فیلم برای کودکان، اهل سینماست یا تلویزیون؟
حالا دیگر خیلیها مضمون این بیت حضرت مولانا را از بر هستند که اگر سر و کارت به کودکان افتاد، لاجرم باید از زبان آنها استفاده کنی.
حالا دیگر خیلیها مضمون این بیت حضرت مولانا را از بر هستند که اگر سر و کارت به کودکان افتاد، لاجرم باید از زبان آنها استفاده کنی؛ با زبان خودشان با آنها حرف بزنی و طوری بگویی که بفهمند چه میگویی. هر چند که سینمای کودک و نوجوان از همان ابتدا که در بنیاد سینمایی فارابی، بخشی به همین نام پیدا کرد، کمتر به این پند حکیمانه گوش سپرد. نتیجه چنین عدم توجهی، این شده که دیگر در سینمای ایران، زیرمجموعهای به نام سینمای کودک و نوجوان وجود خارجی ندارد. برگزاری چندین و چند جشنواره سینمایی -که عنوان بینالمللی را هم یدک میکشد- در اصفهان و اکنون در همدان، هیچ کاری برای عرضه چنین سینمایی به مخاطبان انبوهش نکرد و تنها به فربهتر شدن بیلان کاری مدیران و مسئولان سینمایی کمک کرده است.
تراژدی سینمای کودک و نوجوان، آنجا خود را عیان میکند که میبینیم، هیچ نهادی یا هیچ دستگاهی حتی کمکی به نمایش فیلمهای کودک نمیکنند. همین امسال فیلمی در سینماها به نمایش درآمد که صاحبانش با هزار آرزو و امید آن را تبدیل به نوار سلولوئید کرده و امیدوار بودند وزارت آموزش و پرورش و دفتر تکنولوژی آموزشی، کاری کنند که مخاطبان کودک و نوجوان به سوی سینماهای نمایشدهنده آن سرازیر شوند، اما هیچگاه چنین نشد. آن فیلم نتوانست مجوز حمایتی آموزش و پرورش را بگیرد و با همان فروش نصفه نیمه پروندهاش بسته شد تا بدانیم که «کسی به فکر هیچکس نیست». در واقع خیل دستاندرکاران دولتی سینما که مایلند فیلم کودک و نوجوان ساخته شود، یک نکته مهم را مغفول گذاشتهاند و آن، شکل نمایش و نحوه ارائه آن فیلمها به مخاطبان است. میزانسن تولید فیلم کودک در این سالها اینگونه بوده که فارابی تهیهکننده یکی دو فیلم کودک میشود. سپس آنها را در جشنواره فیلم کودکان و نوجوانان نمایش میدهد (معمولاً این فیلمها جایزه هم میگیرند) سپس همه چیز و خود آن فیلمها به دست فراموشی سپرده میشوند. هیچگاه به نمایش درنمیآیند، تا سال آینده که نزدیکیهای جشنواره
بعدی، دوباره دوستان دست به کار میشوند تا یکی دو فیلم دیگر ساخته شود و در جشنواره به نمایش درآید و جایزه بگیرد و تمام!
این چرخه معیوب، سالهاست که ادامه دارد. نتیجه آن به سادگی، این است که سالهاست سینمای کودک و نوجوان نداریم. اما با اختلافی حیرتانگیز و یکصد و هشتاد درجهای در عرصه تلویزیون روبهرو بودهایم. در تمام سالهایی که سینمای کودک هرگز نتوانست، پا به پای مخاطبانش حرکت کند؛ تلویزیون و بهخصوص شبکه اول آن، توانستند نبض «سینمای کودک و نوجوان» را در دست بگیرند و کاری کنند که حتی برخی برنامههای کودکانه، سر از سینما هم درآورند. دلیل عمدهاش را باید در توانایی یکی از قدیمیترین مدیران تلویزیون جستجو کرد که سالیان سال مدیر گروه کودک و نوجوان شبکه اول بود و با به کارگیری سیاستی واحد و یکدست کاری کرد که اکنون برای آنهایی که در سنین جوانی هستند، برنامههای کودک و نوجوان تلویزیون اکنون به یک نوستالژی بدل شوند و بسیاری در نوشتههایشان، بهترین خاطرات دوران کودکی خود را با این برنامهها پیوند بزنند.
چه در ابتدای دهه شصت که «مدرسه موشها» با شخصیتهای دلنشینی که برایش طراحی کرده بودند و چه بعدها که معجونی جذاب از ترکیب یک عروسک و آقای مجری با نام «کلاه قرمزی» به تلویزیون راه پیدا کرد، در تمامی سالهای گذشته، این تلویزیون بوده است که توانست با مخاطبانش ارتباط برقرار کند. حتی کار به جایی رسید که فیلم سینمایی «مدرسه موشها» و «کلاه قرمزی» هم ساخته شدند و هرکدام به سهم خود توانستند به پیکره نیمهجان سینمای کودک و نوجوان، انرژی بدهند.
نمونههای تلویزیونی در این چارچوب، واقعاً کم نیستند. «قصههای مجید» یکی از بهترینهاست، همانطور که «آلبوم تمبر» و «پلکان» و «تابستان سال گذشته» هم توانستند با مخاطبان فراوانی ارتباط برقرار کنند. آنهایی که مانند نگارنده سنی از شان گذشته «محله بروبیا» و «محله بهداشت» و «بازم مدرسهام دیر شد» را به خاطر دارند؛ هر چند که همه اینها محصول شبکه اول نبودهاست. آیا میتوانیم کمی فکر کنیم و به پاسخ این پرسش برسیم که چرا تلویزیون همواره در جذب مخاطبان کودک و نوجوان موفق بوده و سینمای کودک و نوجوان (حتی در همان دوره اوجش که فارابی گروه کودک و نوجوان داشت) هرگز به گرد آن نرسیده است؟ مسلماً یک دلیل عمده آن را باید در مدیریت سینمای کودک و نداشتن یک متولی همیشگی دانست. همانطور که اشاره شد، حضور چندین و چند ساله یک مدیر در گروه کودک و نوجوان تلویزیون، توانست انسجام و یکدستی را در تولید و پخش برنامههای این گروه تلویزیونی رعایت کند؛ در حالی که در سینمای کودک و نوجوان، هربار و با تعویض یک مدیر ارشد، تمامی برنامهریزیها در این زمینه دستخوش جزر و مدهای تغییر مدیریتی شد. لاجرم هیچگاه، هیچ برنامه استراتژیک و همسانی برای
سینمای کودک و نوجوان ارائه نشد. به همین دلیل گاهی گروه نمایش فیلمهای کودک و نوجوان داشتیم ولی تداوم پیدا نکرد. تنها دستگیرهای که توانست نام سینمای کودک و نوجوان را زنده نگه دارد، یعنی همین جشنواره فیلمهای کودک و نوجوانان نیز در سردرگمی و بیبرنامگی کامل مدیران تازهوارد که جایگزین قبلیها شده بودند و هر کدام «برنامه» خودشان را داشتند، برای خیلیها به یک سفر توریستی و «خستگی از تن به در کردن» بدل شد. شاید اگر تلویزیون و گروه کودک و نوجوان آن، «واسطه» نمیشدند و کلاه قرمزی و مدرسه موشها نمیساختند، الان دیگر حتی نامی از سینمای کودک و نوجوان در میان نبود.
منبع:
آفتاب
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼