آموزش زبان دوم به کودکان، بازه زمانی مناسب
تقریبا همه معتقدند که بهترین زمان برای برای شروع آموزش زبان دوم، دوران کودکی است.
تقریبا همه معتقدند که بهترین زمان برای برای شروع آموزش زبان دوم، دوران کودکی است. این عقیده ریشه در «فرضیه دوران بحرانی یادگیری» اریک لِنبرگ (Eric Heinz Lenneberg) در دهه ۱۹۶۰ دارد. براساس این فرضیه، بهترین زمان برای آموزش زبان دوم به کودکان، بازه زمانی ۲ تا ۱۳ سال و رسیدن به دوران بلوغ است. البته یادگیری زمان مؤثر خواهد بود که فرد در معرض آموزشهای مناسب و محرکهای آموزشی صحیح قرار بگیرد.
همیشه در تعیین بازه مناسب برای آموزش زبان دوم به کودکان میان کارشناسان و متخصصان اختلافاتی وجود دارد. بعضی متخصصان معتقدند که اوج یادگیری کودک در سنین ۶ یا ۷ سالگی است. البته این عقیده و فرضیه برای تکمیل زبان مادری صادق است ولی با اینحال برای یادگیری و آموزش زبانهای دیگر هم درست به نظر میرسد. ظاهرا هر چقدر یک کودک بیشتر در معرض زبانی دیگر قرار بگیرد و با آن در ارتباط باشد، امکان و توانایی یادگیری بیشتر میشود.
مغز کودک تا سن ۲ سالگی از هر دو نیمکره خود برای یادگیری زبان بهره میبرد. از سوی دیگر مرکز توانمندی برای یادگیری زبانی دیگر در نیمکره چپ مغزی است. فرایند انتقال مرکز یادگیری زبانهای خارجی در مغز انسان به نیمکره چپ به تدریج صورت میگیرد و تا دوران بلوغ و نوجوانی ادامه پیدا میکند.
با اتمام بلوغ فرایند تقسیم وظایف مغزی هم تکمیل میشود و پایان پیدا میکند. با این توضیحات مشخص میشود که در دوران قبل از بلوغ، روند آموزش زبان به کودکان تا حد زیادی طبیعی و غریزی است و براساس اطلاعاتی صورت میگیرد که کودک از محرکهای محیطی اطراف خود جذب میکند. اما با سپری شدن دوران بلوغ، فرایند یادگیری در افراد روندی آگاهانه پیدا میکند و برای آموزش زبان نیاز به استفاده از ساختارهای روشمند به وجود میآید.
متخصصان و کارشناسان متعددی درباره درستی فرضیه دوران بحرانی یادگیری دست به پژوهش زدهاند. همه آنها خواهان رسیدن به نتیجهای قابلقبول و منطقی درباره سن مناسب برای آموزش زبان دوم به کودکان بودهاند. با این وجود، نتایج قطعی در این زمینه به دست نیامده است. فرضیهای دیگر درباره آموزش زبان دوم به کودکان وجود دارد. این فرضیه میگوید که اگر دوران بحرانی و خاصی برای یادگیری وجود داشته باشد، ریشه در تاخیر بلوغ ناحیه لوب پیشانی مغز کودکان دارد.
در نتیجه در رشد کنترل شناختی و سرعت یادگیری اصول زبانی تاخیر ایجاد میشود و این تاخیر به تکمیل فرایند یادگیری زبان کمک میکند و زمانی کافی برای نهادینه شدن زبان در مغز کودکان ایجاد میکند. اگر فرض کنیم که تمام این نظریهها صحیح هستند یعنی با پایان یافتن دوران بلوغ، امکان یادگیری زبان برای افراد از بین میرود؟
با وجود نظریهها و فرضیههایی که درباره اثرگذاری آموزش زبان دوم به کودکان تا دوران بلوغ مطرح میشود، هرگز نباید فکر کنیم که در سنین بالاتر امکان یادگیری وجود ندارد. به همین خاطر است که برخی متخصصان به جای استفاده از اصطلاح «دوران بحرانی یادگیری زبان» از آن به عنوان «دوران حساس یادگیری زبان» یاد میکنند. آنها میگویند که یادگیری در همه سنین مقدور است و در دوران قبل از بلوغ که دورانی حساسی برای یادگیری است، امکان یادگیری افزایش پیدا میکند.
واقعیت این است که با افزایش سن، توانایی فرد برای یادگیری هم محدودتر میشود. بنابراین با شروع آموزش زبان دوم به کودکان از سنین پایین با محدودیتهای بزرگسالانه مبارزه میشود. هر چند که بزرگسالان در عبور از مراحل اولیه یادگیری زبان، سرعت بیشتری از کودکان دارند اما یادگیری در کودکی فرصت بهتری برای روان و فصیح صحبت کردن زبانی دیگر در اختیار میگذارد.
ناگفته نماند که برخی از بزرگسالان به طور ذاتی دارای مهارتهای یادگیری خوب در زمینههای مختلف نظیر: قواعد، لغات و… دارند. این افراد در هر سنی که باشند، سریعتر از سایرین به مهارت و تسلط زبانی دست پیدا میکنند.
علت یادگیری سریع کودکان نسبت به بزرگسالان، انعطافپذیری بیشتر مغزشان است. دریافت اطلاعات از سوی مغز کودکان به طور ناخودآگاه صورت میگیرد. اطلاعات محیط اطراف بیواسطه وارد مغز آنها میشود و در نتیجه وقتی در معرض آموزش زبانی به جز زبان مادری خود قرار میگیرند، به طور ناخودآگاه شروع به یادگیری میکنند.
با بزرگتر شدن کودک، فرایند ناخودآگاه یادگیری هم به تدریج کُند و کُندتر میشود. ضمن اینکه دغدغهها و مسئولیتهای کودکان هم بسیار محدودتر و کمتر از بزرگسالان است و به همین خاطر هنگام یادگیری کاملا هوشیار هستند و بیشتر درگیر آموزش میشوند. آنها یادگیری را با جملات و لغات ساده آغاز میکنند و به دور از قواعد رسمی، راحتتر با یادگیری زبان دوم کنار میآیند.
نکته بسیار جالب و مهم دیگری که موجب میشود، آموزش زبان دوم به کودکان نتایج بهتری به همراه داشته باشد این است که کودکان برخلاف بزرگسالان دغدغه قضاوت دیگران را ندارند و از غلطهای تلفظی و ساختار نمیهراسند. آنها نه تنها از سوی دیگران مورد قضاوت منفی قرار نمیگیرند بلکه مدام تشویق هم میشوند که این خود عاملی محرک برای یادگیری بهتر است. از سوی دیگر، بزرگسالان سالهای سال، به زبانی دیگر فکر کردهاند، نوشتهاند، با دیگران ارتباط برقرار کردهاند و… . در نتیجه تطبیق دادن خود با زبانی دیگر برای انجام این کارها کمی دشوار است. پس زمانی که فردی بزرگسال میخواهد به زبانی دیگر تکلم کند، در مغزش رقابتی میان دو زبان شکل میگیرد و با چالشی سخت رو به رو خواهد شد. البته کودکان هم باید با پیگیری روشهای علمی و ساختارمند یادگیری زبان، تسلط خود را به شکل اصولی و صحیح پیگیری کنند.
مزایای زیادی از جمله افزایش مهارت و توانایی روان صحبت کردن زبانی دیگر با شروع زودهنگام آموزش زبان به کودکان وجود دارد. مطالعات نشان میدهد که آموزش زبان دوم به کودکان در سنین پایینتر باعث بهبود مهارتهای شناختی آنها هم میشود. مثلا تقویت مهارت حل مسأله، افزایش خلاقیت، بهبود تفکر انتقادی و مهارتهای مشاهدهای، توانایی انجام چند کار به صورت توام و عملکرد بهتر حافظه از مزایای آموزش زبان به کودکان در سنین پایینتر است.
این مهارتها در همه مراحل و ابعاد مختلف زندگی کودکان مفید واقع میشوند. علاوه بر تقویت مهارتهای شناختی، کودکی که زبانی دیگر میآموزد با فرهنگ و سنتهای زبان دیگری هم آشنا میشود. این آشنایی به گسترده شدن افق دید کودک، کمک فوقالعادهای میکند. دانستن زبانی دیگر در آینده کاری و اجتماعی کودک هم اثرات به شدت مثبتی میگذارد.
یادگیری و تسلط زبان دو امر متفاوت هستند. در یادگیری با فرایندی آگاهانه رو به رو هستیم که طی آن فرد با کوشش و تلاش با زبانی دیگر آشنا میشود و در تسلط با فرایندی ناخودآگاه مواجه هستیم. بنابراین، یادگیری ساختارها و اصول در بزرگسالانی که با تمرکز و توجه، قدرت کنترل روند یادگیری خود را دارند بهتر از کودکان صورت میگیرد و در مقابل، بخش ناخودآگاه کودکان فعالتر است. پس یادگیری هیچگاه دیر نیست ولی از آنجا که فعال کردن بخش ناخودآگاه یادگیری در بزرگسالی کمی دشوار است، بهتر است که آموزش زبان به کودکان از سنین پایینتر انجام شود تا ضمن فعال شدن بخش ناخودآگاه یادگیری در کودکی، روند تکمیل آموزش را در بزرگسالی با یادگیری خودآگاه پیگیری کنند.
عوامل متعددی در یادگیری بهتر زبان دوم نقش دارند. شیوه آموزش، محیط آموزش، میزان ارتباط با بومیان و… . این عوامل، عواملی بیرونی محسوب میشوند. عوامل درونی مانند: برونگرا یا درونگرا بودن هم بر یادگیری اثر میگذارد. مثلا افراد برونگرا از طریق ابراز معلومات خود و مکالمه با دیگران به تقویت زبان خود کمک میکنند. آنها از اشتباهات دستوری و تلفظی در حرف زدن خود شرمنده نمیشوند و خجالت نمیکشند. اما افراد درونگرا در حین یادگیری از روشهای دیگری استفاده میکنند و تمایلی به مکالمه و… ندارند. همین شرم باعث میشود تا دقیقتر وبیاشکالتر زبانی دیگر را یاد بگیرند. انگیزه هم عاملی مهم در شکلگیری اشتیاق به یادگیری است که می تواند روی سرعت پیشرفت افراد اثر بگذارد.
هنوز هیچ قطعیتی درباره زمان مناسب یادگیری و آموزش زبان به کودک اعلام نشده است. چیزی که بدیهی است، این موضوع است که اکنون بهتر از فردا است. پس برای آموزش و تحقیق در این زمینه از همین الان شروع کنید همچنین میتوانید تجربیات و دانش خود را در این زمینه از طریق کودکت با ما در میان بگذارید.!
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼