روانشناسی بچه های طلاق، بعد از ازدواج والدینشان
احتمالا ذهنیت شما از ناپدری و نامادری همان چیزی است که در فیلمها و کتابها خواندهاید.
معین اصغری- این روزها آنقدر بیماریهای عجیب و غریب و حوادث مختلف در جامعه زیاد شده است که به راحتی میتوان در بین خانوادههای اطرافمان بچههایی را پیدا کنیم که در غم از دست دادن والدینشان باشند.
خب حالا باید چه کاری انجام داد؟ چگونه باید شرایط این خانواده را به حالت پایدار رساند؟ نگویید که فرزند باید با همین شرایط کنار بیاید و پدر و مادر هم حق ندارند که ناپدری یا نامادری به خانواده اضافه کنند. اگر شما از این دسته افراد هستید که دلشان نمیخواهد نامادری و ناپدری وارد زندگی فرزند یتیم شود،
باید گفت که احتمالا ذهنیت شما از ناپدری و نامادری همان چیزی است که در فیلمها و کتابها خواندهاید. فردی که همیشه بین فرزندان خود و دیگران تبعیض قائل میشود، فردی که همیشه اخموست، فردی که در مقابل فرزندان همسرش هیچگونه احساس مسئولیتی ندارد و همیشه میخواهد آنها را در چشم همسرش بده کند و کلی صفت بد دیگر که در ذهن بسیاری از ما در مورد ناپدری و نامادری نقش بسته است.
برای یکبار هم که شده بیخیال ذهنیت ساختگی شوید و بگذارید یک ناپدری و نامادری خوب را در ذهنتان بسازیم. راستش را بخواهید آنقدرها هم سخت نیست که فردی بخواهد به عنوان یک ناپدری یا نامادری وارد یک خانواده شود و در بین افراد آن خانواده یک فرد دوستداشتنی قلمداد شود.
امروز قرار است در صفحه خانه و زندگی به سراغ راهکارهای عملی برای تبدیل شدن به ناوالدینی دوستداشتنی شویم، چیزی که خیلی از ما برای رسیدن به آن زحمت زیادی کشیدیم ولی نتوانستیم آن را عملی کنیم.
واژههای نامادری و ناپدری در گوش همه ما طنین ناخوشایندی دارند و هیچکس دوست ندارد نامادری یا ناپدری را داشته باشد. با این حال افزایش طلاق زوجهای جوان، افزایش تعداد فرزندان تکوالد، افزایش زنان سرپرست خانوار که عهدهدار سرپرستی یک یا چند فرزند خود هستند، اندکاندک خانوادههای ایرانی را با مشکلات جدیدی روبهرو کرده است.
طبیعت وجودی ما انسانها به گونهای است که به دلیل نیازهای عاطفی جذب کسانی میشویم که به ما محبت میکنند.
عشق و ازدواج
آدم بزرگسالی که بتواند به یک کودک توجه کند و او را با محبت کردن و پذیرفتن مسئولیتهای زندگیاش تحت مراقبت خود قرار دهد، دلبستگی عاطفی این بچه را به خود تضمین کرده است، بدون آنکه با او رابطه خونی یا بیولوژیک داشته باشد. این موضوع میتواند به شما پدر گرامی یا افرادی مانند شما انگیزه بدهد. از منظر دیگر، شما به عنوان یک فرد عاقل و بالغ که اتفاقا تجربه یک زندگی را هم داشتهاید باید با خودتان محاسبه عقلانی کنید.
امروز این کودک (فرقی نمیکند از نظر خونی متعلق به شما یا فرزند همسرتان باشد) به شما وابسته است و نیازمند شماست اما در چند سال آینده که به سالمندی رسیدید شما نیازمند او خواهید بود. اگر شما امروز درست با او رفتار کنید و در آموزش رفتارهای انسانی سالم از هیچ نکتهای غافل نشوید، این عشقی را که در پرورش او سرمایهگذاری میکنید خواه ناخواه در آینده به شما برمیگردد.
پس دومین علت مهمی که شما را ترغیب میکند که از بچهها مراقبت کنید دلیل عقلانی برای سرمایهگذاری دوران کهنسالی است.
شما اگر میخواهید مادرخوانده یا پدرخوانده خوبی باشید باید از نظر عقلی به این باور برسید که محبتهای شما در حق بچهها- حتی اگر از سوی همسرتان یا دیگران نادیده گرفته شوند- از بین نمیرود و شما دست به یک سرمایهگذاری عظیم زدهاید.
علت سومی که میتواند انگیزه شما را برای پدرخوانده یا مادرخوانده خوب بودن تقویت کند، آن است که از نظر اعتقادی، ما در دین خودمان، اسلام، سفارش و تاکیدهای فراوان داریم به اینکه از بچههای بیسرپرست مراقبت کنیم. این کار نزد خداوند جایگاه رفیعی خواهید داشت. پس وقتی وارد یک رابطه جدید میشویم، اجازه ندهیم بار منفی این نامها (ناپدری و نامادری)، ما را از خوب بودن دور کند. اگر رفتارهای محبتآمیز شما را ببینند و تلاش شما را برای رفع نیازهای خود خالصانه حس کنند به زودی به جای نامیدن شما با اسم کوچک یا نام خانوادگی مامان یا بابا را جایگزین میکنند.
واقعبینی و صبر
شما در ماهها یا حتی در سال اول زندگی نباید انتظار داشته باشید بچهها رابطهای در کمال مهر و محبت با شما داشته باشند. آنها گمان میکنند شما قصد دارید جای مادر یا پدرشان را بگیرید. بهترین کار این است که شما بهعنوان پدرخوانده یا مادرخواندهای آگاه این نگرانی آنها را بکاهید و به بچهها بگویید: «پدر و مادر تو آدمهای خوبی هستند و هیچکس نمیتواند جای آنها را برای تو بگیرد.» هیچوقت نگویید که اگر مادرت خوب بود، تو را رها نمیکرد! اگر شما بگویید پدر یا مادر او خوب هستند، در واقع به حفظ هویت او- که همان والدینش هستند- کمک کردهاید و امنیتخاطر خوب بودن را به او دادهاید.
دومین نکتهای که باید از آن مطلع باشید رفتار اطرافیان است.
حتی اگر فرزند خوانده به خاطر رفتارهای درست شما با احساسی خوب و از روی رضایت شما را تایید کند، شاید برخیها بگویند: «حتما نقشهای دارد که روی خوش خودش را نشان میدهد!» لازم است با درایت و مقاومت در خوب بودن فرضیات غلطی را که در ذهن بچهها شکل گرفته پاک کنید. گذر زمان در این باره قضاوت خواهد کرد و معلوم میشود شما ذاتا خوب هستید و نقشهای در کار نبوده است.
سن مناسب فرزند برای ازدواج مجدد والدین
اگر رابطه خوبی بین زن و شوهر جدید برقرار باشد و بین او و والد جدید رابطه مناسبی ایجاد شود، کودک به سرعت او را می پذیرد و مشکلی به وجود نمیآید.
پس از سن ۵سالگی، کودک پدر یا مادر خود را کاملا میشناسد و این جابهجایی را درک میکند اما این شناسایی نباید مانع ازدواج مجدد پدر یا مادر شود. به عبارتی پدر یا مادری که فرزند بین ۵ تا ۱۰- ۱۱ساله دارد نباید با این تصور که او نمیتواند والد جدیدی را بپذیرد یا متوجه این جابهجایی میشود، فرصت ازدواج را از دست بدهد. این دوره، دوره پیروی و اطاعت از بزرگتر است. اگر بچه لجباز و آشفته تربیت نشده باشد و والد قبلی به طور مسالمتآمیزی از زندگی او کنار رفته باشد و در سایه اختلافات بین زوج ها صدمه ندیده باشد، میتواند والد جدید را به راحتی بپذیرد.
نگوییم نامادری
نکته مهم و قابل تامل این است که نباید تربیت بچههای همسرتان را زیر سوال ببرید یا بدون مشورت با او کاری کنید. خیلی از مادرخواندهها سعی دارند مثل مادر در زوایای ریز تربیتی دخالت کنند و با مقاومت بچه مواجه میشوند. به عنوان نمونه شما کافی است به همسرتان بگویید: «عزیزم، دخترمون مدتی است تلفنهای مشکوک دارد. من دلم نمیخواهد این موضوع را بگویم و رابطهام را با او خراب کنم. لطفا تو در این مورد هوشیار باش که دوستهای جدیدش را بشناسی.»
اینکه به او یا مادرش زخمزبان بزنید که: «خرجتان را میدهم! چرا موقع پرداخت پول کلاس ورزش و زبان پدر هستم اما اینجا حق تنبیه ندارم؟!» از اساس غلط است و مخرب رابطه زناشویی و والدـ فرزندی.
نکته دیگر، نامیدن شما و لفظی است که بچهها شما را با آن خطاب میکنند. اصولا اگر بچهها کوچک باشند رفتار کردن با آنها خیلی راحتتر است چون نیاز دارند کسی را مامان صدا کنند اما در مورد بچههای بزرگتر بهتر است مجبورشان نکنید.
اگر رفتارهای محبتآمیز شما را ببینند و تلاش شما را برای رفع نیازهای خود خالصانه حس کنند به زودی به جای نامیدن شما با اسم کوچک یا نام خانوادگی مامان یا بابا را جایگزین میکنند. بعضی از بچهها میگویند ما دو تا مامان یا بابا داریم. در جشن عروسیمان هم مادر اصلی حضور داشت و هم مادری که ما را پرورش داد. آنها با تمام وجود این مادرخوانده را دوست دارند چون با چشم خود دیدهاند هرگز او درباره مادرشان بدگویی نکرده است.
به بچهها بگویید نباید نسبت به والدین اصلی خود بیمحبت باشند یا بیاحترامی کنند. لازم است پدر اصلی یا مادر اصلی هنگام ازدواج حضور داشته باشد. اینکه بچهها تمایل داشته باشند یا نه در نهایت تصمیم آنهاست اما شما موظفید این نکته را هم یادآور شوید. باید پدر و مادر جدید بدانند با فرزندان چگونه رفتار کنند .
خیلی حساس، خیلی دقیق
انتخاب مردی که قبلاً ازدواج کرده است و فرزندانی دارد، با دشواریهایی همراه است. در چنین شرایطی احتمال این که زن جدید از طرف فرزندان پذیرفته نشود، زیاد است.
در عصر مدرنیته امروز با وجود پیشرفتهای زندگی و رشد فکری، باز هم جایگاه نامادری پذیرفتنی نیست و برخی از بچههای طلاق نمیتوانند رابطه متعادل با زنی برقرار کنند که جانشین مادرشان شود. آنان همیشه میخواهند راهی بیابند که مادر و پدرشان را آشتی دهند و به شرایط ازهمگسیخته خانوادگی، سامانی بخشند و با برگشتن مادر به خانه، در کنار او به زندگی خود ادامه دهند.
خب حالا باید چه کاری انجام داد؟ چگونه باید شرایط این خانواده را به حالت پایدار رساند؟ نگویید که فرزند باید با همین شرایط کنار بیاید و پدر و مادر هم حق ندارند که ناپدری یا نامادری به خانواده اضافه کنند. اگر شما از این دسته افراد هستید که دلشان نمیخواهد نامادری و ناپدری وارد زندگی فرزند یتیم شود،
باید گفت که احتمالا ذهنیت شما از ناپدری و نامادری همان چیزی است که در فیلمها و کتابها خواندهاید. فردی که همیشه بین فرزندان خود و دیگران تبعیض قائل میشود، فردی که همیشه اخموست، فردی که در مقابل فرزندان همسرش هیچگونه احساس مسئولیتی ندارد و همیشه میخواهد آنها را در چشم همسرش بده کند و کلی صفت بد دیگر که در ذهن بسیاری از ما در مورد ناپدری و نامادری نقش بسته است.
برای یکبار هم که شده بیخیال ذهنیت ساختگی شوید و بگذارید یک ناپدری و نامادری خوب را در ذهنتان بسازیم. راستش را بخواهید آنقدرها هم سخت نیست که فردی بخواهد به عنوان یک ناپدری یا نامادری وارد یک خانواده شود و در بین افراد آن خانواده یک فرد دوستداشتنی قلمداد شود.
امروز قرار است در صفحه خانه و زندگی به سراغ راهکارهای عملی برای تبدیل شدن به ناوالدینی دوستداشتنی شویم، چیزی که خیلی از ما برای رسیدن به آن زحمت زیادی کشیدیم ولی نتوانستیم آن را عملی کنیم.
واژههای نامادری و ناپدری در گوش همه ما طنین ناخوشایندی دارند و هیچکس دوست ندارد نامادری یا ناپدری را داشته باشد. با این حال افزایش طلاق زوجهای جوان، افزایش تعداد فرزندان تکوالد، افزایش زنان سرپرست خانوار که عهدهدار سرپرستی یک یا چند فرزند خود هستند، اندکاندک خانوادههای ایرانی را با مشکلات جدیدی روبهرو کرده است.
طبیعت وجودی ما انسانها به گونهای است که به دلیل نیازهای عاطفی جذب کسانی میشویم که به ما محبت میکنند.
عشق و ازدواج
آدم بزرگسالی که بتواند به یک کودک توجه کند و او را با محبت کردن و پذیرفتن مسئولیتهای زندگیاش تحت مراقبت خود قرار دهد، دلبستگی عاطفی این بچه را به خود تضمین کرده است، بدون آنکه با او رابطه خونی یا بیولوژیک داشته باشد. این موضوع میتواند به شما پدر گرامی یا افرادی مانند شما انگیزه بدهد. از منظر دیگر، شما به عنوان یک فرد عاقل و بالغ که اتفاقا تجربه یک زندگی را هم داشتهاید باید با خودتان محاسبه عقلانی کنید.
امروز این کودک (فرقی نمیکند از نظر خونی متعلق به شما یا فرزند همسرتان باشد) به شما وابسته است و نیازمند شماست اما در چند سال آینده که به سالمندی رسیدید شما نیازمند او خواهید بود. اگر شما امروز درست با او رفتار کنید و در آموزش رفتارهای انسانی سالم از هیچ نکتهای غافل نشوید، این عشقی را که در پرورش او سرمایهگذاری میکنید خواه ناخواه در آینده به شما برمیگردد.
پس دومین علت مهمی که شما را ترغیب میکند که از بچهها مراقبت کنید دلیل عقلانی برای سرمایهگذاری دوران کهنسالی است.
شما اگر میخواهید مادرخوانده یا پدرخوانده خوبی باشید باید از نظر عقلی به این باور برسید که محبتهای شما در حق بچهها- حتی اگر از سوی همسرتان یا دیگران نادیده گرفته شوند- از بین نمیرود و شما دست به یک سرمایهگذاری عظیم زدهاید.
علت سومی که میتواند انگیزه شما را برای پدرخوانده یا مادرخوانده خوب بودن تقویت کند، آن است که از نظر اعتقادی، ما در دین خودمان، اسلام، سفارش و تاکیدهای فراوان داریم به اینکه از بچههای بیسرپرست مراقبت کنیم. این کار نزد خداوند جایگاه رفیعی خواهید داشت. پس وقتی وارد یک رابطه جدید میشویم، اجازه ندهیم بار منفی این نامها (ناپدری و نامادری)، ما را از خوب بودن دور کند. اگر رفتارهای محبتآمیز شما را ببینند و تلاش شما را برای رفع نیازهای خود خالصانه حس کنند به زودی به جای نامیدن شما با اسم کوچک یا نام خانوادگی مامان یا بابا را جایگزین میکنند.
واقعبینی و صبر
شما در ماهها یا حتی در سال اول زندگی نباید انتظار داشته باشید بچهها رابطهای در کمال مهر و محبت با شما داشته باشند. آنها گمان میکنند شما قصد دارید جای مادر یا پدرشان را بگیرید. بهترین کار این است که شما بهعنوان پدرخوانده یا مادرخواندهای آگاه این نگرانی آنها را بکاهید و به بچهها بگویید: «پدر و مادر تو آدمهای خوبی هستند و هیچکس نمیتواند جای آنها را برای تو بگیرد.» هیچوقت نگویید که اگر مادرت خوب بود، تو را رها نمیکرد! اگر شما بگویید پدر یا مادر او خوب هستند، در واقع به حفظ هویت او- که همان والدینش هستند- کمک کردهاید و امنیتخاطر خوب بودن را به او دادهاید.
دومین نکتهای که باید از آن مطلع باشید رفتار اطرافیان است.
حتی اگر فرزند خوانده به خاطر رفتارهای درست شما با احساسی خوب و از روی رضایت شما را تایید کند، شاید برخیها بگویند: «حتما نقشهای دارد که روی خوش خودش را نشان میدهد!» لازم است با درایت و مقاومت در خوب بودن فرضیات غلطی را که در ذهن بچهها شکل گرفته پاک کنید. گذر زمان در این باره قضاوت خواهد کرد و معلوم میشود شما ذاتا خوب هستید و نقشهای در کار نبوده است.
سن مناسب فرزند برای ازدواج مجدد والدین
اگر رابطه خوبی بین زن و شوهر جدید برقرار باشد و بین او و والد جدید رابطه مناسبی ایجاد شود، کودک به سرعت او را می پذیرد و مشکلی به وجود نمیآید.
پس از سن ۵سالگی، کودک پدر یا مادر خود را کاملا میشناسد و این جابهجایی را درک میکند اما این شناسایی نباید مانع ازدواج مجدد پدر یا مادر شود. به عبارتی پدر یا مادری که فرزند بین ۵ تا ۱۰- ۱۱ساله دارد نباید با این تصور که او نمیتواند والد جدیدی را بپذیرد یا متوجه این جابهجایی میشود، فرصت ازدواج را از دست بدهد. این دوره، دوره پیروی و اطاعت از بزرگتر است. اگر بچه لجباز و آشفته تربیت نشده باشد و والد قبلی به طور مسالمتآمیزی از زندگی او کنار رفته باشد و در سایه اختلافات بین زوج ها صدمه ندیده باشد، میتواند والد جدید را به راحتی بپذیرد.
نگوییم نامادری
نکته مهم و قابل تامل این است که نباید تربیت بچههای همسرتان را زیر سوال ببرید یا بدون مشورت با او کاری کنید. خیلی از مادرخواندهها سعی دارند مثل مادر در زوایای ریز تربیتی دخالت کنند و با مقاومت بچه مواجه میشوند. به عنوان نمونه شما کافی است به همسرتان بگویید: «عزیزم، دخترمون مدتی است تلفنهای مشکوک دارد. من دلم نمیخواهد این موضوع را بگویم و رابطهام را با او خراب کنم. لطفا تو در این مورد هوشیار باش که دوستهای جدیدش را بشناسی.»
اینکه به او یا مادرش زخمزبان بزنید که: «خرجتان را میدهم! چرا موقع پرداخت پول کلاس ورزش و زبان پدر هستم اما اینجا حق تنبیه ندارم؟!» از اساس غلط است و مخرب رابطه زناشویی و والدـ فرزندی.
نکته دیگر، نامیدن شما و لفظی است که بچهها شما را با آن خطاب میکنند. اصولا اگر بچهها کوچک باشند رفتار کردن با آنها خیلی راحتتر است چون نیاز دارند کسی را مامان صدا کنند اما در مورد بچههای بزرگتر بهتر است مجبورشان نکنید.
اگر رفتارهای محبتآمیز شما را ببینند و تلاش شما را برای رفع نیازهای خود خالصانه حس کنند به زودی به جای نامیدن شما با اسم کوچک یا نام خانوادگی مامان یا بابا را جایگزین میکنند. بعضی از بچهها میگویند ما دو تا مامان یا بابا داریم. در جشن عروسیمان هم مادر اصلی حضور داشت و هم مادری که ما را پرورش داد. آنها با تمام وجود این مادرخوانده را دوست دارند چون با چشم خود دیدهاند هرگز او درباره مادرشان بدگویی نکرده است.
به بچهها بگویید نباید نسبت به والدین اصلی خود بیمحبت باشند یا بیاحترامی کنند. لازم است پدر اصلی یا مادر اصلی هنگام ازدواج حضور داشته باشد. اینکه بچهها تمایل داشته باشند یا نه در نهایت تصمیم آنهاست اما شما موظفید این نکته را هم یادآور شوید. باید پدر و مادر جدید بدانند با فرزندان چگونه رفتار کنند .
خیلی حساس، خیلی دقیق
انتخاب مردی که قبلاً ازدواج کرده است و فرزندانی دارد، با دشواریهایی همراه است. در چنین شرایطی احتمال این که زن جدید از طرف فرزندان پذیرفته نشود، زیاد است.
در عصر مدرنیته امروز با وجود پیشرفتهای زندگی و رشد فکری، باز هم جایگاه نامادری پذیرفتنی نیست و برخی از بچههای طلاق نمیتوانند رابطه متعادل با زنی برقرار کنند که جانشین مادرشان شود. آنان همیشه میخواهند راهی بیابند که مادر و پدرشان را آشتی دهند و به شرایط ازهمگسیخته خانوادگی، سامانی بخشند و با برگشتن مادر به خانه، در کنار او به زندگی خود ادامه دهند.
این وضعیت در مورد فرزندانی که مادر خود را به هر دلیلی از دست دادهاند، حساسیت بیشتری پیدا میکند. این فرزندان میخواهند یاد مادرشان همیشه زنده بماند و ازاینرو نمیتوانند فرد دیگری را به عنوان جانشین بپذیرند؛ چراکه فکر میکنند با آمدن شخص جدید، خاطره مادرشان کمکم به فراموشی سپرده میشود، بنابراین تلاش میکنند مانع ورود زن جدید به خانه شوند. در چنین شرایطی زنی که وارد زندگی جدید میشود و بین پدر و فرزندان او قرار میگیرد، لازم است نقش تسهیلکننده داشته باشد نه مسدودکننده.تسهیلکننده کسی است که رابطه را گرمتر و صمیمانهتر میکند و میتواند برای بهبود روابط خانواده، قدمهای اساسیتری بردارد.
او در برابر سرکشی فرزندان نوجوان، صبر و مدارا پیشه میکند و میکوشد نقش جدید خود را با درک شرایط روحی فرزندان آغاز کند ولی یک فرد مسدودکننده کسی است که دچار حسادتها، رقابتها یا ترس از دست دادن جایگاه خود است و سعی میکند بین پدر و فرزند یا فرزندان او فاصله بیندازد. فرد جدید میتواند کارهایی انجام دهد تا به بچهها نزدیک شود و در هر شرایط، واکنشی که از آنان ببیند، آرامش خود را حفظ کند و به بچهها نشان دهد که میتواند آنان را درک کند.
ممکن است در مواردی، مادرانی وارد زندگی شوند و با همسرانشان شرط کنند که «من پرستار نیستم و با فرزند تو کاری ندارم و مسائل فرزندت مربوط به تو است» که در چنین شرایطی کنار آمدن با فرزند، بسیار سخت خواهد شد.همچنین آموزش برای فرزندان هم الزامی است تا بدین صورت بدانند که اگرچه مادرشان فوت کرده ولی بهتر است خانه خالی نباشد و اگر زن جدیدی وارد میشود، لطافتهای خودش را به همراه دارد.
منبع:
روزنامه شهرآرا
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼