رشد و تکامل کودکان، مراحل بلوغ
بچهها لازم است از سه مرحلۀ ۹ ساله بلوغ بگذرند تا به بالغهایی سالم و موفق تبدیل شوند. در نه سال نخست بچهها کاملاً وابستهاند و باید اعتماد کنند.
بچهها لازم است از سه مرحلۀ ۹ ساله بلوغ بگذرند تا به بالغهایی سالم و موفق تبدیل شوند. در نه سال نخست بچهها کاملاً وابستهاند و باید اعتماد کنند. در ۹ سال دوم یعنی از نُه تا هجده سالگی بچهها بهتدریج مستقلتر میشوند. در مرحلۀ سوم یعنی از هجده تا بیست و هفت سالگی، بالغهای جوان به خودمختاری میرسند.
در 9 سال نخست، پدر و مادر مسئول کامل فرزند هستند. در نه سالِ دوم پدر و مادر تا حدودی نوجوان را در کنترل دارند، اما کمکم به او آزادی عمل بیشتری میدهند. جریان کاهش کنترل پدر و مادر یک فرآیند تدریجی است.
بچهها نمیتوانند اعتماد کردن به خود را بیاموزند مگر آنکه به آنها فرصت مستقلتر شدن بدهیم. نوجوانها بهآزادی فزایندهای احتیاج دارند تا به احساسی سالم از مسئولیت برسند. در اینجا نیز مانند مرحلۀ قبلی رشد، پدر و مادر نباید کمالطلبی کنند. باید به خاطر داشته باشند که بچهها در هر سن و سالی اشتباه میکنند.
در سومین مرحله یعنی از هجده تا 27 سالگی، مسئولیت پدر و مادر در قبال فرزند کاهش مییابد. البته هنوز نقش مهم حمایتگری را ایفا میکند. میزان و چگونگی این حمایت به نیاز فرزندان بستگی دارد. برای مثال در صورت درخواست فرزند، پدر و مادر میتوانند به او توصیه یا نصیحت کنند یا پولی بپردازند.
پدر و مادر علاقهمند و مهربان باید بهتدریج از شدت نگرانی خود در قبال بالغهای جوانشان بکاهند و به تحسین تلاشهای آنها برای موفقیت بنشینند. نگران بودن باری یک بالغ جوان این مفهوم را در ذهن او تداعی میکند که شما به او اعتماد ندارید و یا اشکالی در کارش وجود دارد.
گسترش مسئولیت
در مرحلۀ نخست بچهها بهحمایت و راهنمایی پدر و مادرشان وابستگی کامل دارند. بدون کنترل کامل پدر و مادر، بچهها با سرعتی بیش از اندازه رشد میکنند و درنتیجه برخی از مراحل رشد را از دست میدهند. فراگرفتن اعتماد کردن به دیگران وابسته بودن مبنای اعتماد کردن تدریجی به خویشتن است.
در مرحله نخست اگر پدر و مادر کنترل خود را بهاطلاع فرزندشان نرسانند بچهها خود به خود مسئولیت بیش از اندازهای را عهدهدار میشوند. بچهها در این سن هنوز مغز رشد کردهای ندارند و نمیتوانند استدلال کنند. نمیتوانند مسائل را از دید دیگران نگاه کنند.
وقتی کسی به آنها محبت میکند، خود را شایسته این دوست داشتن میپندارند. قبول مسئولیت میکنند. معتقدند کاری میکنند که دیگران آنها را دوست بدارند. وقتی به بچهها محبت نشود، خود را شایستۀ محبت نمیدانند. از آن گذشته بر این اعتقادند که این رفتار خود آنها بوده که سبب شده دیگران آنها را دوست نداشته باشند.
بچهها خودمحور هستند. دنیا پیرامون آنها شکل میگیرد. وقتی اتفاقات جالب رخ میدهند آنها فرض را بر این میگذارند که خود باعث و بانی آن بودهاند و اگر اتفاقات بدی پیشآیند بازهم فرض را بر این میگذارند که آنها سبب این حادثه بد بودهاند. بچهها به اشتباه مسئولیت بیش از اندازهای را متوجه خود میدانند.
برای مثال، وقتی پدر یا مادر در روحیۀ بدی هستند، کودک درک نمیکند که ممکن است حوادث دیگری مسئول این روحیه بدِ پدر و مادرش باشند. کودک بلافاصله خود را مسئول ناراحتی آنها قلمداد میکند.
این شرایط تنها در صورتی تغییر میکند که پدر و مادر بتوانند مسئولیت روحیه بد خود را برعهده بگیرند. وقتی پدر و مادر بر سر یکدیگر فریاد میکشند، کودک فریاد کشیدن پدر و مادر را به حساب بد بودن خود میگذارد.
در 9 سال نخست، پدر و مادر مسئول کامل فرزند هستند. در نه سالِ دوم پدر و مادر تا حدودی نوجوان را در کنترل دارند، اما کمکم به او آزادی عمل بیشتری میدهند. جریان کاهش کنترل پدر و مادر یک فرآیند تدریجی است.
بچهها نمیتوانند اعتماد کردن به خود را بیاموزند مگر آنکه به آنها فرصت مستقلتر شدن بدهیم. نوجوانها بهآزادی فزایندهای احتیاج دارند تا به احساسی سالم از مسئولیت برسند. در اینجا نیز مانند مرحلۀ قبلی رشد، پدر و مادر نباید کمالطلبی کنند. باید به خاطر داشته باشند که بچهها در هر سن و سالی اشتباه میکنند.
در سومین مرحله یعنی از هجده تا 27 سالگی، مسئولیت پدر و مادر در قبال فرزند کاهش مییابد. البته هنوز نقش مهم حمایتگری را ایفا میکند. میزان و چگونگی این حمایت به نیاز فرزندان بستگی دارد. برای مثال در صورت درخواست فرزند، پدر و مادر میتوانند به او توصیه یا نصیحت کنند یا پولی بپردازند.
پدر و مادر علاقهمند و مهربان باید بهتدریج از شدت نگرانی خود در قبال بالغهای جوانشان بکاهند و به تحسین تلاشهای آنها برای موفقیت بنشینند. نگران بودن باری یک بالغ جوان این مفهوم را در ذهن او تداعی میکند که شما به او اعتماد ندارید و یا اشکالی در کارش وجود دارد.
گسترش مسئولیت
در مرحلۀ نخست بچهها بهحمایت و راهنمایی پدر و مادرشان وابستگی کامل دارند. بدون کنترل کامل پدر و مادر، بچهها با سرعتی بیش از اندازه رشد میکنند و درنتیجه برخی از مراحل رشد را از دست میدهند. فراگرفتن اعتماد کردن به دیگران وابسته بودن مبنای اعتماد کردن تدریجی به خویشتن است.
در مرحله نخست اگر پدر و مادر کنترل خود را بهاطلاع فرزندشان نرسانند بچهها خود به خود مسئولیت بیش از اندازهای را عهدهدار میشوند. بچهها در این سن هنوز مغز رشد کردهای ندارند و نمیتوانند استدلال کنند. نمیتوانند مسائل را از دید دیگران نگاه کنند.
وقتی کسی به آنها محبت میکند، خود را شایسته این دوست داشتن میپندارند. قبول مسئولیت میکنند. معتقدند کاری میکنند که دیگران آنها را دوست بدارند. وقتی به بچهها محبت نشود، خود را شایستۀ محبت نمیدانند. از آن گذشته بر این اعتقادند که این رفتار خود آنها بوده که سبب شده دیگران آنها را دوست نداشته باشند.
بچهها خودمحور هستند. دنیا پیرامون آنها شکل میگیرد. وقتی اتفاقات جالب رخ میدهند آنها فرض را بر این میگذارند که خود باعث و بانی آن بودهاند و اگر اتفاقات بدی پیشآیند بازهم فرض را بر این میگذارند که آنها سبب این حادثه بد بودهاند. بچهها به اشتباه مسئولیت بیش از اندازهای را متوجه خود میدانند.
برای مثال، وقتی پدر یا مادر در روحیۀ بدی هستند، کودک درک نمیکند که ممکن است حوادث دیگری مسئول این روحیه بدِ پدر و مادرش باشند. کودک بلافاصله خود را مسئول ناراحتی آنها قلمداد میکند.
این شرایط تنها در صورتی تغییر میکند که پدر و مادر بتوانند مسئولیت روحیه بد خود را برعهده بگیرند. وقتی پدر و مادر بر سر یکدیگر فریاد میکشند، کودک فریاد کشیدن پدر و مادر را به حساب بد بودن خود میگذارد.
منبع:
کودک آنلاین
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼