فضای بازی کودکان، مدرسه طبیعت
کودکان بیشتر زمان خود را مشغول بازیکردن هستند. آنها قادر هستند از هر چیزی بازی خلق کنند. حتی غذاخوردن و لباسپوشیدن نیز میتواند برای آنها تبدیل به بازی شود.
کودکان بیشتر زمان خود را مشغول بازیکردن هستند. آنها قادر هستند از هر چیزی بازی خلق کنند. حتی غذاخوردن و لباسپوشیدن نیز میتواند برای آنها تبدیل به بازی شود. درحالیکه سالها بازی کودکان نوعی سرگرمی و حتی اتلاف وقت تلقی میشد، امروزه علم روانشناسی به اهمیت بازی در رشد ذهنی، روانی و جسمی کودک تأکید میکند و بازی آزادانه را از الزامات رشد کودک میداند. همچنین کنوانسیون حقوق کودک سازمان ملل، بازی را از حقوق اساسی و اولیه کودکان میشمارد. بازی، عملی مشترک بین کودک انسان و کودک سایر پستانداران است. اگر با رویکرد تکاملی به انسان نگاه کنیم، میبینیم که مهمترین مشغولیت کودک انسانی در بازه تکامل چندینمیلیونساله، بازی آزادانه در محیط زیست خود بوده است. نتیجه تحقیقات در مورد چگونگی رشد کودکان در جوامع شکارچی-گردآورنده نشان میدهد که کودکان در این جوامع از مراقبت و حمایت کامل بزرگسالان برخوردارند و با بازی آزاد در گروههای کوچکی که معمولا ردههای سنی مختلف را دربر میگیرد، مهارتهای زندگی در زیستگاه خود را کسب میکنند. برخی از نظریهپردازان تعلیم و تربیت کودک، نوع پرورش کودکان در جوامع شکارچی-گردآورنده را قابل
توجه میدانند چراکه کودکان در این جوامع از سطح هوش و سلامت روان بالایی برخوردارند. آنها از توجه نامحدود و سریع مادر به خواستههایشان بهرهمندند و میتوانند ساعتهای طولانی به بازی و جستوجو در محیط پیرامون خود مشغول شوند بدون اینکه وظیفه یا مسئولیتی جدی داشته باشند. آنها هرآنچه باید درباره بقا بیاموزند را ابتدا در گروههای بازی به وسیله مشاهده، تمرین و مشارکت میآموزند و بعد از پایان دوران کودکی در میان بزرگسالان به تمرین مهارتهای شکار میپردازند. آموزش مستقیم به کودکان در این جوامع تا قبل از ورود به نوجوانی صورت نمیگیرد. به عبارتی فراگیری از محیط پیرامون بر عهده خود کودکان است و «توان خودآموزی» کودک به رسمیت شناخته میشود. «توان خودآموزی» چیزی که به نظر میرسد در آموزش و پرورش نوین مورد غفلت واقع شده است، چیست و آیا واقعا کودکان توانایی آن را دارند که بدون آموزش مستقیم بزرگسالان، مهارتهای مورد نیاز را به وسیله بازی و آزمون و خطا کسب کنند؟ محققان علوم انسانشناسی معتقدند که کودک انسانی غریزهای قوی برای آموزش خود دارد و از زمان تولد، روند آموزش خود را از طریق کنجکاوی، بازیگوشی، توجه به فعالیتهای
اطرافیان، تمایل به تکرار آنچه بزرگسالان انجام میدهند و شرکت در فعالیتهای جمعی شروع میکند. آنها بدون آموزش بزرگسالان یاد میگیرند که راه بروند، بدوند، حرف بزنند، سؤال کنند و از این طریق اطلاعات گستردهای از محیط پیرامون خود کسب کنند. آنها به طور مداوم فعالیتهایی را تمرین میکنند که به رشد بدنی، فکری، اجتماعی و عاطفی آنها کمک میکند. «توان خودآموزی» که از تواناییهای غریزی کودک انسانی به شمار میرود، بیشتر از اینکه در جوامع کشاورزی و صنعتی توسعه یافته باشد، محصول زندگی دههاهزارساله انسان در جوامع شکارچی-گردآورنده است چراکه پایدارترین سبک زندگی انسان روی کره زمین، شیوه شکار-گردآوری بوده و این سبک زندگی بیش از ۹۰ درصد تاریخ بشریت را به خود اختصاص داده است. از این رو بسیاری از اطلاعات ژنتیکی ثبتشده بر DNA انسان در این دوره شکل گرفته است. اهمیت این دوره از زیست بشر به اندازهای است که پایه و اساس بسیاری از نظریههای پژوهشگران در باب جامعه، سیاست، اقتصاد و فرهنگ را تشکیل میدهد. همچنین روانشناسان تکاملی، بسیاری از دادههای خود برای پژوهش درباره صفات روانی انسان در دنیای امروز را از جوامع شکارچی-گردآورنده
جمعآوری میکنند. پژوهشگرانی مانند پیتر گری میگویند اگر «توان خودآموزی» که بیشتر محصول زندگی انسان در دوره شکار-گردآوری است را جدی بگیریم و یادگیری را بر عهده کودک قرار دهیم و محیط مناسبی برای بازی، کنجکاوی و جستوجو فراهم کنیم، نتیجه بسیار پربارتر از نظام آموزش فعلی خواهد بود. او میگوید نظام آموزشی کنونی یک پدیده فرهنگی جدید است و محصول جامعه صنعتی است. هدف نظام فعلی، آموزش مهارتها، باورها و مفاهیم خاص و طراحیشده است تا بتواند نیاز جامعه صنعتی را برای نیروی کار تأمین کند. در حالی که پیش از این، گونه انسانی، میلیونها سال با خودآموزی از طریق بازی توانسته بود اطلاعات لازم برای زیست در جامعه خود و زیستگاهش را به دست آورد و به حیات خود ادامه دهد. با وجود اینکه اهمیت بازی آزاد برای شکوفایی «توان خودآموزی» کودکان روز به روز برای پژوهشگران حوزه یادگیری کودک آشکارتر میشود، کودکان وقت کمتری را برای بازی در محیطهای آزاد و به دور از کنترل بزرگسالان سپری میکنند. بر اساس تحقیقی که در آمریکا صورت گرفته، زمان بازی آزاد از اواسط قرن ۲۰ میلادی تاکنون به طور قابل توجهی رو به کاهش بوده است. درحالیکه کودکان در
دهههای ابتدایی قرن بیستم، بعد از مدرسه و همچنین روزهای آخر هفته میتوانستند آزادانه به بازی با همسالانشان بپردازند، امروزه کودکان ساعتهای بعد از مدرسه را به انجام تکالیف مدرسه و رفتن به کلاسهای فوقبرنامه میپردازند. این امر دلایل مختلفی دارد که حس عدم امنیت در والدین امروزی را میتوان به عنوان مهمترین عامل ذکر کرد. این ترس که به نظر میرسد در قرن ۲۱ بیش از هر چیزی به وسیله رسانهها دامن زده میشود، در قرنهای گذشته دغدغه والدین نبوده است. همچنین میتوان از عوامل دیگری مانند نبود فضاهای شهری کافی برای حضور کودکان نام برد. در بیشتر کشورهای دنیا فضاهای باز و امن شهری به دلیل افزایش بهای زمین و همچنین ماشینمحورشدن رفتوآمدها رو به کاهش بوده است. کمبود فضاهای باز برای حضور کودکان به قدری در دهههای اخیر محسوس بوده است که از سال ۲۰۰۹ حرکتی در انگلیس و برخی از کشورهای دیگر شروع شده است که در ساعاتی از روز برخی از خیابانها به روی ماشینها بسته میشوند تا کودکان بتوانند آزادانه در فضای خارج از خانه با یکدیگر بازی کنند. نداشتن زمان کافی برای بازی آزاد نهتنها کسب مهارتهای شناختی و اجتماعی از طریق خودآموزی
را در کودکان تضعیف کرده؛ بلکه تبعات روانی آن نیز بر کودکان بسیار درخورتوجه و هشداردهنده است. آمارها از روند رو به افزایش سطح اضطراب و افسردگی در کودکان و نوجوانان خبر میدهد. پژوهشی که در آمریکا، در فواصل زمانی مشخصی بین ۱۹۵۰ تاکنون انجام شده است، میزان افزایش چشمگیر سطح اضطراب و افسردگی را در ردههای سنی مختلف نشان میدهد. بهطوریکه در این تحقیق تقریبا ۸۵ درصد کودکان امروزی در میزان اضطراب نمرات بالاتری را از همسالان خود در دهه ۱۹۵۰ گرفتهاند. بخشی از این آسیب روانی که معمولا تا بعد از بزرگسالی نیز گریبانگیر کودکان است، حاصل احساس ناتوانی کودک در کنترل و برنامهریزی برای امور روزانه زندگی است. اگر نگاهی به شیوه زندگی کودکان طبقه متوسط شهری بیندازیم، بهراحتی میتوان میزان آزادینداشتن آنها برای تصمیمگیری در چگونگی گذران وقت را مشاهده کنیم.
کودک ایرانی، گرفتار فضاهای بسته
سبک زندگی در ایران در صد سال اخیر بهسرعت رو به تغییر بوده است. این تغییرات که با ورود موج نوگرایی یا مدرنیسم شروع شد، با متحولشدن شیوه تولید و کسبوکار، استقرار نظام آموزشی نوین و تغییر نظام سیاسی همراه بود. این تغییرات گسترده که بهتازگی با فناوری عصر دیجیتال وارد عرصههای جدیدتری نیز شده است، همانطور که زندگی رده سنی بزرگسال را در ایران متحول کرد، بر زندگی کودکان نیز تأثیرات عمیقی گذاشت. تغییر الگوی خانواده ایرانی از خانواده گسترده به خانواده هستهای، محل آموزش و تعامل کودک با همسالان را از درون خانه و محله به مدرسه منتقل کرد.هرچند در ساختار جدید شهری فضاهایی بهعنوان زمین بازی یا پارک به کودکان اختصاص داده شده است؛ ولی پارکها نتوانستند نقش کوچه و محله را برای بچهها ایفا کنند. پارکها که تعدادشان در مقایسه با رشد جمعیت شهری افزایش چندانی ندارد، برای تمام مناطق مسکونی شهر بهآسانی در دسترس نیستند و اگر قرار باشد کودکی برای بازی به پارک برود، حتما باید والدی او را همراهی کند. درحالیکه حیاط یا کوچه فضایی را در اختیار کودکان میگذارند که کودکان میتوانند به طور نامحدود در گروههای دوستی ثابت، به
بازی، معاشرت و کنجکاوی بپردازند، بدون آنکه نیاز به مراقبت دائم داشته باشند. از طرفی دیگر در فضاهای بسته مانند خانه و مدرسه نیز امکان بازی آزادانه برای کودکان مهیا نیست. آمارها میگویند که بیش از ۷۰ درصد مادران ایرانی خانهدار هستند. درحالیکه میزان کار خانگی به دلیل کمترشدن تعداد فرزندان و استفاده از فناوری در انجام امور منزل و تهیه غذا به اندازه درخورتوجهی کاهش یافته است، بخش بزرگی از زمان خالی مادران با کنترل و نظارت کودک برای انجام تکالیف مدرسه میگذرد. ازآنجاییکه اهمیت آموزش رسمی کودک روزبهروز برای والدین ایرانی پررنگتر میشود، مادر در خانه تبدیل به دستیار معلم میشود تا بر انجام بخش دیگری از تکالیف درسی که در مدرسه به دلیل کمبود زمان انجام نگرفته، نظارت کند. در نتیجه خانه که برای کودکان چند دهه پیش محل فراغت از فشار مدرسه و بازی با کودکان همسایه و اقوام بود، به محل پرتنش دیگری در جهت یادگیری اجباری تبدیل میشود. حتی در خانوادههایی که نقش آموزش کمرنگتر است یا کودکان هنوز به سن مدرسه نرسیدهاند، نیز خانههای کوچک و پروسیله امروزی نهتنها فضایی برای بازی آزادانه کودکان فراهم نمیکنند؛ بلکه به
دلیل پراهمیتشدن نقش اشیا در کسب طبقه اجتماعی، کودکان به طور مداوم در معرض «بکننکن»های والدین و اطرافیان قرار میگیرند. در این چهاردیواریها از کودکان انتظار میرود بیشتر وقت خود را به انجام تکالیف مدرسه بگذرانند و باقی زمان خود را به انجام بازیهای کمتحرک مانند بازیهای رایانهای یا تماشای تلویزیون مشغول باشند که هم به وسایل خانه آسیبی وارد نشود و هم مناسب فرهنگ آپارتماننشینی باشد. ازآنجاییکه در مدرسه نیز کودکان زمان کافی برای معاشرت و انجام بازیهای گروهی به دور از نظارت و کنترل بزرگسالان ندارند، میتوان گفت کودکان در ایران دچار «فقر بازی آزادانه» هستند. کودک ایرانی که بیشتر زمانش را در محیطهای مسقف کوچک مانند خانه و مدرسه میگذراند، بین دو یا چند بزرگسال ناظر که نقش معلم و دانایکل را برایش ایفا میکنند گرفتار میشود و چون محیطهای مسقف معمولا محلی برای گریز و مخفیشدن ندارند، کودک ناگزیر است بیشتر فعالیتهای روزانه خود را با اهدافی که بزرگسالان برایش در نظر گرفتهاند هماهنگ کند.
مدرسه طبیعت:
زمان آزاد، فضای آزاد آنچه گفته شد را میتوان اینگونه جمعبندی کرد: ساختار کنونی شهرها، مراکز آموزشی و خانهها تطابقی با نیازهای غریزی کودک برای رشد همهجانبه ندارند و تداوم این ساختار میتواند تهدید جدی برای سلامت جسمی و روانی نسلهای حال و آینده باشد. برای اصلاح این رویه نیاز است که ویژگیهای انسانی کودک بار دیگر مورد مطالعه دقیق قرار گیرد و با توجه به یافتههای جدید بستر مناسب برای رشد و نمو کودکان فراهم شود. همانطور که پیتر گری، روانشناس و منتقد برجسته سیستمهای آموزشی استاندارد میگوید، توجه به تجربه زیست چندینمیلیونساله کودک انسانی در طبیعت میتواند کمک شایانی در زمینه شناخت کودک باشد. او میگوید از آنجایی که غریزه یادگیری انسان بیشتر از هر دورهای در دوره شکار-گردآوری پرورش یافته است، نیاز است که در طراحی ساختارهای آموزشی نوین توجه ویژه به چگونگی یادگیری کودکان در جوامع شکارچی-گردآورنده شود. از نظر او زمان و فضای آزاد برای بازی و جستوجو دو مؤلفه اساسی ساختار این جوامع هستند که امکانی در اختیار کودکان قرار میدهند که بتوانند بدون کنترل و دخالت بزرگسالان به کشف محیط زندگی و جامعه بپردازند.
کودکان در این زمان آزاد که برنامهریزی نشده و غیرهدفمند است میتوانند به گشتوگذار، کنجکاوی، ایدهپردازی، آزمونوخطا یا ایجاد تعامل و بازی با کودکان دیگر بپردازند.مدرسه طبیعت «کاویکُنج» که در سال ۹۳ تأسیس شد، نخستین مدرسهای در ایران بود که آموزش کودکان را با این سه رویکرد؛ یعنی زمان آزاد، فضای آزاد و آمیختگی سنی آغاز کرد. ایده مدرسه طبیعت که نخستینبار توسط دکتر عبدالحسین وهابزاده، بومشناس برجسته ایرانی مطرح شد، بهسرعت در نقاط مختلف ایران گسترش پیدا کرد و دهها مدرسه به این شیوه تأسیس شدند. ساختار فضایی این مدارس بیشتر بر پایه محیط طبیعی است و تلاش میشود که نظم انسانی کمترین نقش را در ساماندهی فضا داشته باشد. کودکان در این محیط علاوهبر عناصر طبیعی مانند درخت، خاک، آب و حیوانات خانگی به کارگاهها، کتابخانه و اینترنت نیز دسترسی دارند تا بتوانند برای ساختن چیزی یا یافتن پاسخ به سؤالات خود به آنها مراجعه کنند. در این محیط طبیعی کودکان ۳ تا ۱۲ سال آزاد هستند بدون نظارت مستقیم بزرگسالان در فضاهای مختلف مدرسه گردش کنند. و برای چگونگی گذران وقت خود تصمیم بگیرند. کودکان در این مدرسه آموزگار یا مربی ندارند و
اصولا هیچ درسی در این مدرسه داده یا آزمونی از کودکان گرفته نمیشود. آنها بهجای معلم و درس و امتحان به تسهیلگرانی آموزشدیده دسترسی دارند تا در هنگام نیاز به آنها مراجعه کنند. تسهیلگران علاوهبر آنکه امنیت کودکان را در محیط باز مدرسه تأمین میکنند، کودکان را در کارهای گروهی یاری میدهند و اگر کودکی خود تمایل نشان دهد به او در زمینه موردعلاقهاش آموزش میدهند. تسهیلگران برخلاف معلمان در نظام آموزشی رسمی از نظر سلسلهمراتب در سطحی برابر با کودکان قرار دارند و چگونگی یادگیری کودک را کنترل نمیکنند. نقش اصلی آنها بهعنوان تسهیلگر این است که بهجای پاسخ سریع به سؤالها و درخواستهای کودک او را به سمت جستوجو و تلاش برای یافتن راهحل سوق دهند.کودکان در فضای بسته بیشتر در حالت نشسته هستند، ولی در فضای باز تمایل به دویدن، پریدن و بالارفتن دارند. در نتیجه فضای باز زمینه را برای رشد قابلیتها و مهارتهای بدنی کودکان فراهم میکند و آنها را از ابتلا به بیماریهای مرتبط با عدم تحرک مانند چاقی و مشکلات قلبی، عروقی مصون میدارد. همچنین فضای باز این امکان را در اختیار کودکان میگذارد که حس بیناییشان تقویت شود، چراکه
در فضاهای بسته کودکان بیشتر زیر نورهای مصنوعی هستند و تنها میتوانند دیدن فاصلههای نزدیک را تجربه کنند. تنوع سطوح، رنگها، بوها، صداها و بافتها در طبیعت باعث میشود که تمام حسهای کودکان درگیر شود و چون کودکان محیط و اشیای پیرامون خود را از طریق هماهنگی تمام حواس پنجگانه میشناسند، کودکانی که از تجربه مستقیم طبیعت محروم هستند، شناخت بسیار ضعیفی از محیط زیست خود دارند. نسلی که لذت بازی آزادانه را در دامن طبیعت میچشد و ویژگیهای گوناگون طبیعت را با تمام حسهایش تجربه میکند، نهتنها از تنشها و محدودیتهای فضاهای بسته رها میشود، بلکه عشق به طبیعت در او نهادینه میشود. در نتیجه زمانی که این کودکان به سن نوجوانی و بزرگسالی میرسند، مشتاقانهتر اصول مرتبط با حفاظت از محیط زیست را فرامیگیرند و برای جلوگیری از تباهی آن راهکار مییابند و تلاش میکنند.
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼