خود در تلاش برای ایجاد تعادل بین نقشهای غالبا انحصاری «تامینکننده اقتصادی بودن» و «یک پدر و همسرِ درگیر و مسوول بودن» به ایجاد مشکل میانجامد.
استرس پدر بودن ممکن است بر اثر حس جدا شدن از همسر نیز مسالهساز شود. کاهش قابل ملاحظه صمیمیت عاطفی و جنسی بین همسران غالبا طی بارداری و دوره پس از زایمان رخ میدهد؛ به خصوص اگر شیرخوار از شیر مادر تغذیه کنند.
مردان وابستگی بیشتری به همسرشان به عنوان منبع اصلی صمیمیت دارند؛ در حالی که زنان- بر عکس- با احتمال بیشتری دارای روابط نزدیک دیگری با دوستان یا اعضای خانواده خود هستند. برخی پدران ممکن است این تغییر رابطه را فقدان قابل توجهی بدانند و این امر ممکن است یک عامل مستعدکننده برای افسردگی باشد.
در کل به نظر میرسد مهمترین عامل خطرزا برای افسردگی پدران در دوره پس از زایمان، افسردگی مادران باشد. افسردگی مادران ممکن است تاثیر بسیار استرسزایی بر روابط خانوادگی داشته باشد. گودمن (Goodman) در مروری جامع روی ۲۰ مطالعه در مورد افسردگی پدران طی اولین سال پس از زایمان دریافت که بروز افسردگی در مردانی که همسرشان دچار افسردگی پس از زایمان است، ۵۰ ـ۲۴ است.
متی و همکاران نشان دادند در پدرانی که همسرشان دچار افسردگی پس از زایمان است، خطر افسردگی در هفته 6 پس از زایمان 5/2 برابر و در ماه 12 پس از زایمان 2/4 برابر پدرانی است که همسرشان افسرده نیست. پینیرو (Pinheiro) و همکاران دریافتند که بین شدت افسردگی مادران و شیوع افسردگی پدران یک رابطه مواجههـ پاسخ وجود دارد.
هنگامی که افسردگی در مادر وجود نداشت یا خفیف یا متوسط تا شدید بود، افسردگی در پدر به ترتیب ۱/۷ ، ۷/۱۹ و ۳/۴۳ شیوع داشت. این یافتهها قویا حاکی از آن هستند که افسردگی در یکی از زوجین تاثیری قوی بر ایجاد افسردگی در دیگری دارد.
معمولا آقایانی که بعد از زایمان همسر و ورود او به خانه همراه نوزاد کوچکش دچار افسردگی میشوند، رفتارشان با قبل متفاوت است. در این مردان استرس نامعمولی وجود دارد که باعث میشود با کوچکترین مسئله از کوره دربروند و عصبانی شوند.
البته افسردگی پدرانه همیشه خود را اینگونه بروز نمیدهد. برخی پدرها در این دوران به خصوص اگر تا پیش از آن اهل بگو و بخند و شوخی بودهاند، کمی آرامتر میشوند. به جای خندههای از ته دل تنها لبخندی روی لبانشان نقش میبندد و ساکتترند. حتی ممکن است اشتهایشان را از دست بدهند و احساس خستگی و بیخوابی کنند.
دلیل افسردگی پدرانه نداشتن اعتماد به نفس و تلقین ناتوانی در نگهداری از فرزند است. به عبارت دیگر مردان مبتلا به این حالت هنوز نمیتوانند بپذیرند پدر شدهاند و تعهد پدرانه داشتن در قبال فرزند را نمیپذیرند. گروهی از آقایان حتی جرات دست زدن به فرزند را هم ندارند.
آنها نمیتوانند باور کنند چه اتفاقی افتاده و چون احساس میکنند این فرزند را دوست ندارند دائم احساس گناه دارند و خود را مقصر میدانند و این موضوع خود باعث تشدید افسردگی آنها میشود.
چرا برخی پدرها افسرده میشوند؟
این موضوع طبیعی است. برخلاف مادر، پدر در طول بارداری همسر نمیتواند تغییرات را حس کند. تولد فرزند برای آنها به ناگاه اتفاق میافتد و دچار شوک احساسی قوی میشوند. پدرشدن به معنی تغییر است. مردها با تولد فرزند به این نتیجه میرسند که مسئول موجودی از گوشت و خون خود هستند و باید امنیت او را تامین کنند.
بنابراین شروع میکنند به استفاده از جملات بایددار و خود را تحت فشار میگذارند تا بهترین باشند اما به هر حال انسان جایزالخطاست. اشتباهات و سرزنش اطرافیان باعث میشود احساس بیفایدگی کنند. از سوی دیگر متوجه این مسئله میشوند که همسرشان مانند قبل به آنها توجه ندارد و بیشتر توجهش به نوزاد است. این مسائل در کنار هم چرخه معیوبی میسازد که در نهایت سبب افسردگی پدرها میشود.
چگونه خود را از شر افسردگی پدرانه رها کنیم؟
در درجه اول بهترین راهحل، گفتوگوست. با همسر، خانواده، دوستان و پزشکتان درباره مسئلهای که دارید صحبت کنید. مطمئن باشید بسیاری از مشکلات با حرفزدن برطرف میشود. راهحل دوم نگهداری از فرزند است.
اگر احساس میکنید این کار از شما برنمیآید، آرامآرام از کارهای کوچک شروع کنید. میتوانید شیر او را آماده کنید و به مادرش بدهید تا به نوزاد بدهد. میتوانید پوشک او را بیاورید تا مادر نوزاد را تمیز کند یا حتی همراه با همسرتان او را به حمام ببرید.
به مرور زمان انجام این کارهای کوچک باعث افزایش حس پدرانه در شما میشود و زمانی میرسد که حس میکنید به اندازه مادر برای فرزندتان اهمیت دارید.
علائم و نشانهها
پدران افسرده نسبت به مادران افسرده با احتمال بیشتری ممکن است به رفتارهای مخرب مانند روی آوردن به مصرف الکل و مواد اعتیادآور، حملات عصبانیت، درگیر شدن با دیگران و رفتارهای خطرآفرین مانند رانندگی بیاحتیاط یا بیبندوباری جنسی روی آورند. برخی نیز مانند هایمن خود را در ساعات طولانی کار غرق میکنند.
خلق افسرده و غمگین، از دست دادن علاقه و لذت، اضافه وزن یا کاهش وزن، پرخوابی یا کمخوابی، بیقراری، خستگی، احساسی بیارزش بودن یا گناه، اختلال تمرکز و اشتغال خاطر با مرگ و خودکشی و...
افسردگی میتواند در طول چند روز یا چند هفته پس از زایمان شروع شود و برای یک سال یا بیشتر ادامه پیدا کند. اگر افسردگی پس از زایمان در پدر معالجه نشود، ممکن است هم برای کودک و هم برای والدین زیانبار باشد.
کودکانی که در خانوادهای متولد میشوند که توجه کمتری از والد یا والدین افسردهشان دریافت میکنند، در معرض ابتلا به مشکلات جسمی و عاطفی هستند.
تصور میشود که افسردگی پدر احتمال پرخاشگری و رفتارهای مخرب در کودک را در آینده افزایش دهد (برعکس افسردگی درمادر با کاهش کلی سلامت، مشکلات یادگیری و خطر بیشتر ابتلا به افسردگی در کودک همراهی دارد). افسردگی پس از زایمان را میتوان با رواندرمانی، دارودرمانی یا ترکیب هر دو روش درمان کرد.
توجه همسر معمولا در شناسایی افسردگی در پدر جدید مهم است. در اغلب اوقات همسر فرد است که برای اولین بار متوجه افسردگی او میشود. بهخصوص در مردانی که سابقه افسردگی دارند، توجه بیشتری از طرف همسر از لحاظ بروز افسردگی پس از زایمان لازم است.
داشتن سابقه افسردگی یا بیماری روانی پدر را در معرض خطر بیشتر افسردگی پس از زایمان قرار میدهد. همچنین داشتن همسری که افسردگی پس از زایمان داشته است، این خطر را در مرد هم افزایش میدهد. این افزایش خطر افسردگی، حتی در مواردی که زوج متارکه کرده یا طلاق گرفتهاند هم وجود دارد.
علایم افسردگی مردان
علت تفاوت افسردگی زنان و مردان میتواند هورمونها، مواد شیمیایی مغز یا روشهای غلبه بر آن باشد. علائم و نشان افسردگی مردان شامل موارد زیر میباشند: رفتار خشن و ناسزا آمیز، خشم نامناسب، رفتار گریزآمیز، درگیری در ورزش و کار، رفتار مخاطره آمیز از قبیل رانندگی بیملاحظه، رابطه جنسی نامشروع، مصرف بیش از حد الکل و مواد مخدر، خطور افکار خودکشی به ذهن. تمام اینها میتوانند شناسایی افسردگی مردان را سختتر کنند و حتی ممکن است منجر به تشخیص نادرست شوند.
گریه زیاد نوزاد و دردهای کولیکی او میتواند به دلیل وضعیت روحی پدر هم باشد. براساس تحقیقات دانشمندان هلندی، افسردگی مادران پس از زایمان باعث عدم مراقبت صحیح از نوزاد و ناآگاهی از نیازهای او شده و با گریههای طولانی و زیاد و حتی دردهای کولیلی نوزادان که از مشکلات شایع آنها است، ارتباط دارد.
این افسردگی باعث عدم تشخیص به موقع و رفع نیاز شده و روی سیر تکاملی و رشد نوزاد اثرات بدی میگذارد. اما اهمیت عوامل پدری و احساس او را نباید نادیده گرفت. در کنار شرایط روحی مادر وضعیت روانی پدر در طول بارداری همسرش نیز در گریههای بعدی نوزاد آنها نقش مهمی دارد.
محققان برای درک بهتر ارتباط بین گریه زیاد نوزاد و افسردگی پدر نشانههای افسردگی را روی ۴ هزار و چهارصد نوزاد تا دو ماهگی بررسی کردند.
گریه زیاد به صورت گریه بیش از سه ساعت در روز و بیش از سه روز در هفته تعریف شده بود. براساس این تحقیقات احتمال افسردگی پدران در نوزادانی که زیاد گریه میکردند 30 درصد بیشتر از سایر پدرانی بود که در دوران بارداری همسرشان شرایط روحی خوبی داشتند.
به گفته محققان، شرایط شغلی و استرسهای اقتصادی به طور غیرمستقیم و عوامل ژنتیکی مربوط به یک پدر افسرده از عوامل گریههای زیاد نوزادان است.
درواقع یک پدر مبتلا به افسردگی دو بار بیشتر احتمال دارد تا صاحب نوزادی شود که بیش از حد گریه میکند. بنابراین تشخیص افسردگی پدر قبل از بارداری همسرش یا حتی در دوران بارداری و درمان آن، در کاهش گریه نوزاد بسیار مفید و موثر است.
اگر شما به عنوان یک مرد متاهل قرار است به تا چند ماه دیگر صاحب فرزندی شوید یا هنوز تصمیم به بچهدار شدن ندارید اما قصد دارید تا یکی دو سال آینده بچهدار شوید و علایم افسردگی و بیحوصلگی را در خود مشاهده میکنید یا حتی بیاحتیاط رانندگی میکنید، همیشه عصبی هستید و از همه چیز شاکی هستید و در محیط کارتان با همکارانتان رابطه خوبی ندارید بدانید که افسردگی در کمین شما است.
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼