قصه های شب بخیر کوچولو، میوه عجیب/ پادکست
تقریبا آخرای فصل بهار بود که یه روز پدر وقتی از سرکار به خونه اومد گفت آماده باشین که فردا...
تقریبا آخرای فصل بهار بود که یه روز پدر وقتی از سرکار به خونه اومد گفت آماده باشین که فردا میخوایم با هم بریم به یه باغ ناهار هم اونجا میخوریم. فصل بهار همه جا قشنگه و سرسبز...
امشب هم یکی دیگه از قصه های شبانه و قشنگ رو با صدای زیبای خانم نشیبا با همدیگه گوش می دیم.
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼