نوزادم خوب نمیخوابه، همش تقصیر خودمه
مردم فکر می کنند من و همسرم با بغل گرفتن پسرمان او را خیلی لوس بار آورده ایم یا خوب خوابیدن را به او آموزش نداده ایم.
بچه ۹ ماهه ام نمی خوابد و این همش تقصیر خودم است! این دقیقا همان اتفاقی است که وقتی توصیه های خواب نوزاد را نادیده می گیرید به وجود می آید. من هشدار های دقیقی از فامیل ها، دوستان، کتاب ها و حتی اینترنت شنیده ام و آن ها را نادیده گرفته ام.
در کتابی خواندم که " بعد از سه ماهگی همیشه نوزاد را در آغوش نگیرید ". دوستان و خانواده ام به من و همسرم گفتند که " با گذر زمان که بچه ۶ ماهه می شود این توانایی را پیدا می کند که خودش به خواب برود".
به ما هشدار داده بودند که اگر این نصیحت های حکیمانه را به کار نبریم بچه مان یاد نمی گیرد که چطور خودش خود را آرام کند و نمی تواند شب ها بخوابد. البته که می خواستیم پسرمان خوب بار بیاید مهر و محبت داشته باشد اما از بازی کردن به روش خودش هم لذت ببرد. و علی الخصوص می خواستیم که خودش خیلی خوب یاد بگیرد در گهواره اش بخوابد.
اما همانطور که گفتم تمام این توصیه ها را ندید گرفتیم. و الان بچه ۹ ماهه ام نمی خوابد و ما بچه ای داریم که بدترین خواب دنیا را دارد.
بچه من همیشه دلش می خواهد که بغلش کنم اما این تا زمانی خوب بود که او کوچک بود - نه الان آن هم در سه ماهگی- که شما با انجام هر چیزی که می خواهد به گریه هایش پاسخ می دهید.
اما وقتی پسرم ۴ ماهه شد و هنوز هم می خواست که بغلش کنیم ما بالاخره تسلیم شدیم. طبق چیزی که در کتاب خوانده بودیم و گفته بود که نوزادان نمی دانند کی وارد ۶ ماهگی شان می شوند با خودمان گفتیم وقتی نزدیک ۶ ماهگی اش شد او را روی زمین می گذاریم تا یاد بگیرد خودش بازی کند و بخوابد. انجام هر کاری به غیر این باعث خشمم می شد.
سپس ۶ ماهگی اش رسید. هنوز هم می خواست که در آغوش گرفته شود آن هم تمام وقت. برای اینکه چرتی بزند و حتی شب ها بخوابد لازم بود که او را تکان بدهم تا آرام بگیرد. زمانی که می خواستم او را روی زمین بخوابانم اگر کاملا به خواب نرفته بود خیلی سریع از خواب می پرید و بلند می شد. حتی اگر صدای خیلی کوچکی می آمد از خواب بلند می شد.
ما در کتابی خوانده بودیم که در ۶ ماهگی نوزاد وقتی از او جدا می شوی شروع به بی قراری می کند. وقتی نوزادمان را در گهواره تنها می گذاشتیم گریه می کرد چون میدانست که تنها مانده است. حس می کرد که ترک اش کرده ایم. نمی توانستیم که بگذاریم گریه کند. به همین خاطر بغلش می کردیم و تکانش می دادیم تا بخوابد. به محض اینکه او را در گهواره می گذاشتیم دوباره گریه می کرد. حتی وقتی دو سه ساعتی هم می خوابید بلند می شد برای جلب توجه هم که شده فریاد و بی قراری می کرد.
ما در مورد تعدادی از روش های آموزش خواب با هم صحبت کردیم اما با خودمان گفتیم که " آیا فقط به خاطر اینکه خواب بیشتری داشته باشیم اجازه دهیم که نوزادمان حس وحشتناک تنها ماندن را تجربه کند؟". ما در مورد موارد روانشناسی ترسناکی خواندیم که می توانست برای رشد ذهن نوزاد شکننده اتفاق بیفتد اگر اجازه می دادیم که گریه کند و یاد بگیرد خودش را آرام کند. اگر حس وابستگی نوزاد همان سال اول رفع می شد برای کل زندگیش تاثیر گذار و موثر می بود. آه الان بچه ۹ ماهه ام نمی خوابد و هر شب ما بچه ۹ ماهه مان را به تخت اش می بریم. گاهی وقت ها خیلی زیاد می خوابد گاهی وقت ها نصف شب بیدار می شود و می خواهد که بغل گرفته شود یا چیزی بخورد یا بازی کند. هنوز هم خیلی خسته کننده است. اما ما به جای اینکه با شخصیت و نیازهای او بجنگیم با آنها آشنا می شویم و آن ها را یاد می گیریم. شاید این تئوری را کنار بگذاریم شاید هم نه و شاید هم به این نتیجه برسیم داریم او را عذاب می دهیم یا او را به زور می خوابانیم برای اینکه شب های زیادی بتوانیم خودمان هم استراحت کنیم.
مردم فکر می کنند من و همسرم با بغل گرفتن پسرمان او را خیلی لوس بار آورده ایم یا خوب خوابیدن را به او آموزش نداده ایم. اما من دوست دارم فکر کنم که هر چیزی که بچه ام می خواهد را همین حالا به او می دهم. مطمئنا اگر ۱۳ سالگی اش را تمام کرد و هنوز هم به شیشه شیر و بغل کردن برای خوابیدن نیاز داشت به کل این چیزها فکر می کنم. مسلما تا ابد طول نمی کشد. برای این زمانی که وجود دارد سعی می کنم خودم را به خاطر نظرات دیگران آن هم برای مهم ترین شخص زندگی ام آزار ندهم.
منبع:
سرسره
نظر کاربران
سلام دوست عزیز ... تصور اینکه همیشه بغلش کنید تا ارامش بگیره از این نظر که خودتون و همسرتون رو کلافه میکنه واقعا اذیت کننده اس. ولی اینو بدونید که نظر بقیه مهم نیست و بچه با بچه فرق داره... دختر من هم بالای ده بار تا صبح بیدار میشه و شیر میخوره و من تمام گردن و کتفم درد میکنه... به دکتر گفتم گفت باید هر چقدر بیشتر به شما و شیر خوردن احتیاج داره بهش توجه کنید... فرزند شما در سنی هست که میگن ترس از جدایی داره و برای همین زیاد گریه میکنه و میخواد کنارش باشید... راهکاری که منم به کار بردم اینه که یه پتو بزرگ توی هال میاندازم هر شب و دخترم کنارمه و تا میخواد گریه کنه سریع یه کم شیر بهش میدم اروم میشه یا اروم اروم به پشت شونه هاش میزنم و خوابش میبره... وقتی کنارتون باشه ارامشش بیشتره.