کودکم را چگونه تربیت کنم؟ (۲)
در این مبحث که برگرفته از وبلاگ «کودک متعادل» است، به مسأله «تربیت کودکان» از دیدگاه، استاد محمود سلطاني می پردازیم.
کودک متعادل: این مبحث برگرفته از وبلاگ «کودک متعادل» است که به بررسي مطالب کلاس کودک متعادل، استاد محمود سلطاني می پردازد. هدف از برگزاری کلاسهای این دوره ايجاد الگوي كودك متعادل و روش هاي دستيابي به اين هدف است و محور اين دوره رشد است. این مبحث به تربیت کودکان اختصاص دارد.
كلمه ي تربيت را كه مي شنويد چه چيزهايي به ذهنتان خطور مي كند؟ حاضرين: بكن و نكن، چهارچوب، قانون، مجازات و تنبيه. آقاي سلطاني: حالا من هروقت اين كلمه را مي شنوم نميدونم چرا "كتك" به ذهنم مي آيد. تربيت هيچ كدام اين ها نيست بلكه تربيت يعني پرورش، از ريشه ي رب و مربي مي آيد.
پرورش در درون خودش زايش و رشد و رويش و شكوفايي دارد. در حالي كه تربيت از نظر ما يعني شكل دادن. اين كار را بكن و آن كار را نكن تربيت نيست بلكه مانع تربيت است. همان طور كه قبلاً گفتيم 4 عامل مانع تربيت هستند: نظم، نظافت، آموزش و تربيت.
برداشت هاي اشتباه و نادرست ما از اين ۴ عامل باعث بهم خوردن تعادل كودك مي شود. ما تربيت را هم مثل نظم ايستا مي بينيم، شكل دادن و تراشيدن مي بينيم، در حالي كه تربيت، پرورش است. چرا ما اين نگاه را به تربيت داريم؟ و مي گوييم تربيت يعني پرورش؟ به دليل سنت هايي كه داشتيم. تربيت بر پايه ي سنت و فرهنگ است. پس اول فرهنگ را با هم بررسي مي كنيم. به نظر شما فرهنگ يعني چي؟
فرهنگ يك كلمه ي فارسي است كه از فره مي آيد و به معني شكوه و جلال و فر و شوكت است. فرهنگ يك ملت شكوه و جلال آن ملت است. فرهنگ نقطه ي اوج يك جامعه است. فرهنگ روشن كننده ي فضاي زندگي ما است و يك نقطه ي اوجي است كه انسان در هر جامعه اي بايد به آن برسد. نوري است كه از بالا مي تابد و مسير را روشن مي كند.
در جامعه ما ميگيم كه فرهنگ ما خراب شده، يا ميگيم فرهنگ مردم آزاري و غيره، اين كاملاً اشتباه است فرهنگ هيچ وقت آلوده نمي شود بلكه هميشه در اوج است.
آن چيزي كه خراب و آلوده مي شود، "هنجار" است يعني برداشت اشتباه از فرهنگ. فرهنگ يك جامعه فر و شكوهي است كه آن جامعه دارد و آن را هدايت مي كند كه ما در ايران مي گوييم فره ايزدي. فرهنگ همان اصل و اصول يك جامعه است. اصل يك نقطه ي اوج است و مقدس است. مقدس يعني پاك ترين، منزه. بنابراين فرهنگ آلوده و خراب نمي شود.
مشكل ما اين است كه فرهنگ خودمان را نمي شناسيم. فرهنگ هميشه زنده است. اگر به دنبال كودك آرزو هايمان هستيم بايد بچه هايي تربيت كنيم كه با فرهنگ باشند. با فرهنگي اين نيست كه كتاب زياد بخوانند بلكه بايد فره و شوكت داشته باشند، شكوه و جلال و عظمت پيدا كنند و در مسير عظمت حركت كنند.
در يك جامعه اصل و اصول يك نقطه ي مقدس است كه اصلاً قابل تغيير نيستند. يكي از نقاط برجسته ي فرهنگ ايراني، يكتاپرستي است. ايرانيان در زمان هاي خيلي قبل از اسلام هم هيچ وقت دوگانه پرست يا بت پرست و غيره نبودند و ما در ايران برده داري نداشتيم به همين دليل جنگ برده ها نيز نداشتيم اما در يونان باستان برده داري و جنگ برده ها مرسوم بوده است همان جنگ گلادياتورها كه الآن در ادامه ان مسابقات فوتبال را داريم.
گلادياتورها به ميدان مي آمدند و مي جنگيدند تا مردم را شاد كنند منتهي امروزه در فوتبال انساني تر شده و ديگه همديگر را نمي كشند فقط همچين مي زنند كه طرف ديگر نتواند بلند شود. به همين دليل است كه شخصاً معتقدم ما هرگز در فوتبال موفق نمي شويم چون اصلاً ريشه ي برده داري در فرهنگ ما وجود ندارد ما ريشه ي جنگ گلادياتورها نداريم و اين نقطه ي برجسته ي فرهنگ ما است.
وقتي ادعا مي كنيم كه بايد يك رويكرد پرورش كودك مبتني بر فرهنگ بومي كشور خودمان داشته باشيم، اول بايد فرهنگ را بشناسيم. فرهنگ پاك و قدسي است و هيچ زماني آلوده و ناپاك نمي شود، برد و باخت در آن وجود ندارد. مسائلي كه امروزه در دنيا با عنوان فرهنگ باب شده مثل فوتبال، فرهنگ نيست بلكه هنجار ياست كه مسري شده است.
كاركردها و روش ها بر پايه ي فرهنگ مي شوند سنت و سنت مي شود ارزش ها. ما يك جامعه ي سنتي هستيم و سنت ديرينه اي داريم. ارزش ها سنت هاي ما هستند. وقتي مي گوييم سنتي ياد چي مي افتيد؟ قديمي، كهنه، بوي ناگرفته، بي مصرف!! تا به حال يك درخت را در بهار ديديد كه پر از شكوفه مي شود؟ چه قدر زيبا است؟ از ديدنش لذت برده ايد؟ حض كرده ايد؟ اين يك سنت است.
شكوفه ي درختان در فصل بهار يك سنت الهي است. سنتي كه نو مي شود. سنت ها بايد جديد شوند. خوب معلومه شكوفه اگر 5 سال روي درخت بماند ديگر آن زيبايي را ندارد. در بطن سنت، نو شدن است اگر نو و جديد نشود تبديل به تحجر مي شود و دقيقاً مشكل ما با سنت نيست بلكه با تحجر است.
امروزه در مسئله ي پرورش و تربيت كودكان آشفته و كلافه هستيم چون سنت مان را نمي شناسيم و مبنا و اصول نداريم. با سنت مخالفت مي كنيم چون آن را نمي شناسيم.
كتك زدن بچه ها سنت و روش سنتي نيست بلكه يك هنجار قديمي است. اين يك اشتباه كلامي رايج است كه مي گوييم در تربيت سنتي كتك وجود دارد. سنت بر پايه ي فرهنگ و ارزش است و خشونت در آن وجود ندارد.
ما در مورد علم هم دچار هنجارهاي علمي هستيم. قديم مي گفتند: كتك نزنيد و پدرسالاري نباشد، امروزه ميگن كتك بخوريد و كودك سالاري باشد؛ خوب اين هم يك هنجار است و امروزه خيلي از روش هاي تربيتي كودكان هنجاري شده است.
هنجار يعني مُد. و خودمان هم نمي دانيم چرا؟ ديديد چقدر در مقابل بچه ها منفعل هستيم و نمي دانيم كه بالاخره چه كار كنيم؟ بزنيم يا نزنيم؟ ببوسيم يا نبوسيم؟ و اصلاً نمي دانيم كه چه كار كنيم.
سنت ها ارزش هاي ما هستند كه بايد جديد شوند؛ اگر جديد نشوند تبديل به تحجر مي شوند. جديد شدن با متجدد شدن و تجدد، فرق مي كند. مدرن به معني تجدد است،ما نمي توانيم مدرن شويم؛ ما بايد جديد شويم.تجدد مثل تجمل است. جمال يعني زيبايي و تجمل يعني زيبايي ساختگي و تظاهر به زيبايي.
تجمل، تظاهر به زيبايي است نه خود زيبايي. تجدد هم جديد شدن نيست بلكه روش هايي است كه ريشه ندارند. تجدد در اروپا به وجود آمد و مسائلي دارد كه اين جا جاي بررسي آن نيست ولي ما متجدد نيستيم، ما مدرن نيستيم، ما سنتي هستيم كه بايد سنتي به روز شويم. روزآمد و به هنگام، سنتي كه از علم استفاده مي كند. علوم اثبات شده را مي گيرد و مرتب زايش دارد.
بعد از ارزش ها، مهارت ها مي آيد. مهارت ها تكنولوژي و علوم آموزشي و تجربي و اطلاعات هستند كه بايد آموخته شوند و در سطح جهان مبادله شوند. ارزش ها و مهارت ها قابل دريافت هستند ولي اصل و اصول به هيچ وجه. جامعه اي كه اصل و اصول نداشته باشد، ارزش و مهارت هم ندارد.
اصل و اصول ريشه هستند. اگر ريشه نباشد، ساقه ها درست بار نخواهند آمد. ما از دوره ي مشروطه به بعد نزديك 100 سال است كه داريم سعي مي كنيم متجدد شويم، آيا شديم؟ آيا آرامش داريم؟ علم و تكنولوژي گسترش پيدا كرده ولي آيا آرامش داريم؟ خير. چون آرامش از اصل و اصول مي آيد.
اگر به درخت تشبيه كنيم، آرامش از ريشه مي آيد و اگر به مخروط تشبيه كنيم، آرامش از بالاترين بُعد مخروط مي آيد. آرامش از بالا و از امر قدسي مي آيد از او بايد بگيريم. ابعاد پايين مخروط، ارزش ها و مهارت ها را بايد تبادل كنيم.
مثل كار خوبي كه سازمان ملل انجام داده و 12 ارزش زندگي را به جهان معرفي كرده است كه البته من معتقدم كه در منابع سنتي خودمان خبلب ارزش هاي بيشتري وجود دارد. علم در انحصار هيچ كس نيست و مي توانيم علم و تكنولوژي را با هم مبادله كنيم و بهره ببريم.
هر فردي بايد اصل و اصول خودش را بشناسد و برايش شفاف باشد. ما نمي توانيم بگوييم كه چي بايد باشد اما مهم است كه هر كس واضح بداند كه اگر نقطه ي نگاه و اصل او پول است، آن را بشناسد.
اگر علم است، واضح بداند كه نقطه نگاه او علم است و اگر خدا است بدانيم كه خدا است. خيلي وقت ها ما ادعا مي كنيم كه اصل و نقطه ي نگاه ما خدا است اما بعد كه عميق تر مي شويم مي بينيم كه خدا را در خدمت پول مي خواهيم. در اين عرفان هاي جديد بسيار ديده مي شود كه گفته مي شود بخواه و فقط از خدا بخواه تا ميلياردر شوي. جوان هاي ما امروزه خدايي را مي پرستند كه آن ها را ميلياردر كند.
فرهنگ -----------------< اصل
اصول
سنت ------------------< ارزش ها
مهارت ها ( اهميت)
چگونه بر پايه ي سنت ها روش استخراج مي كنيم؟
روش هاي فرزندپروري در ايران وارداتي و ترجمه است. بحث خوب و بد بودن اين منابع نيست چون همه ي اين منابع علمي و صحيح هستند و تا حيطه ي مهارت ها براي ما لازم هستند، اما هيچ كدام وارد حيطه ي اصل و اصول نمي شوند به همين دليل ابهام ايجاد مي كنند. كتاب هاي ترجمه شده بر پايه ي رويكردهاي متفاوتي نوشته شده اند و همگي نيز نويسنده هاي عالم و حاذقي دارند كه حق بر گردن بشريت دارند ولي ممكن است كه نظرياتشان خلاف يكديگر باشد.
ما اين نظريات متعارض را مي خوانيم و در نهايت خودمان هم دچار ابهام و تعارض مي شويم چون اين نظريات بر پايه ي اصل و اصولي است كه آن نويسندگان به آن ها معتقدند و ما نمي دانيم كه آن اصل و اصول چيست.
و ممكن است كه با اصل و اصول ما هماهنگ نباشند، بنابراين تعارض ايجاد مي كنند. تعارض در تعارض اين آشفته بازاري را كه امروزه در جامعه حاكم است را ايجاد مي كند.
نمي دانيم كه با بچه مان چه كار كنيم؟ كلاس يك چيزي ميگه! دخترخاله مان از امريكا چيز ديگري مي گويد! در ژاپن با بچه ها گونه اي ديگر رفتار مي شود و در نهايت نمي دانيم چه كار كنيم و مرتب با بچه دعوا داريم و دور خودمان مي چرخيم.
كتاب هاي 12 ارزش زندگي يونسكو در ايران ترجمه و به چاپ رسيده است و در حال حاضر در مهد ها در حال آموزش هستند كه بسيار كار زيبا و درستي است.
يكي از ارزش هايي كه سازمان ملل اعلام كرده است "احترام" است. و يكي از مفهوم هايي كه اين سازمان در مورد احترام گفته: ديگرپذيري، پذيرش ديگران با هر رنگ پوست و مليت و دين و.... است و گفته كه انسان ها احترام دارند. و مفهوم ديگر احترام به طبيعت است. وقتي احترام را در رويكرد هوش متعادل و رشد متعادل بررسي كردم ديدم كه چه قدر معناهاي وسيع تري اين كلمه در منابع سنتي ما دارد. ما چه كلماتي در رابطه با احترام داريم؟
احترام، حرمت، محترم، حريم، حرم، محرم، مُحرم، احرام، مُحرّم، تحريم، حرام
چه قدر مفهوم از اين كلمه داريم كه همگي كاربردي هستند و كاربرد اين كلمات بي خودي درست نشده است. احترام از حريم مي آيد. حريم يعني فضايي كه متعلق به آن فرد يا پديده است و هيچ كس حق ندارد وارد آن شود، مگر اين كه مُحرم باشد. و براي اين كه مُحرم باشد و وارد حريم شود، قبل از آن بايد مُحرم شود. دوستي تعريف مي كرد كه وقتي مي خواستند به مكه مشرف شوند اول به ميقات رفتند و محرم شدند، از ايشان پرسيدم مُحرم شدن چيست؟ و چه كارهايي انجام داديد تا محرم شويد؟
و ايشان توضيح دادند كه غسل كردند، دعاي مخصوص خواندند، احرام پوشيدند بعد وارد حرم شدند. گفتم اول غسل كرديد! يعني جسم را مي شوييم، بعد روح را مي شوييم و هر آن چه غير از حريم الهي است از خود خارج مي كنيم، چه يك فكر باشد، يا دلبستگي ها باشد همه را كنار مي گذاريم و با احرام وارد حرم امن مي شويم.
گفتم حالا از دل اين مراسم باي زندگي روزمره روش درآوريم. پدر يا مادر مي خواهند وارد خانه شوند قبل از اين كه زنگ بزنند يا كليد را بچرخانند، چند لحظه مكث كنند چون در حال وارد شدن به حرم خانه هستند كه حريم خانواده است. آيا مُحرم شده ايم كه وارد شويم؟ چه قدر امروزه مي گويند كه فكرها و درگيري ها و مسائلت را پشت درب بگذار و بعد با روي باز و شاد وارد منزل شو!
حالا به اين زيبايي ما در سنت خودمان داريم كه بايد مُحرم شد، هر آن چه آلودگي از صبح تا حالا با خودت آورده اي بيرون بگذار، غسل كن، ذكر بگو و روحت را تصفيه كن و پاك كن، بعد با آرامش درب را باز كن حالا مُحرم شدي و مَحرم هستي، وارد شو. در فضاي يك چنين خانواده اي، خشونت چگونه ممكن است اتفاق بيفتد؟ وقتي همه حريم ها را بشناسند و به آن احترام بگذارند.
خدمت خانم فرماني كلاس مي گذراندم، ايشان فرمودند: كودك در اتاقش مشغول بازي است، درب بزنيد بعد وارد شويد!! "عزيزم اجازه هست بيام تو" ما چنان در اتاق كودك رفت و آمد مي كنيم كه انگار نه انگار كه اين جا اتاق كودك است و هر كار دلمان مي خواهد مي كنيم.
هيچ عيبي ندارد مي توانيم به كارمان ادامه دهيم و اصلاً هم از كودك اجازه نگيريم ولي كودك ما چگونه بايد حَرَم و حريم و حرمت ها را ياد بگيرد؟ وقتي خودش حريم ندارد؟!!! وقتي عصباني مي شويم و چشمانمان را مي بنديم و دهانمان را باز مي كنيم و همه ي حريم ها را مي شكنيم چگونه مي توان انتظار داشت كه كودك احترام را ياد بگيرد؟؟؟ منظور ما از اين كه مي گوييم از دل سنت ها روش درآوريم همين است.
در زندگي نامه آيت ا... قاضي طباطبايي از عرفاي صد سال پيش مي خواندم كه هر ووقت كودكي وارد مي شد به احترام آن كودك ايشان از جايشان بلند مي شدند و سلام مي كردند؛ هر چند دفعه كه كودكي وارد مي شد باز هم ايشان بلند مي شدند و به آن ها اداي احترام مي كردند.
اطرافيان اعتراض كردن كه آخه شما بزرگتر هستيد و مقاماتي داريد چرا اين كار را مي كنيد، فرمودند: اگر من الآن اين احترام را به اين كودكان نگذارم، از كجا بايد اين ها ياد بگيرند كه به ديگران احترام بگذارند؟
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼