آسیب شناسی مهد کودک، مراقب فرزندتان باشید
شواهد کوچک اما مداوم مرا متقاعد ساختند که بودن کودکان کوچک برای مدت طولانی در مهدها، میتواند عاملی خطرناک برای ایجاد مشکلات رفتاری در آینده باشد.
کتاب آسیب مهدکودک، نقدی است علمی بر رویکرد فمینیستی و حمایتهای دولت آمریکا از تأسیس و گسترش مهدهای کودک در این کشور. نقدی که به زوایای گوناگون مسأله، دلایل مخالفت، مشکلات، معایب و راهکارها میپردازد. این کتاب در عین اینکه در فضای جامعه آمریکا نوشته است، اما میتواند منبع مهم و قابل اعتنایی برای پژوهشگران و منتقدان داخلی در مورد مهدکودکها باشد. تشریح وضعیت و نقدهای موجود در کتاب، بر هر جامعهای و با هر رویکردی قابل تطبیق است و میتوان به آن استناد کرد. رابرتسون با ذکر این مقدمه که «من این کتاب را برای پدر و مادرانی نوشتهام که به دنبال یک انتخاب آگاهانه و یا مخالفت آگاهانه با مهدکودک هستند»، در هفت فصل به تشریح مسأله با ذکر مستنداتی دقیق و پژوهشی پرداخته است.
فصل اول: سکوت کشنده
نویسنده در این فصل با ذکر حادثه کشتار در یک مدرسه، سعی در واکاوای علل این حادثه داشته است. او به نامه یکی از دانشآموزان قاتل اشاره میکند که در فرازی از آن نوشته بود: «خشمی که ریشههای آن مربوط به سالهای دوری است که تصورش برایتان امکان ندارد؛ آنقدر دور که به مهدکودک کوهپایه برمیگردد، با بچههایی مغرور که از من متنفر بودند». نویسنده در ادامه به ارتباط مستقیم میان افزایش مشکلات روحی و روانی در میان کودکان و کاهش زمان صرفشده با پدر و مادر در تحقیقات محققان اشاره کرده و در مقابل میگوید که فمینیستها و طرفداران قوانین کار ادعا کردند که آنچه مورد اهمیت است، کیفیت زمان با هم بودن است؛ مغلطهای که از همان ابتدا باطل بودن آن واضح است؛ چراکه شواهد حاکی از آن است که عدم حضور والدین باعث رنجش بچهها میشود و کیفیت مدت زمان، تنها بهانهای است برای رسیدن به خواستهای فمینیستی.
او در ادامه به نقل از گرین اسپن نتیجه میگیرد که رفع نیازهای ضروری بستگی به نوع تعامل عاطفی کودک دارد که دستیابی به آن در محیطی مهدکودک غیرممکن به نظر میرسد.
فصل دوم: حقیقت غیرقابل تحمل
نکته دیگری که رابرتسون از آن اشاره میکند، کنار گذاشته شدن محققانی بود که برخلاف منافع فمینیستها و دولتها سخن میگفتند. او به عنوان نمونه به جی بلسکی اشاره میکند که نسبت به نتایج مثبت تحقیقات مهدکودک شک کرده و به این نتیجه میرسد که: «شواهد کوچک اما مداوم مرا متقاعد ساختند که بودن کودکان کوچک برای مدت طولانی در مهدها، میتواند عاملی خطرناک برای ایجاد مشکلات رفتاری در آینده باشد». اما بعد از مدتی اعلام میکند: «تلاش من برای توضیح این دلایل مثل آب در هاون کوبیدن است».
بلکسی، عواقب ناشی از نگهداری طولانیمدت بچهها در مهدکودک را رفتارهایی چون کجخلقی، پرخاشگری، نافرمانی، پرحرفی، مشاجرههای فراوان، جلب توجه، بههم زدن نظم کلاس، مردمآزاری، خساست، زورگویی و... عنوان و تأکید میکند کودکانی که مدت طولانی در مهد بهسر میبرند (بیش از ۳۰ساعت در هفته) تقریباً سه برابر کودکانی که حداقل زمان را در مهد میگذرانند (کمتر از ۱۰ساعت در هفته) مشکلات رفتاری نشان میدهند.
فصل سوم: تبانی در سکوت
برتون وایت، یک مقام برجسته و مدیر سابق پروژه تأسیس پیشدبستانی هاروارد، برخلاف خواست عمومی گروه و منفعتطلبان، پس از سی سال تحقیق درباره چگونگی تربیت و توانمندسازی کودکان مینویسد: «من هرگز پرستاری از نوزاد یا کودک نوپای خود را به کس دیگری نمیسپارم؛ به خصوص به مهد دولتی و به صورت تماموقت». او در ادامه تأکید میکند که مراقبت از کودک در سنین 6 ماه تا سه سال فقط برای ساعاتی محدود قابل قبول است.
در تحقیقی دیگر که توسط سلما فریلبرگ انجام شد و در کتاب حق اولیه هر کودک، آمده است: «مراقبت مهدکودکی، صرفنظر از کیفیت آن، توانایی رفع نیاز کودک در ایجاد یک رابطه عاطفی قوی حتی با یک پرستار از خود گذشته را ندارد». رابرتسون یکی از دلایل اصلی که بچهها در مهدکودک نمیتوانند احساس امنیت کرده و دلبستگی واقعی به یک مربی پیدا کنند را تعویض مربیان و رابطه موقت با مربی و عدم تواوم این روابط میداند.
اما او توضیح میدهد که از زمانی که ارتباط بین مراقبت مهدکودکی و اختلال دلبستگی برای اولینبار کشف شد، دانشگاهیان چپگرا، هم راستیآزمایی پژوهش را زیر سؤال بردند و هم مشروعیت معیارهای سنجش دلبستگی ایمن را در کودکان تحت آزمایش مورد حمله قرار دادند. این در حالی است که در یک بررسی دقیقتر معلوم شد حتی جنبههای مفید حضور در مهد، مانند تأثیر مثبت آن بر رشد ذهنی کودک نیز توهمی بیش نبوده است و کیفیت مهدکودک تأثیر بسیار کمی در بهبود عملکرد تحصیلی و رشد شناختی کودکان دارد. از سوی دیگر بیماری و عفونت بیحد و حصر در بین بچههای مهدکودکی بسیار جدی است.
فصل چهارم: تجارت مهدکودک
در این فصل از کتاب علت اصلی نگرش اشتباه به موضوع مهدهای کودک و اهمیت آنها، نقش پررنگ اثرگذاری رسانههای قویای عنوان میشود که در اختیار فمینیستها و دولت قرار دارد. رابرتسون میگوید: عاملی مهم در پخش چنین گزارشهایی وجود نویسندگان، ویراستاران و خبرنگاران دستاندکاری است که مسؤولیت پوشش خبری این موضوعات را برعهده دارند و خود به عنوان مادر شاغل به چنین مهدهایی نیاز مبرم دارند.
نکته دیگر سانسور شدیدی است که در برخورد با مقالات و تحقیقاتی که در نقد یا مخالف با مزایای مهدکودکها نوشته میشود، وجود دارد. محمدرضا حجت میگوید: پنهانکاریهای زننده و تبعیض در ویراستاری مقالات و سانسور علمی به مجلات تخصصی هم کشیده شده است. این نوع برخوردها در حدی است که حتی لوئیس سیلوراستاین از روانشناسان معروف در یک مقاله درخواست کرد: «روانشناسان از انجام هرگونه تحقیقات بیشتری که در برگیرنده عواقب منفی مراقبت مهدکودکی است، اجتناب کنند».
در مجموع آنچه که به نظر میرسد آن است که خدماتی که دولتها و شرکتها به زنان و مادران ارائه میدهند بسیار بهصرفهتر از گرفتن نیروی جدید است. از اینرو است که برخی از شرکتها حتی مشوقهای جدیدی برای مادران درنظر گرفتند مانند از شیرگرفتن پیش از موعد نوزادان و برگشت زودهنگام به سرکار و افزایش ۲۵ درصدی حقوق پس از ۶ ماه مرخصی زایمان. این در حالی است که سیاستهای حمایت از خانواده توسط بهترین شرکتها، به عنوان آخرین ملاحظات در نظر گرفته میشود. به عنوان مثال، در مقایسه با کسانی که از مراقبت خانوادگی یا کمک بستگان برای نگهداری کودکانشان استفاده میکنند یا حتی مادرهایی که خود در خانه هستند، دولت فدرال بیش از ۲ برابر کمک معافیت مالیاتی و اعتباری فقط به پدر و مادرهایی میدهد که از مهدهای تجاری و معتبر استفاده کنند.
فصل پنجم: تنگدستی والدین شاغل یا یارانه به قشر مرفه
در این فصل و باتوجه به تحقیقات انجامگرفته، یکی از دلایل اصلی والدینی که کودکان خود را به مهدها نمیفرستند، عدم اعتماد به مدیران آن عنوان شده و نه گرانی آنها. با این وجود خدمات ارائهشده به مهدها و والدینی که کودکانشان را به مهدهای کودک میسپارند، همچنان ادامه دارد. در این سیستم، امکاناتدهی بهگونهای طراحی شده که جز با اشتغال مادران ممکن نیست و از اینرو عمده دلیل خانوادهها برای سپردن کودکانشان به مهد، فشار مالی است که گاهی به حق است و اجباری و گاه از سر رفاهطلبی بیشتر؛ چراکه تفکر دخترانی که در طول زندگی با فرهنگ و رسانهای مواجه هستند که داشتن شغل پردرآمد را از داشتن یک خانواده مهمتر میداند، به راحتی قابل تغییر نیست.
در نگاه طرفداران مهدکودک، خانواده تکدرآمدی، خانوادهای مرفه است که نیاز به کمک و مساعدت ندارد و حتی به خاطر در خانه ماندن نیرویی که استعداد درآمدزایی دارد، باید جریمه شود. ضمن اینکه کار مادری که شغل خود را به خاطر بچهها رها میکند نیز احمقانه قلمداد میشود.
فصل ششم: خانواده تحت فشار
بیشتر تحقیقات انجامگرفته بر سازگاری کودکان با محیط خود متمرکز شده و توجه کمی بر تأثیر مهد بر شخصیت و روابط اجتماعی کودکان شده است اما درسکین در طی تحقیقات خود متوجه تغییرات نگرانکننده، نه تنها در کودکان پیشدبستانی که در رفتار آنها با پدر و مادرشان هم شد. درسکین متوجه شد که این تغییرات فقط به دلیل رفتن به مهد بوده و نه کیفیت پایین مهدها.
رابرتسون معتقد است تا زمانیکه مشکل بر سر نیازهای اقتصادی میچرخد، بحث بر سر مراقبت مهدکودکی نیازهای اساسی خانواده را حل نمیکند؛ چراکه فمینیستها و دیگر طرفداران مراقبتهای مهدکودکی، مرتباً خاطرنشان میکنند که رفع نیازهای اقتصادی و یا کمبود کارگر، مستلزم مشارکت مادران متأهل است. با اینحال به نظر رابرتسون، فمینیستهای رادیکال، بر اساس تجربیات گذشته خود میدانستند که برابری در حوزه مدیریت و تجارت، در نهایت به ضرر زنان خواهد بود؛ چراکه یک مادر ذاتاً به خانه و خانواده تعلق دارد و از آنجا که انتخاب اولیه هر زنی همان نقش سنتی مادری و همسری است، باید او را مجبور به کار کرد و در نتیجه لازم است وسایل راحتی فکر او مانند مهدکودک، پیشدبستانی، کلاسهای تابستانی و... را نیز فراهم کرد. از اینرو است که به نظر میرسد دست فمینیسم و نظام سرمایهداری برای از بین بردن کیان خانواده در یک کاسه است و هر دو برای حفظ منافع خود و دیگری در تلاش هستند.
فصل هفتم: چطور میتوان وظیفه نگهداری از فرزندان را دوباره به والدین برگرداند؟
در این فصل با جمعبندی هر آنچه که گفته شد، به این نتیجه میرسیم که این کتاب، بهمثابه کیفرخواستی است که اتهامات وارده نسبت به تجارت پررونق مهدکودک را بیان میکند. بر اساس یافتههای تحقیقات جدید رابرتسون، باوجود آسیبهای جسمی و روحی فراوان مهدکودکها برای کودکان، کمتر کارشناس شجاعی خطر خشم مؤسسان مهدکودکها را تحمل کرده و حاضر به صحبت در مورد این شواهد است.
منبع:
مهرخانه
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼